۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه

حقوق بشر، در ایران مایه نگرانی است! یا مایه شرمساری؟


حقوق بشر، در ایران مایه نگرانی است!  یا مایه شرمساری؟


درود بردوستان.( بنام خداوند جان وخرد  کزین برتر اندیشه برنگزرد)
درمدت 33سال که ازعمر نظام جمهوری اسلامی میگذرد. در اکثرسالها وماهها وروزها، نَظام جمهوری اسلامی از طرف جوامع ، کنوانسیونها، سازمانها ونهادهای حقوق بشری به نقض حقوق بشرمحکوم شده است. اکنون درتاریخ11/2/91 درگزارش حقوق بشروزارت امورخارجه انگلیس، وضع حقوق بشردر ایران را نگران کننده خواند. تا کنون2بار برای بررسی وضعیت حقوق بشردر نظام جمهوری اسلامی، ازطرف نهاد حقوق بشرسازمان ملل متحد بازرس ویژه حقوق بشربرای ارائه گزارش حقوق بشرایران معرفی کرده. اما تاکنون جمهوری اسلامی با هربهانه ایی، از اجازه ورود ویا بازدید به گزارشگران حقوق بشرامتناع کرده، ویا در صورت اجازه ورود بازرس اول در دهه 70یا با وی همکاری نکردند ودر صورت همکاری، این همکاری بطوری بودیا بازرس ویژه را بجاهایی فرستادند، که زندانیان سیاسی درانجا نگهداری نمیشدند ویا افراد دیگری را بجای زندانی سیاسی جا زدند که باعث فریب بازرس سازمان حقوق بشر در دهه70 گردید. اما از دهه 70 به این سو وبا وخیم ترشدن وضع حقوق بشرایران. مخصوصا در چند سال اخیروقرار دادن بازرس ویژه دیگری برای بررسی نقض حقوق بشر درایران. انهم با شرایطی که ایران میخواست  شرایط مورد نظر ایران به این شرح بود: اول انکه    بازرس زن نباشد!   دوم عرب نباشد!   سوم مسلمان باشد!  بعداز تعیین شدن بازرس با شرایط درخواست شده ایران از ورود بازرس ویژه حقوق بشر به ایران جلوگیری کرد!  اقای محمدجوادلاریجانی رئیس حقوق بشرقوه قضائیه بعداز ارائه گزارش اول گزارشگر حقوق بشر، وی را متهم به امریکایی واسرائیلی بودن کردو وضع حقوق بشر را در ایران مناسب دانست.  حال جای تعجب و تامل دراین نکته است. اگر نگرانی برای وضعیت حقوق بشر درایران جای نگرانی نیست و زندانیان در شرایط مناسب به سر میبرند. نگرانی وچالش نظام جمهوری اسلامی با جامعه جهانی ازعدم اجازه ورود بازرس سازمان حقوق بشرانهم با شرایطی که خود درخواست کرده چیست؟ و اگر وضعیت روحی وجسمی زندانیان مناسب است. خبرهایی که هر روز از وخامت حال زندانیان به منتشر میشود چه معنی دارد.
حال واقع بینانه به مسئله بنگریم، میخواهیم خودرا به عنوان یک ایرانی، دوراز خودخواهی خود بینی وبی طرفانه بدون دشمنی وخصومت با نظام جمهوری اسلامی. ودخالت دادن گزارشهای نهادها ، سازمانهای جهانی، ویا  کشورهای مختلف درباره وضعیت، حقوق بشر ایران، خود به عنوان یک ایرانی با قاضی قراردادن وجدان خود بین نظام جمهوری اسلامی وخودمان وضعیت حقوق بشر نظام رابررسی کنیم. ببینیم وضعیت حقوق بشر ایران نگران کننده است! یا شرمسار کننده؟  سعی میکنم مطلبم را طولانی نکنم . و وجدان خودمان را زیاد خسته نکنیم.
اول یکی از شرایط ازادی و رعایت حقوق بشر، ازادی سخن وبیان وابراز عقیده است. این مسئله چقدر درنظام جمهوری اسلامی رعایت میشود؟  اگر وجدان را قاضی کنیم بدون ذره ایی دشمنی با نظام، میبینیم که اصلا ازادی بیان وابرازعقیده ایی نیست! مثال، تمام نشریات بسته شده اند و سایتهای اینترنت فیلتر شما یا سخن وابراز عقیده مخالف نمی توانید کنید چون دردم با مشت ولگد عوامل نظام روبرو میشوید وبازداشت میشوید!  ویا اگراظهار نظروابراز عقیده کردیدو انزمان برخوردی باشما نشد، به سرعت و در سریعترین زمان باید جوابگوی بیان خود باشید وهزینه ان را بپردازید! مگر انکه به نفع نظام سخن رانده باشید! دومین  قسمت از داشتن ازادی و رعایت حقوق بشر. داشتن سندیکا و یا نهادها برای حفاظت ازخق کلیه اقشار جامعه در هر صنف که مشغول هستند. ایا در ایران چیزی به عنوان سندیکا وجود دارد؟ واگر سندیکایی هم باشد قدرت ان چه اندازه است؟  واکثر کسانیکه عضو این سندیکاها بودند دچار چه عواقبی شدند؟  مثال رضا شهابی ومنصور اصانلو. الانمدت5سال است از اعتراض و راهپیمایی روزکارگر جلوگیری میشود!  حال بدون ذره ایی دشمنی با نظام جمهوری اسلامی و پرسیدن از وجدان خودچه کسی مقصر است. نظام جمهوری اسلامی و یا کشورهای بیگانه؟ از بسیارموارد میگذریم چون همه یک نتیجه میدهد. میرویم سراغ انسانهای زنده ایی، که جرمشان گفتن و ابراز عقیده است ویا کسانیکه باید مدافع انها باشند. یکی از موارد رعایت حقوق بشر احترام گذاشتن به یک متهم، داشتن حق وکیل و برپایی دادگاه عادل برای محاکمه وی. وحتی پس از محکوم شدن رعایت حقوق یک انسان در زندان. سراغ زندانیان موادمخدر، منگراتی واز این قبیل جرائم نمیرویم که متهم به مخالفت باشرع ودین نشده باشیم. زندانی که بخاطر برپایی یک حزب وگروه در چهارچوب این نظام، فقط بخاطر اعتراض به سیاستهای اشتباه نظام بازداشت میشودویا جوان دانشجو، فعال کارگری، فعال عقیدتی در یک جلسه سخنرانی میکند .معضلات ومشکلات اقشار جامعه را میگویددرنظام جمهوری اسلامی چگونه با او برخورد میشود؟ بدون وکیل وبی خبر از همه جا ماها وشایدسالها درسلول انفرادی میماندتا انچه را که بازجو مایل است اعتراف کند! وکیلی که جایگاه او در حد یک قاضی است وکسی حق تعرض به او را ندارد به جرم دفاع ازیک فعال زندانی که اولین اصل حقوق بشر، یعنی ازادی بیان وعقیده راعمل کرده، بازداشت میشودبه زندان میرودو حکمهای سنگین میگیرد! که اسامی فعالین و وکلا بسیار هستندکه الان بخاطر گفتن حقیقت درزندانها هستند! حال خود بگوییم و با وجدان خود خلوت کنیم ایا سازمانهاو کشورهادروغ میگویند یا این نظام جمهوری اسلامی است که پا بر انسانیت و وجدان نهاده؟  ایاواقعا وضعیت حقوق بشردر ایران نگران کننده است یا شرمسار کننده؟ چگونه به خود نمی اییم وبنیان این حکومت فاسد را از ریشه برنمی کَنیم؟ چگونه وکی به بیداری وهشیاری خواهیم رسید؟ این حقوق بشر مایه نگرانی نیست! مایه شرمساری برای هر ایرانی ازادیخواه است.در اخر باز، از ایرانیان ازادیخواه میپرسم. 
حقوق بشر، در ایران مایه نگرانی است!  یا مایه شرمساری؟
زنده وپاینده ایرانی وایران جانم فدای ایران

روز16اذرروز حماسه دانشگاه وجامعه .




درود بر دوستان . درسال 1332در اعتراض سفر ریچارد نیکسون به ایران تظاهرات دانشجویی در دانشکده فنی  تهران آغاز شد که در این تظاهرات و حمله نیروهای نظامی به داخل دانشکده ،3دانشجو به نامهای  احمد قنچی (از طرفداران جبهه ملی)، مصطفی بزرگ نیا  (عضو کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب توده ی ایران) و مهدی شریعت رضوی (از کادرهای سازمان جوانان حزب توده ی ایران) کشته شدند این اتفاق در( 16 آذر 1332) اتفاق افتاد . بعد ازآن واقعه، صبح ورود نیکسون،یکی از روزنامه‌ها در سر مقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشاده‌‌ای به نیکسون نوشت. نویسنده ابتدا به سنت کهن ایرانیان اشاره کرده بود که هرگاه مهمان عزیزی برایرانیان  ‌می‌رسد،‌ متناسب با شأن و مقام او برایش گوسفند و گاوی قربانی ‌می‌کنند و سپس خطاب به نیکسون گفته بود: آقای نیکسون ! وجود شما آنقدر گرا‌می و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور،‌ یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند، از آن زمان روز16آذر به عنوان روز وسنبل دانشجو نام گرفت وقبل از اینکه نظام جمهوری اسلامی به حکومت برسد و در زمان به حکومت رسیدن جمهوری اسلامی بسیار حکومت مانور براین روز داد تا باعث بدنامی نظام سابق گردد. در صورتیکه همانگونه که می بینید حتی یکی از احزاب دانشجویان کشته شده از اول حکومت جمهوری اسلامی مورد مهر نظام قرار نگرفت. و حتی یک دانشجو از عوامل حزب مورد اعتماد نظام در این واقعه کشته نشدند اما نظام به نام وبه کام خود برای کوبیدن مخالفان خود وقلع وقمع آنها  و احزاب مختلف از این روز بسیار بهره برد  تا به مرور زمان  حنای نظام رنگ خود را از دست داد و کم کم همین روز 16 آذر به روز مخالفت با نظام و در خواست  اجتماعی وسیاسی و.... مردم و دانشجویان تبدیل گردید و دانشجویان در این روز درخواستهای خود وجامعه را به صورت مسالمت آمیز مطرح میکردند .اما کم کم با رو به توتالیتر شدن نظاموبه وجود آمدن جو خفقان بیشتر هر روز بیشتر از روز قبل و هر سال بیشتر از سال قبل .دانشجویان در این روز خواسته های خود و جامعه را به صورت جدیتری ابراز کردند ونظام جمهوری اسلامی که داد (جمهوریت اسلامیت و آزادیت) داشت کم کم  نشان داد هیچ کدام از این سنبلها را نه تنها در خود ندارد بلکه از  (جمهوریت جز دیکتاتوری محض) و( از اسلامیت به اسم دین سوء استفاده از اعتقادات مردم) و از (آزادیت جز زندان، شلاق ، شکنجه ، اعدام ) و.... چیزی ندارد و همچون شیر بی یال و دم و کوپال  خود را نشان داد. و نشان داد که جز دیکتاتوری و قبول نکردن حرف مخالف خود و سرکوب مخالف به هر نوع  کار دیگری نمیکند . وبرای سرکوب مردم خود دست به هر کاری میزند حتی باج دادن به کشورهای بیگانه . اما در این روز هر سال دانشجویان ایران این مراسم را با جو خفقانی که نظام راه اندازی کرده با شکوه تر ومصمم تر و پر شور تر این مراسم را بر پا میکنند . ونظام نیز در این روز بدون توجه به حرمت دانش و دانشگاه افراد و عوامل خود را با لباسهای شخصی برای ضرب وشتم دانشجویان وارد خیابانها و دانشگاه میکند. که حرف وسخن این عزیزان چیزی نیست جز خواسته های به حق مردم جامعه که در این روز که به عنوان سنبل ونماد دانشجو است از زبان دانشجویان میهن ابراز میگردد . دوستان ، یاران ، مبارزان و مردم آزادیخواه ایران زمین، باز ماه آذر و روز دانشجو  فرا رسید روز عزیزانی هم چون مجید توکلی ها، مجید دری ها، بهاره هدایت ها ، مهدیه گلروها و..... امثال این عزیزان و بسیاری دیگر در جمع ما مردم نیستند .این عزیزان یا به تبعید اجباری محکوم شدند و یا جان خود را از دست دادند و عده کثیری از آنان در دخمه های این نظام پوسیده ضحاک صفت عمر را در مریضی و درد و رنج میگذرانند و با فشار روزافزونی که نظام بر این عزیزان میاورد برای سر خم کردن پیش این نظام همچون کوه بر سر عهد وپیمان خود با آزادیخواهان و آرمانهای آزادیخواهانه خود ومردم ایستاده اند .جای آن دارد یکبار دیگر در 16آذر امسال همه با هم همچون آذرخش بر سر این نظام پوسیده فرود آییم و آن را از هم متلاشی کنیم . امروز چشم آن عزیزان به حرکت ما وهمت ما است پس این بار با حرکتی سراسری در 16 آذر ایران را پر کنیم از طنین  شعر یار دبستانی من، ایران را پر کنیم از نوای ای ایران ای مرز پر گهر و با صدای بلند فریاد بزنیم زندانی سیاسی آزاد باید گردد .و به عنوان یک ایرانی وطن دوست میگویم در قدوم آقاینیکسون مردم ایران3دانشجو قربانی کردند از زمانی که قدوم نظام جمهوری اسلامی به ایران باز شد تا بحال چند جوان دانشجو ومرد و زن مبارزمردم ایران دربرابرشما  قربانی کرده اند ؟  آیا تا بحال رحمی در دل شما آمده است ؟ یاران ومبارزان 16آذر از راه فرا میرسد وحرکت وهمت ما هم باید بیشتر ومحکمتر فرا رسیده باشد .بیایید این بار چون هر سال اما پر غرورتر ومحکمتر از هرسال ندای خود را به گوش دنیا برسانیم وعزیزان زندانی خود را شاد کنیم . دوستان یاران ،عزیزان چندبار قرار است به دنیا بیاییم چندبار زندگی کنیم وچند بار از این دنیا برویم .یکبار می اییم برای زندگی ویکبار عمر به پایان میرسانیم ومیرویم خوشا انکه باعزت زندگی کنیم وبا عزت برویم .زنده وپاینده ایرانی وایران جانم فدای ایران .

خواهر شهرام فرج زاده دیگر پیگیر پرونده برادرم نیستیم



خواهر شهرام فرج زاده در آستانه ی دومین سالگرد کشته شدن برادرش در راهپیمایی اعتراضیِ عاشورای ۸۸ با بیان اینکه مدت هاست خانواده دیگر به دادگاه نمی روند و پیگیر پرونده قضایی نیستند، چرا که مسئولان تنها برخوردهای توهین آمیز می کنند و به آنها پوزخند می زنند؛ همچنین می گوید: برادرم آن زمان که در راهپیمایی شرکت می کرد، نه بچه بود و نه از زندگی اش سیر شده بود. عاشق دخترش بود و می دانست وقتی در چنین شرایطی قرار گرفت، خودش را توی چه خطری می اندازد. برادرم در تظاهرات های قبلی هم شرکت کرده بود و پدرم همیشه نگران بود. برادرم می گفت: نگرانی پدرم را درک می کنم، اما اگر ما شرکت نکنیم پس چه کسی شرکت کند؟
شهرام (عباس) فرج زاده طارانی، شبنم سهرابی و شاهرخ رحمانی سه شهروند معترضی بودند که صحنه ی عبور خودروی نیروی انتظامی از روی بدن آنها در مقابل چشم های سایر معترضان ثبت شد و به سرعت در فضای اینترنتی گسترش یافت و دنیا نظاره گر بود که چگونه این معترضان سیاسی، زیر چرخ های خودروی پلیس در ایران جان باختند.
اکنون در دومین سالگرد آن جنایت، راحله خواهر شهرام فرج زاده در گفت و گو با خبرنگار کلمه می گوید: برادرم ظهر عاشورای ۸۸ زیر چرخ ماشین نیروی انتظامی له شد. صدای آن پیرمردی که گوشه خیابان ایستاده بود و داد می زد «سه بار، سه بار از روی این جوان رد شدند»، هنوز توی گوشم هست.
او خاطرنشان می کند: سال گذشته به خانواده ام اجازه برگزاری مراسم ندادند. حتی یک صندلی برای آن قسمتی که قرار بود مراسمی برگزار شود، گذاشته بودند؛ گفتند همان را هم باید بردارید و فکر نمی کنم امسال هم اجازه بدهند.
خانم فرج زاده در مورد کسانی که از راهپیمایی کنندگان به خاطر آنچه برخوردهای خشونت آمیزِ راهپیمایی کنندگان در خیابان خواندند، انتقاد کردند، می گوید: من بارها و بارها ویدیوهای مربوط به روز عاشورا را نگاه کردم تا تصویر درستی از شرایط داشته باشم از آنچه که اتفاق افتاده است. در این ویدیوها می بینیم که مردم دارند راه می روند و به محض اینکه مردم فریاد می زنند «مرگ بر دیکتاتور» آنها به مردم شلیک می کنند.
وی ادامه می دهد: بعد از اینکه آنها به آدم های بی گناه شلیک می کنند یا یک کسی مثل برادر من زیر گرفته می شود و حتی او را به بیمارستان هم نمی رسانند، مردم واکنش نشان می دهند. آدم هایی که این مملکت را با این همه ادعا به اینجا رسانده اند، اصلا نمی دانم نامشان را می شود آدم گذاشت یا نه، چه بگویم… طبیعی است که مردم وقتی با این صحنه ها مواجه شدند، احساسات و نفرتشان را نشان دادند و دو تا ماشین آتش زدند. وقتی دیدند که آنها با این حالت فجیع و بی رحمی با مردم رفتار کردند، مردم باید احساساتشان را نشان می دادند تا حداقل دلشان آرام شود.
وی در پاسخ به سوالی درباره میزان توجه مسئولان به خانواده و دختر خردسال شهرام فرج زاده، با بیان اینکه چنین توقعی از اینها خنده دار است، می افزاید: اولش فکر می کردیم ما نباید از قاتلان دیه بگیریم. بعدها برخی ها به ما گفتند اگر دیه ای که مسئولان می خواهند بدهند را قبول کنید، این به معنای این است که آنها قبول کرده اند برادرم را کشته اند. اما اینها رذل تر و غیر انسان تر از آن هستند که مسئولیت کارشان را بپذیرند. هیچ مسئولیتی نپذیرفتند و هیچ توجهی به خانواده اش و دختر خردسالش نشان ندادندحتی ما پیگیر شدیم که یک بیمه ای برادرم داشت را برای فرزند خردسالش در نظر بگیریم اما
وی در مورد برخورد مسئولان قضایی با پرونده ی کشته شدن برادرش چنین توضیح می دهد: برخوردشان خیلی توهین آمیز بود و هر دفعه یک چیزی گفتند. یک بار گفتند یک پژوی مشکی دزدیده شده و به شهرام زده است. بهانه های مختلف آوردند. هر دفعه نگاه عاقل اندر سفیه می انداختند و پوزخند می زدند. مدت هاست که خانواده دیگر پیگیر پرونده قضایی نیستند.
راحله فرج زاده با بیان اینکه اگر برادرم زنده بود و دوباره راهپیمایی اعتراضی برگزار می شد حتما او شرکت می کرد می گوید: برادرم آن زمان هم که در راهپیمایی شرکت می کرد، نه بچه بود و نه از زندگی اش سیر شده بود. عاشق دخترش بود و می دانست وقتی در چنین شرایطی قرار گرفت، خودش را توی چه خطری می اندازد. برادرم در تظاهرات های قبلی هم شرکت کرده بود و پدرم همیشه نگران بود. برادرم می گفت: نگرانی پدرم را درک می کنم، اما اگر ما شرکت نکنیم پس چه کسی شرکت کند؟
وی با اشاره به اینکه خانم لیلا توسلی به جرم شهادت دادن در مورد صحنه ی جان باختن شهرام فرج زاده به زندان محکوم شده بود، ضمن قدردانی از این اقدام شجاعانه لیلا توسلی، می گوید: به کمک لیلاها بود که حقیقت روشن شد و جمهوری اسلامی با معامله ای که با لیلا کرد، ماهیت خودش را بیشتر به مردم نشان داد.
خواهر شهرام فرج زاده در مورد فضای فعلی جامعه می گوید: درست است که سرکوب های سنگینِ مردم بعد از انتخابات که به منظور خاموش کردن شعله اعتراضِ مردم صورت گرفته بود، منجر به ایجاد فضای یاس و ناامیدی شده است، اما این مردم آتش زیر خاکستر هستند. مردم نمی توانند به این شرایط تن دهندمی بینند که دشمن دیگر درِ همسایه شان را نمی زند، بلکه درِ خانه خودشان را دارد می زند.
وی با اشاره به مشکلات امنیتی، اقتصادی، اختلاس مسئولان و احتمال حمله به کشور می گوید: خطرهای زیادی دارد کشور را تهدید می کند، هر انسانی یک آستانه ی تحملی دارد و بالاخره روزی آستانه تحمل این مردم هم لبریز خواهد شد.
خواهر شهرام فرج زاده در پایان این مصاحبه، در پاسخ با پرسشی در مورد انتخابات های پیش رو و مواجهه ی مردم با این انتخابات می گوید: من به عنوان خواهر یکی از کسانی که جانش را در جریان انتخابات از دست داده است، وظیفه ام است که به مردم بگویم شرکت در این انتخابات، بی احترامی و زیر پا گذاشتن آرمان های شهدای بعد از انتخابات ۸۸ خواهد بود.

حاضر نشدند همکاری کنند تا ما این بیمه را برای دختر خردسال برادرم تهیه کنیم

پیروزی قدرتمندانه برای ازادیخواهان ،شکستی سخت برای جمهوری اسلامی.




درود بردوستان . روز های گذشته روزهای پر اتفاق وپر تنشی بود .از تصویب لایحه مجلس برای قطع روابط با کشور انگلیس گرفته  تا حمله بر نامه ریزی شده ارازل چماقدار نظام به سفارت انگلیس ومحل اقامت سفرا وخانواده انها در باغ قلهک ،و ان خرابیهای دهشتناک که به بار اوردند ،انهم با نام حرکتهای خود جوش دانشجویی ومردمی، دیدار سفرا کشورهای دیگر از این فجایع ومحکوم کردن ان توسط  سفرا ومقامات کشورهای دنیا ،محکومیت این عمل وقیحانه توسط شورای امنیت . وترس نظام  همزمان با این اتفاقات پایین اوردن سرعت اینتر نت  ودر بعضی از مواقع قطع کامل اینترنت ،افزایش احضار ،بازداشت فعالان  سیا سی و دانشجویی  با نزدیک شدن به 16اذر بخاطر ترس از تجمعات دانشجویی. ..........وتا انجا نظام پیش رفت که در یک نو سر درگمی و گیجی خاص قرار گرفت .بطوریکه بصورت غیر مستقیم اعلام تعطیلی مراکز اموزشی را میکرد واز طرف دیگر باز بودن مراکز اموز شگاهی را اعلام میکرد .وجو امنیتی پلیسی که در جامعه راه اندازی کرده بود ، همه وهمه نشان دهنده نوعی از ترس نظام وشکست دیگری برای نظام ،وپیروزی واقتداری برای مبارزین وازادیخواهان ایران عزیزمان بوده و هست .بار دیگر نظام جمهوری اسلامی نشان داد که با همه تلاشی که بکار میبرد برای نشا ن دادن قدرتمند بودن خود در دنیا وداشتن متحدان بسیار در دنیا ومردمی بودن خود وداشتن جایگاه مستحکم مردمی در جامعه ،نه تنها جایگاه وقدرتی در بین کشورهای دنیا حساب نمیشود ودر انزوا کامل به سر میبردحتی نزد همسایگان خود .بلکه در بین مردم جامعه خود نیز هیچگونه وجه واعتباری ندارد ، جمهوری اسلامی غافل از این است که حکومتی میتواند در دنیا به نوعی قدرت و یارگیری وپتانسیل نقش افرینی برسد .که اول در جامعه خود وبین مردم خود مورد احترام ومحبوبیت باشد .ودر غیر اینصورت هیچ حکومتی نمیتواند به چنین جایگاهی از قدرت واقتدار  در دنیا برسد .و تنها جز بازیچه شدن به دست قدرتهای سلطه طلب وباج دادن به انها انهم برای بقای خود برای مدتی بس نا چیز کاری نمیتواند بکند . حال با بررسی پاره ایی از اتفاقات ذکر شده به  سوالاتی بر میخوریم از این نظام جمهوری اسلامی .1.اقایان تصویب قطعنامه علیه انگلیس چه لزومی داشت در صورتیکه میبینید، امروزه شما در دنیا منزوی شدیدو بطور کلی در حال قطع رابطه با کشورهای دنیا هستید ،وحتی با همسایگان خود در نوعی دشمنی به سر میبرید و الان فرانسه با اتشی تند تراز انگلیس  به شما وسیاستها ی شما حمله ور است .2. بعداز تصویب قطع رابطه با انگلیس این حرکت وحشیانه به سفارت یک کشور که همچون پاره ایی از خاک ان  کشور محسوب میشود چه لزومی داشت وچه چیز را ثابت میکرد.3.  این حرکت زشت وزننده سازماندهی شده از طرف نیروهای سپاه قدس  را به حساب حرکتهای خود جوش مردمی ودانشجویی گذاشتید میتوانید بگویید کدام مردم و کدام دانشجویان رامیگویید؟.4.شما که خود را تابع سیاستهای دنیای متمدن میدانید چرا بی اعتنایی به قطعنامه شورای امنیت ومحکومیتهای جهانی این عمل زشت خود میکنید،وتازه بصورت طلبکارانه برخورد میکنید؟ .5.دیدار سفرا کشورهای دنیا از سفارت به غارت رفته انگلیس چه پیامی برای شما دارد .6.اگر این حرکت زشت وزننده سپاه قدس حرکت  خود جوش مردمی ودانشجویی است پس احضار وبازداشت فعالین سیاسی ودانشجویی برای چه بود؟.7.شما که کار خود را مورد تایید مردم خود میدانید عدم اجازه بازدید خبرنگاران ازمحل سفارت، قطع اینترنت وارتباط مردم ایران را با دنیا راچگونه توجیح میکنید امنیتی کردن جو جامعه در چه راستایی بوده؟ حال جوابهایی برای این اعمال شما را میدهم .1.اقایان  تصویب قطعنامه برای لغو رابطه با انگلیس لزومی نبود چون در حال حاضر شما در دنیا و حتی نزد همسایگان خود منزوی هستید وصدور قطعنامه نوعی خودنمایی برای جیره خواران خود بود انهم که فعلا از کرده پشیمان شدید وبه انواع واقسام سعی بردلجویی ومظلو نمایی در دنیا دارید .وازسخنان وزیر امور خارجه اتان عجز وناله می بارد.2.حرکت وحشیانه ووقیحانه به سفارت انگلستان هیچ سودی نداشت و جز ضرر چیزی به بار نیاوردبرای شما ،اما برای مبارزین ایران وازادیخواهان ایران سودبسیار داشت وسودش این بودکه بار دیگر به دنیا ثابت شد ، شما حکومت دیکتاتور وخود کامه ایی هستید که پایبند به هیچگونه اصول وقواعد بین المللی نیستید،و مبارزین کشورایران به درستی روبروی حکومت شماایستاده گی میکنند..3.اقایان این حرکت زشت وزننده را کدام مردم وکدام دانشجویان انجام داده اند؟. مردم ودانشجویان ایران که اجازه یک اعتراض وتجمع راندارند .در این( 32سال) بااینکه در قانون اساسی خود حق تجمع برای معترضین ازاد است .دریغ از یک  مجوز از وزارت کشور برای یک اعتراض ،نمونه اخرش (8ماه )بعداز انتخابات (سال88)( 25بهمن 89)و(10اسفند89)بود که  از هیچگونه جنایتی کم نگذاشتید. اقایان مردم ما ودانشجویان ما عربده نمیکشند چماق دردست نمیگیرند وبه غارتگری نمی پردازند،این خلق وخوی عوامل شما است همانهایی که دراعتراضات گذشته مردم ودانشجویان را با چماق وچاقو مورد ضرب وشتم قرار داده اند .عوامل خود سر شما هستند که بدون مجوز دست به هر جنایتی میزنند وشما هم ضامن  اعمال انها هستید.پس اعمال ننگین سازماندهی شده اوباش خود را به حرکتهای خود جوش مردمی ودانشجویی نسبت ندهید، این گروه اوباش پا ر ا به قدی فراتر از حد خود گذاشته که در بیانیه ایی به نیروی انتظامی برای بازداشت عوامل خود هشدار میدهند.هر چند کار این عوامل چنان وقیحانه بود که از طرف سفرای اخراج شده از بریتانیا هم مورد تایید واقع نگردید وصدای شکوه همین اقایان به اسم دانشجو ودر عمل اوباش را هم در اورده .ودر ششمین بیانیه خود به بی اعتنایی سفرا اخراج شده به خود اذعان میکنند واز وزرات امور خارجه نوضیح میخواهندگوشه ایی از بیانیه ششم همین عناصر که خود را به عنوان شورای متحصنین لانه فتنه گری روباه پیر در باره  بی اعتنایی سفرا اخراجی  به خود اینگونه امده :(اعضای هفت نفره این شورا در بیانیه خود همچنین به بی‌اعتنایی سفرای اخراج شده در مراسم استقبال از آن‌ها در فرودگاه مهر‌آباد اشاه کرده و پرسیده است: «این رفتار وزارت خارجه چگونه توجیح میشود؟ ) ایا کسی نیست به این اقایان بگوید کار شما چنان بی شرمانه است که لازم به توجیح وتوضیح بی اعتنایی به شما ندارد(.البته شکی در دانشجو بودن این عوامل نیست ،این عناصردانشجو دردرسهای چاقو کشی ،عربده کشی ،ضرب وشتم بی گناهان وفحاشی کردن هستند حتی ازدانشجویی گذشته وبه درجه استادی رسیده اند).4 .شما که هر گاه همین سازمان امنیت بیانیه ایی برعلیه اسرائیل یا امریکا صادر کند به به وچهچه میکنید حال چه شده که برای محکومیت  عمل زشت خود ناراحت هستید از واکنش این سازمان ایا جز این است که سفارت یک کشور خاک ان کشور است وشما عمل زشت وقیحانه ایی انجام دادید.5 .اقایا ن دیدار سفرا خارجی از سفارت انگلیس به شما نشان دادکه دنیا برای شما ارزشی قائل نیست واز تهدیدات شما حراسی ندارد وعمل شما را تقبیح کردند ونشان دادند که شما جایگاهی در بین کشورهای متمدن ندارید .6. شما که این حرکت وامثال این حرکتها را به خود جوش بودن جنبش های مردمی ودانشجویی میدانید پس هدف از احضار وبازداشت عوامل دانشجویی وفعالین سیاسی جز این میتوان دانست که جز دروغ چیزی در ذات شما نیست وشما مورد تایید مردم ودانشجویان نیستید ، ودر جامعه خود هم جایگاه واحترامی ندارید واز ترس اعتراضات دانشجویی دست به احضار وبازداشتهای بدون دلیل ومدرک زدید .7.وپایین اوردن سرعت اینترنت ودر بعضی از مواقع قطع کامل اینترنت در راستای هماهنگ نشدن مبارزان ودانشجویان در برابر اعمال ننگین شما بوده .شما انقدر ضعیف وخار شدید که  از ترس اعتراضات دانشجویی در روز (16اذر)عوامل خود را به دانشگاها گسیل میکنید برای مراسم عزاداری وسینه زنی  ودانشگاه را با قبرستان اشتباه گرفته ایید. امروز زندانهای شما تبدیل به دانشگاه شده واکثر دانشجویان ازادیخواه درون زندانها هستند،وارازل و اوباش شما بجای زندان دردانشگاها نام دانشجو را یدک میکشند. دیگر به اخر راه رسیده ایید  ودیگر چیزی جز پوشالی از شما نمانده . وهر روز به روز نابودی خود و با هر گام به سقوط نهایی خود نز دیک میشوید. وخود نیز به این حقیقت دست یافته ایید وگرنه چنین سر در گم وحیران نبودید که دیگر از داخل نظام پوشالی خود به جان هم افتادید وهر کدام سعی بر حذ ف طرف دیگر دارد .ونمونه اخرش (دعوای خامنه ایی واحمدی نژاد) است که تا بازداشت معاون مطبوعاتی احمدی نژاد هم رسید ،وپس از ان احمدی نژاد با دهان کجی به خامنه ایی به کسانی که دران خبرگزاری با عوامل خامنه ایی درگیر شدند پاداش هم داد. واقای حسین طائب محمود احمدی نژاد وطرفدار ران اورا به براندازی متهم میکند. ودیگر برای بقای خود همدیگر را میدرید باشد که به زودی مانند دیکتاتورهای دیگر به سزای اعمال ننگین خود برسید. روزی با شعار( جمهوریت ،اسلامیت ،وازادییت )برسر کار امدید. ودیر زمانی نگذشت که نشان دادید از(جمهوریت جز دیکتاتوری محض )از( اسلامیت جز بدعت گذاری در دین وبهره برداری بنفع خود ) واز (ازادیت جز دستگیری وشکنجه وزندان )چیز دیگری نگذاشتید وهم چون شیر بی یال و دم وکوپال شدید .( شیر بی یال ودم کوپال که دید    این چنین شیری خدا کی افرید) . زنده وپاینده ایرانی وایران جانم فدای ایران

به نام خدایی که مرگ آفرید



مرگ رهبران!
سلام به رهبر گرامی حضرت آیت الله خامنه ای
از دیرباز، همه ی ما را براین اصل اساسی متقاعد کرده اند که: پرنده ی مرگ، یک به یکِ ما را برخواهد چید و به وادیِ دوری که خود می داند کجاست، خواهد بُرد. در این میان، استثنایی در کارنیست. همه رفتنی هستیم. ما کمی زودتر و شما کمی بعد ازما. پس، قبول می فرمایید که رهبران نیز می میرند. گاه چون چوپانان: غریبانه، گاه چون مصلحان: سرفرازانه، وگاه چون صدام و قذافی: تلخ و مفتضحانه. مرگ، نشانه ی هماره ی بشرِ تاریخ بوده است تا او به حتمی بودن کوچِ این جهانیِ خود وقوف یابد و زندگی اش را با این غریو بزرگ هماهنگ کند. پا به پای مرگ، غفلت از مرگ نیز دست بکار برآوردنِ هوس ها و آرزوهای تمام نشدنیِ بشربوده است.
گاه به این می اندیشم که اگرغفلت نبود، بشرِتاریخ با تماشای اولین جنازه ی همنوعش، به غار تنهاییِ خویش فرو می خزید و همه ی عمر خود را درماتمِ مرگی که در کمین اوست سپری می کرد. اگر غفلت نبود، معنای زندگی این می شد: به دنیا آمدن برای از دنیا رفتن.
نیزبه این می اندیشم که فزونی وهمه زمانیِ غفلت، بشرِتاریخ را از آنسوی بامِ زندگی اش به زیرانداخته. بشرِغافل، آنچنان به فروبردنِ دنیای اطراف خود حریص است که زندگی را تنها در: به دنیا آمدن برای بلعیدن، معنا می کند. پیامبران الهی، خون دلها خوردند تا به این بشرِ سیری ناپذیر بفهمانند: درمیان بایست!
ما و شما به آدمیانی برمی خوریم که تا بیخِ مرگ، نه به مرگ می اندیشند و نه به زشتکاری های خود. اینان، آنچنان به تباه کردن زندگی خویش و به خراشیدن زندگی دیگران اصرار می ورزند که گویی تا جهان باقی است باقی اند. طوری که انگار نه تنها اختیار همه، که اختیار مرگ نیزبا آنان است. کسانی که به مرگ نمی اندیشند و خود را ابدی می پندارند و برای بلعیدنِ هرچه بیشتر، دست به دنده ی دنیا می برند، به کارهای مشابهی فرو می شوند: این جماعت، از تباه کردن حقوق مردم که نه، از تلف کردن خود مردم نیز پروا ندارند. مردم برای این جماعت، گوسفند و ابزار و سیاهی لشکرو پخمه و بدون حق اند. همه را به هرآنچه که خود می پسندند مشتاق می کنند. تشخیص فردیِ خود را برفرازِهرچه عقل و اندیشه ی جمعی است می نشانند. هرگز از بروز و ظهور تباهی های ناشی از خود محوری هایشان عبرت نمی گیرند. وحتی با برآمدنِ یک فاجعه، دامن برمی کشند که: نگفتم چنین مکنید؟! اینان برعقب ماندگی ها سرپوش می نهند. مردم را در شعار، ودر پوکیِ کارهای خود غلت می دهند. به هنگام شکست یا ورشکستگی، ملتمسانه دستِ دشمنی را که درخیال پرورانده اند می گیرند و می کشند و او را برای ترمیم کارهای خلافشان به رویارویی و ستیز می خوانند.
مباد آنچه از خصوصیت غافلان برشمردم، با حضرتِ خود مطابق فرمایید! نخیر، اینها که گفته آمد، به کسانی مربوط است که مستغرقِ دنیایند و هیچ به مرگ نمی اندیشند. ما و شما را اما از همان بدو کودکی، به مرگ اندیشی و ظلم گریزی و پاکدستی آموزش داده اند. پس این مشترکات را به دیگرانی وامی نهیم که با آموزه های ناب دینی ما نا آشنایند. با این همه، دوست دارم از باب دوستی، دست شما را بگیرم و جناب شما را به تماشای فردایی ببرم که عنقریب در کمین ما و شماست. می خواهم پرنده ی زیبای مرگ را بربام خانه ی حضرت شما بنشانم. می خواهم با چشم من به پایان کارِ این جهانی و آن جهانیِ خویش بنگرید. پس بربخیزید و دست مبارکتان را به من بدهید:
1 - به روزی بیاندیشید که گویندگانِ شبکه های رادیویی و تلویزیونیِ ما با صدای بغض آلود می گویند: ” انا لله وانا الیه راجعون”. به محض درپیچیدن این صدا، مردمان ما – از هرقشر و طایفه – مابقی سخنِ گویندگان را فهم می کنند. من دراین سفر، بنا ندارم شما را به تماشای سوز و آه و سیاهپوشیِ میلیون ها عزادار ایرانی ببرم. و یا به تماشای تشییع با شکوه پیکرتان. بل شما را به تماشای عبورِ شهاب گونِ خیالاتی می برم که با همان ” انا للهِ” اولیه، به ذهن بزرگانی چون آقایان مصباح یزدی و مکارم شیرازی و نوری همدانی و هاشمی شاهرودی و برادران لاریجانی و احتمالاً جناب جنّتی می دود. اینان از همین اکنون، ودرتجسم آن احتمال حتمی، خود را یکی از گزینه های رهبریِ بعد از شما می دانند. وحتماً هم به تأسی از جناب شما، خواهان اختیارات فراوانِ دوران طویلِ رهبری شمایند.
2 - اجازه بدهید پیش از تجسم مابقی داستان، صادقانه بگویم: من شخصاً حضرت شما را برای رهبری کشورمان از همه ی روحانیان وغیرروحانیانِ مصدرنشین، از روحانیانی چون مصباح یزدی و مهدوی کنی و جنتی و شیخ محمد یزدی وحتی ازهمه ی مراجع فعلی مناسب ترمی دانم. جناب شما از نگاه من، فردی هستید نطاق، اهل مطالعه، هنرشناس، هنردوست، اهل سیاست، شجاع، پرکار، زیرک، باهوش، پرحافظه، پیگیر، عالِم، و با خصوصیاتی اینچنین قابلِ اعتنا. با همه ی دارایی هایی که شما دارید و با هرآنچه که دیگران ندارند، حال و روز ما این است که می بینیم: ورشکسته وازهم گسسته. وای به روزی که مثلاً جناب آقای مصباح یزدی برسریر رهبریِ ما جلوس فرمایند. حال و روز ما با آن نگاه ویژه ای که ایشان به جایگاه ولی فقیه دارند و حتماً برای رهبری خویش به کمتر از اختیارات خودِ خدا نیزرضایت نمی دهند، تماشایی است. شاید به همین منظور بوده است که وی از سال ها پیش به این سوی، زیرکانه شاگردان خود را به هرکجای سپاه ( کانون قدرت و ثروت) تزریق فرموده اند. باورکنید تجسم این فردای هول انگیز، ما را به دعای شب و روز برای دوام عمرو بقای مستمرِ شما فرا بُرده است.
3 - درباره سپاه، خود بهتر از همه ی ما می دانید که بدنه اش پاک و شریف است و این بدنه ی پاک، به شدت از کارهای خلافی که آن جماعتِ رأس نشینِ سپاه بدان مشغولند، متنفر و منزجراست. وچون فضای داخلی سپاه از هر مجموعه ای بسته تر و خفه تر و خوفناکتر است، کسی را از بدنه ی سپاه، امکان شکایت و اعتراض نیست. پس هرکجا سخن از سپاه می گویم، غَرَضم همان رأس نشینان فربه از مال حرام است. جماعتی که برکوهی از پول و اسلحه خیمه بسته اند و به هیچ دستگاهی نیز پاسخگو نیستند. این تشکیلات سیری ناپذیری که شما به اسم سپاه آراسته اید و به هرکجای ما نفوذش داده اید، مگر به این سادگی ها در برابر رهبرآینده سرخم می کند؟
4 - بعد از وفات جناب شما، رأس نشینان سپاه، اجازه می دهند: خبرگان کهنسال به غوغای خویش فرو شوند و به هرکس که خود مشتاق اند، رأی بدهند. سپاه می داند: خروجی خبرگان باید از گذرگاهی بگذرد که او برای رهبر آینده تدارک دیده است. این گذرگاه، به اسلحه و به حساب بانکی سپاه ختم می شود. به فرض که خروجی خبرگان آقای مصباح باشد، یا آمیزه ای از آن چند نفری که برشمردم، آیا گمان شما براین است که سپاه در برابر اینان به اطاعت روی می بَرَد؟ هرگز. سپاه، رهبری آینده را – هرکس که باشد و هرکسانی که باشند – موم دست خود می خواهد. به همین خاطر، آقای مصباح یا شورای رهبری، بیش از خود شما به سپاه میدان که نه، باج خواهند داد تا رضایت او را برانگیزند و دل او را به دست آرند.فلاکت مردمان ما از همینجا بالا می گیرد. نیک بنگرید! آیا این همان سرنوشتی است که برای مردم ایران تدارک دیده اید؟
5 - وادیِ مرگ ، وادی جولانِ ارواح ما آدمیان است. همان عرصه ای که پرده های دنیاوی از پیشِ چشم ما مردگان پس می رود. ارواح مردگان، از بُعدهای محدود دنیا، به دنیای بدون بُعد برزخ و آخرت دخول می کنند. همان معرکه ای که به زمان و طول و عرض و ارتفاع محدود نیست. درآنجا مردگان ای بسا بتوانند به روزی بنگرند که به دنیا آمده اند، و یا به روزها و ماه هایی که به مرور رشد کرده اند، و یا آنجا که به کهنسالی و مرگی ناگهانی درافتاده اند. شاید بتوانند به فرداها نیز بنگرند. و نتیجه ی اعمال خود را برنسل های آینده تماشا کنند. پس گذشته و حال و آینده، پیش چشم ما مردگان است. موافقید آیا به چند صحنه از گذشته و آینده ی خویش بنگریم؟
6 - می بینم سربه سمتِ دویست سال آینده ی کشورمان گردانده اید و به بازی پرهیاهوی جمعی ازبچه های پا برهنه خیره مانده اید. می بینید که بازی می کنند. با دو توپ گِرد. دراین غوغای کودکانه آیا چیز خاصی توجهتان را جلب کرده؟ اگر مشتاق تماشای بازی این بچه های ژنده پوش هستید، من شما را به همین جا بازمی گردانم. فعلاً برویم. می خواهم با هم به گذشته بنگریم و چند برگ از دوران رهبری شما را ورق بزنیم.
7 – روزهای نخستِ رهبری شماست. امام خمینی آنچنان بستر مناسبی برای رهبری شما فراهم آورده است که همه ی گرایش های سیاسی کشور بی چون و چرا سربه اطاعتِ جناب شما دارند. همه از هرکجا به شما تبریک می گویند. و شما به تعارف، به همه می فرمایید که دل به رهبری ندارید و تنها به اسلام و عزت مسلمین می اندیشید. همه ی دنیا فهمیده است که شما حداقل تا پنج یا ده سال آینده رهبرید. اما این برای دوستان شما که رهبری شما را مادام العمر می خواهند کافی نیست. نگرانی آنان به این است که مبادا جماعتی به مجلس خبرگان دخول کنند و چشم به فردِ دیگری بگردانند و سخن از ضعف های احتمالی شما برانند. و یا بنا به دلایلی که قانونی است، رهبری شما را در پنج سال و ده سال بعد، پایان یافته تلقی کنند. دوستان شما دست بکار می شوند و داستان نظارت استصوابی را باب می کنند. تا داوطلبانِ ورود به مجلس خبرگان، تنها از آن دروازه بگذرند. دروازه ای که حتما رو به شخص شما گشوده می شود و رو به شما نیز بسته می گردد.
این از گذشته، حالا یک نگاهی به آینده بیاندازید. اگر شما به قانون تن می سپردید و فضا را برای حضوردیگران فراهم می آوردید، ایران و ایرانیان حال و روز بهتری می داشتند.می بینید؟ این ، ایران فروشکسته ای ست که شما با رهبریِ مادام العمرِ خود برآورده اید، وآن، ایران متعادلی ست که دیگران می توانستند برآورند اما شما و دوستانتان مانع شدید.
8 – از همان ابتدای رهبری، ترجیع بند سخنان شما، دشمنی با آمریکا بود. از این زاویه ای که ما مردگان ایستاده ایم، ذات هرسخن پیداست. می بینید که این دشمن دشمنی که شما درطول رهبری خویش فرمایش می فرمودید، بیش از آنکه به آمریکا و شرارت های آن مربوط باشد، به نیاز روانی یک جامعه ی جاهل و بیمار مربوط بود. شما به دشمنیِ با آمریکا نیاز داشتید. نه به آن خاطر که او مانع رشد مردم و شکوفایی کشورمان می شد. بل به این دلیل که ارتباط با او، ناتوانی ما وشما را برملا می کرد. واین ناتوانی، چه خوب که در سایه ی ” آمریکا نگذاشت وگرنه، تهاجم فرهنگی کرد وگرنه، اختلافات داخلی ما را مدیریت کرد وگرنه، همه را علیه ما شوراند وگرنه، اجازه نداد اسلام آنگونه که ما می خواهیم به صحنه آید وگرنه، دانشگاههای ما را ویران کرد وگرنه،….. به حاشیه افتد و دامان ما و شما را از بی کفایتی ها بدر ببرد.
9 – خوب بنگرید، شما درست به همان راهی رفتید که پادشاهان و حاکمان تاریخ به برکشیدن هواداران بی تدبیر، و برنشاندن آنان برسرمسئولیت ها اصرارمی ورزیدند. اغلب امامان جمعه و نمایندگان ومدیران و وزرای منصوب شما هیچ سخنی و هیچ خاصیتی نداشتند الا جانبداری بی چون و چرا از جناب شما.شما متعمدانه چشم از نخبگان و اندیشمندان و باسوادان و دلسوزان کشور بر گرداندید، و آن سوتراز نخبگی وشایستگی، کسانی را به نمایندگی برگزیدید که پایه های برقراری شما را استحکام بخشند. گرچه این منتخبان، پخمه و ناکارآمد و بی سواد و عبوس و ناشایست باشند و روز به روز نیز مردمان و مخاطبان را از حوالی ما و شما وانقلاب فراری دهند. از همین بالا به ایران تباه شده ای بنگرید که نمایندگان هوادار شما با دخالت های بی دلیل و ناشیانه ی خود برآورده اند. حالا سربگردانید و به ایران آبادی بنگرید که اگر نمایندگان شما، فهیم و هوشمند و نافذ و وطن دوست و کارشناس و کارآمد و مدیرو منتقد و معترض و صریح می بودند. می بینید اشتباه شما کجا بود؟ شما به آن کسی که چاپلوس وبی سواد و ناشی بود اما نماز و هواداری اش را به رخ می کشید، بهای فراوان دادید، و کسی را که کارآمد و فهیم و منصف و هوشمند بود اما بی نماز و منتقد، از گردونه ی حضور به دورانداختید و حتی کاری کردید که او آسیب ورنجِ غربت را برخود هموار سازد و به دیاری دور گریز کند.
10 – از همین بالا به ایرانیان مهاجری بنگرید که در دوره ی رهبری شما آواره ی جهان شدند. به سوز آنها و به نفرین ها و اشک های آنان خوب نگاه کنید. شما سالها بی تفاوت برجایگاه رهبری خود نشستید و تحقیر ایرانیان مهاجررا تماشا کردید. هرکشوری، آری هرکشوری، جانانه از حقوق مردمان مهاجر خود صیانت می کند. ما اما با احاله ی توهین ها و بی وطنی ها و ناسزاهای کیهانی به مهاجرانمان، به کشورهای میزبان خط دادیم که هرچه می توانند برایرانیانِ گریز کرده سخت بگیرند ومطمئن باشند که ما یک “چرا” از آنان نمی پرسیم.
شما دلیلِ باطنیِ این که ما چرا فضا را برای فرار آن همه ایرانی و بویژه برای ایرانیان متخصص وکاردان فراهم کردیم، وهمزمان، دلیل انزوای نخبگان و شایستگان داخلی را نیک می دانید: قامت ما کوتاه بود و سربلندان نباید در اطراف ما پرسه می زدند. والبته به این کوتاهی قامتمان، غوغایی از رنگ اسلامخواهی و اسلام گستری افشاندیم. که یعنی ما اگر برمردمان خود سخت می گیریم، غم اسلام داریم. و این که: مسلمانی، آدابی دارد. هرکه به این آداب مؤدّب نیست، فی امان الله. وهرچه توانستیم برسرمهاجرین خود کوفتیم که: آنان خواستار فاحشگی اند و ما را فاحشگی نیست. البته از همینجا می بینید که شخص شما بیش از دیگران از آمار فاحشگی های واقعی خبرداشتید. ازاعتیاد و مصرف مشروبات الکلی و تن فروشی دخترکان، تا هرزگی های پنهان و آشکارمسئولان طراز اول و طرازچندم کشور. نیز می بینید که این آسیبِ هول انگیز، هیچ به دخالتِ آن دشمنی که پای ثابت شعارهای شما بود، ربط ندارد. حالا سربه اینسوی بگردانید. و به ایران آباد و پویا و رشد یافته ای بنگرید که ما اگر به متخصصان و مهاجران فهیم و وطن دوستمان بها می دادیم، بدان دست می یافتیم. می بینید این ایران چه سرفراز و خواستنی است؟ حالا نگاهی به ایرانی بیاندازد که شما با داستان خودی و ناخودیِ خود برآوردید.
11 – به چه می نگرید؟ به توپ بازی آن پسرکان ژنده پوش؟ به آنان سرخواهیم زد. فعلاً سری به سلول های انفرادی دوران رهبری شما بزنیم. می بینید؟ عده ای به هردلیل اینجا زندانی اند و در خود مچاله شده اند. من پیش از این نیز در باره ی ماموران وزارت اطلاعات با شما سخن گفته بودم. این که: عمده ی کارکنان این دستگاه، مثل سپاه، درستکار و زحمت کشند. اما قلیلی که اختیار کلی این دستگاه با آنان است، پلید و نفرت انگیز و هیولایند. وشما آقا جان از هیولا بودن این ماموران خبرداشتید. ومی دانستید که آنان با متهمین چه می کنند و چگونه آن اسلام گمشده را در این تنگناهای بلاتکلیفی به صحنه می آورند. وقتی حفظ نظام را از اوجب واجبات دانستیم، بدیهی است که تفسیر این وجوب، درهراداره و دستگاهی به معنی مستقلی می انجامد. اگر موافق باشید به یکی دوتا از این حفظ نظام ها سربزنیم تا بدانیم هیولاهای وزارت اطلاعات با متهمین چه می کنند. نه نه، قصد من سرزدن به این سلول نیست. بگذارید این چهارهیولا کار خود را بکنند. آنان با فرو کردن کله ی “حمزه کرمی” به داخل کاسه ی مستراح، مشغول حفظ نظام اند. مزاحم کارشان نشویم. در سلول مجاورنیز برادران برای حفظ نظام و برای به زانو درآوردن یکی از رقبای سیاسی شما، فیلمی را که مخفیانه از اتاق خواب او گرفته اند نشانش می دهند و او را به انتشار آن فیلم تهدید می کنند. برویم آقا جان، من هم مثل شما دارد حالم بهم می خورد.
12 – متهم یک دختر جوان است. دانشجوست. او را با چشمان بسته به سلول کوچک بازجویی می برند و بریک صندلی رو به کنج دیوار می نشانند. کمی بعد جناب بازجو داخل می شود. دختر جوان به احترام او نیم خیز می شود. بازجو با لفظِ ” بنشین پتیاره” او را برجای خود می نشاند. دختر جوان یکی دو پرسش بازجو را با احترام پاسخ می گوید. بازجو با این عتاب که: ” با من لفظ قلم صحبت نکن سلیطه “، عمق شخصیت خود را به دختر جوان می شناساند. اتهام دختر چیست؟ اعتراض دانشجویی در دانشگاه. پس چرا مرد بازجو راجع به اولین تجربه ی جنسیِ دختر می پرسد؟ این یک شگرد همیشگی است، با دو خروجیِ پُرفایده. شگردی که هم به شکستن شخصیتِ متهم می انجامد، وهم برای فرد بازجو حال وهوایی فراهم می کند. دختر با شرم انکار می کند. اما فحش رکیک مرد بازجو، لرزه براندام دختر می نشاند.
پس چرا رو برگرداندید آقا جان؟ خوب نگاه کنید. اینها گوشه های کوچکی از روالِ جاریِ دستگاه اطلاعاتی ما و شما بوده است. ای امان از کنج ها و گوشه هایی که هیچ صدایی و هیچ نشانی از آنها به ما نرسید و کسی از هول و هراس و سوهانی که به روان متهمین کشیده می شد، خبر نگرفت. چاره ای نیست. باید به پرسش این هیولا پاسخ گفت. بله، یکبار بوده. بگو! چه بگویم؟ ریز به ریزآن تجربه را برای من شرح بده! چرا ریز به ریز؟ من که گفتم یکبار بوده. حرف زیادی نزن هرجاییِ کثیف! باشد، می گویم. پسری بود…. دختر می گرید. هیولا لگدی به صندلی او می زند. دختر که سخت دلتنگ آغوش گرم مادر و مهربانی های تمام نشدنی پدر است، می لرزد. صدای محزون اما شوخ پدر به جانش می دود: ” آهای مردم، مواظب باشید، این دخترمن خیلی شکننده است. نازک تر از گل به او نگویید. من او را لای زرورق بزرگ کرده ام”. باشد، می گویم. رفتیم یه جای خلوت و ….
درآن سلول کوچک، هیولا از شنیدن و تجسمِ جزییاتِ اولین تجربه ی جنسی دختر، سخت کیفور است. و دختر، خیسِ شرم. چه می گویم؟ جنازه ای است که نیم نفسی با اوست. این بازجویی هفت ساعت به درازا می انجامد. شش ساعت آن، ذکر جزء به جزءِ همان اولین تجربه است. هشت ماه بعد که دختر از زندان آزاد می شود، پیر شده است. خودتان می بینید که آقا جان!
13 - حالا با هم به سلولی برویم که خود من – محمد نوری زاد- با چشمانی بسته، گرفتار هیولای دیگری هستم. این هیولا بعد از ضرب و شتم و باریدن ناسزا بر من و برتک تک اعضای خانواده ام، به فهرستی اشاره می کند که درآن، به بریدگانِ از سیدعلی اشاره شده. هیولا با صدای نکره اش می گوید: فهرست من می گوید: هرکه با سیدعلی درافتاده، خانواده اش، وخودش، بلحاظ اخلاقی از دست رفته اند. ومی گوید: عمده ی این آدمها از اصلاح طلبان هستند. وادامه می دهد: اسم تورا هم به این فهرست اضافه کرده ام. خانواده ی تو هم از دست رفته. این از خودت، آن از زنت، آن از دخترانت، آن هم از پسرانت. این خانواده است که تو داری؟ می گویم: من هم یک چند نفری سراغ دارم که اوضاع خانواده شان به هم ریخته. ببین آیا آنها نیزبا سیدعلی مشکل داشته اند؟ می غرّد که: بگو! می گویم: جناب آدم و حوا. دوپسرداشتند. یکی زد دیگری را کشت. ببین اینها با سیدعلی مشکل نداشته اند؟ یا جناب نوح(ع)، که درقرآن، هم زنش هم پسرش بدنام اند. ببین جناب نوح هم با سیدعلی مشکل داشته؟ یا جناب لوط. که اسم زنش در قرآن بد دررفته. اوچه؟ اوهم با سیدعلی مشکل داشته؟ یا پیامبرخودمان. که همسرش درجنگ جمل حضوریافت. یا امام حسن(ع). که با زهرهمسرش به شهادت رسید. یا این اواخر، خود امام خمینی که نوه اش را تبعید کرد. یا آقایان طالقانی و گیلانی و مشکینی و جنتی و خود حضرت آقا که شوهر خواهرش به عراق پناهنده شد؟ اینها همه با سیدعلی مشکل داشتند؟
14 – گرایش های سیاسی، گاه با اعتراض می آمیزند. این یک واقعیت است. و نیزکاملاً قانونی. اما می بینید که در اتاق آقای رییس، سخن از“خفه کردنِ اعتراض در نطفه” است. دراین اتاق، اسم چند نفر برای سربریدن، واسم عده ای برای مفتضح شدن برسرزبان است. مأمورانی که برای سربریدن عجله دارند، با شتاب برای انجام تکلیف الهی خویش بیرون می دوند. حالا مانده اسم یکی از سیاسیون معترض. آقای رییس می گوید: می خواهم آنچنان زهر چشمی از او بگیرید که تا فیها خالدونش نفوذ کند. آقای معاون به او اطمینان می دهد: یک فیها خالدونی نشانش بدهم که در داستانها بنویسند. چگونه؟ دونفر ازلُمپن های اداره را خبرمی کنند. فلانی را می شناسید؟ بله، خوب هم می شناسیم. می خواهم ساعت دو نیمه شب، بروید بالای سرش. حالا چرا دو نصف شب؟ اینجوری بهتربه فیها خالدونش اثر می کند. چشم. دو نصف شب می رویم بالا سرش. از بغل زنش او را می کشید بیرون و جلوی زن وبچه اش می تپانید داخل گونی و می آوریدش اینجا! ای بچشم. ساعت دو نیمه شب است. بی سروصدا داخل می شوند. مرد سیاسی، در کنار همسرش خفته است. دستی با شتاب لحاف را پس می زند. زن بیدار می شود. دو مرد قلچماق، گونی را برسر مرد سیاسی می کشند. زن جیغ می کشد اما به سیلی یکی از لُمپنان به گوشه ای پرتاب می شود. بچه ها وحشت زده سرمی رسند. مرد لُمپن و همکار قلچماقش با نگاهی به زن و بچه ها که مثل بید می لرزند گونی به دوش بیرون می روند. به همین سادگی! می بینید آقا جان؟ یک پرسش!؟ در دوران رهبری شما، چه تعداد از این گونی ها پُرو خالی شده باشد خوب است؟ باز که به سمت آینده و به توپ بازی آن پسرکان ژنده پوش سرچرخاندید!
15 – آقا جان، دراین صحنه ها که می بینید، پاسداران و برادران مشغول دزدی اند. پاسداران از اسکله ها و مناقصه ها و سهام مخابرات و معادن و هزار فرصت اختصاصی، وبرادران هم به سهم خود از هرکجا. اینجا که می بینید خانه ی متهمان سیاسی و غیر سیاسی است. دراین صحنه ها، هم دزدانِ اداره ی اطلاعات سپاه و هم دزدان وزارت اطلاعات، وسایل مردم را از خانه هایشان برداشته اند ومی برند. اینجا هم خانه ی خود من است که برادران و سپاهیان مشغول دزدی از خانه ام هستند.
کاش دست وزیر اطلاعات ودست آقای طائب را می گرفتید و با هر سخن، یک به یک انگشتانشان را خم می کردید و چشم در چشمشان می فرمودید: آقایان، یکاین که دزدی با هرعنوان و باهرنیت، حتی برای حفظ نظام، دزدی است. وچی؟ فعلی است حرام. دو این که وسایل نوری زاد و دیگران را دوسال است برداشته اید و برده اید، چرا به آنها برنمی گردانید؟ ای شماهایی که اسم سیدعلی از دهان و زبانتان نمی افتد، اگربه آبروی خود بها نمی دهید، به فکر آبروی من باشید. سه این که: این کامپیوترها، یک قطعه ای دارند که کارحافظه را انجام می دهد. درعرضِ یک ساعت می شود همه ی حافظه ها را به یک جای دیگر منتقل کرد و اصل دستگاه را به صاحبش برگرداند. شماها که زیروبالای این حافظه ها را روبیده اید، پس چرا به اسم سیدعلی، آبروی سیدعلی را می برید. چهار این که: شما وقتی اموال مردم را به امانت می برید و برنمی گردانید و یک جوری که خودتان بهترمی دانید آنها را بالا می کشید، به دزدان دیگرمی فهمانید که: اینجا جمهوری اسلامی است و می شود با صدای بلند عربده کشید: گور پدرمردم و اموال مردم. پنج: آقایان، اگر هم بنای دزدیدن دارید و نمی توانید جلوی این خصلت متداولتان را بگیرید، حفظ آبروی مرا بکنید. مثل همین کاری که سران سپاه می کنند، بروید آن گوشه و کنارها تا کسی شما را در حال دزدی نبیند. وشش و هفت و هفتاد:……
16 - اینجا حوزه ی علمیه است، در هرکجای ایران. خصوصیت حوزه های ما در طول تاریخ به این بوده که وامدار حکومت ها نباشند. درخودشان هزار خیر و هزار مفسده می پروراندند اما نمک گیر حکومت نمی شدند. به همین دلیل نیزهمیشه خارچشم بودند. شما اما چه کردید؟ همه ی حوزه ها را و همه ی روحانیان را یا به جانبداری از خودتان مجبور فرمودید، یا به منبرها و زبانشان قفل بستید. می بینید آقا؟ درتمام کشورمان یک منبرآزاد نمی بینید. حالا سربگردانیم و به وادیِ تجسم نظرکنیم. اینجا ایرانی است که روحانیان آن آزاد و منتقد و عالمند. ایرانی که درآن روحانیانِ اندیشمند و نه پخمه، برکشیده شده اند. به رشد مردم توجه می فرمایید؟ می بینید این روحانیان – به سهم خود – به چه توفیقی در اصلاح جامعه دست یافته اند؟ می بینید نگاه مردم به خدا و دین او چه درست و منصفانه است؟ خدایی که دوست داشتنی است. خدایی که درکنار مردم است. خدایی که بلوکه ی حکومت نیست. ودینی که مردم را از همین زمین، به غواصی در آسمان فرا بُرده است. حالا به ایران خودتان بنگرید. خداوکیلی، این همان سلامت و صلابتی است که شما از روحانیان آرزو داشتید؟ می بینید چه آشوبی درکار روحانیان و مراجع و حوزه ها فرو فشرده ایم؟ ما مردگان، در یک نظرِسریع می توانیم به کل گذشته نظر بیاندازیم. درکل گذشته، آیا بوده روزگاری که روحانیان به این همه حقارت صنفی درافتاده باشند؟ مشاهده می فرمایید که نه. نبوده.
17 – با هم به دیدارآقای نوری همدانی برویم. سه چهارنفراز نمایندگان مستقل مجلس، دوستانه به ایشان متذکر می شوند: آقا، از بیانات شما افراط گونه استفاده می شود. یک عنایتی هم به مشکلات مردم، به آزادی، به دخالت های بی دلیل دستگاهها درکار روزمره ی مردم بفرمایید. به اشاره ی آیت الله، همه به زیرزمین خانه می روند. ظاهراً درزیرزمین خانه شنودی در کارنیست. در آنجا، حضرت آیت الله لب به سخن می گشاید: آقایان، من کاره ای نیستم. شعار کوثری می نویسند و به دست من می دهند که : همین را جلوی دوربین صداوسیما بگو. عمده ی حرف های مرا به من دیکته می کنند. و ادامه می دهد: جوانک پاسدارکه از نوه ی من کوچک تر است، رخ به رخ من می ایستد و به من می گوید: تو، کاره ای نیستی! مرا ترسانده اند آقایان. به این که آبرویت را می بریم و پولی هم به حساب بیتت نمی ریزیم.
18 – به بیت سایر مراجع و علما سربزنیم. می بینید با مدیریت دوستان ما وشما و به لطف زیرکی های پاسداران و برادران اطلاعات، چه به روز علما آورده ایم؟ هیچ خانه ای نیست که در آن شنودی درکار نباشد. یا همه را با پرداخت ماهیانه های درشت، به زانو درآورده ایم یا مابقی را به افشای فلان نقطه ضعفشان تهدید فرموده ایم. یک دوراهیِ آشکار! یا همراهی یا سکوت.
19 – از همینجا می بینید که شما با گماردن فرد نالایقی چون شیخ محمد یزدی بر سردستگاه قضا، چه خاکی برسر این دستگاه افشاندید. ما کاری به این که شیخ چه ها کرد و چه بنیان هایی را تباه ساخت نداریم، اما خوب نگاه کنید، شیخ دارد با آقای فلاحیان وزیر وقت اطلاعات صحبت می کند: آقای فلاحیان، شما برای همه شنود کارمی گذارید عیبی ندارد بگذارید، در اتاق من که رییس قوه ی قضاییه ام چرا شنود کار گذاشته اید؟ زن و بچه ی من درقم هستند و من گاه گاهی یک شوخی با آنها می کنم. این شوخی ها چرا باید سراز محافل رسمی وغیر رسمی دربیاورد؟ فلاحیان لبخند می زند. تن رییس دستگاه قضا از این تبسم مرموز می لرزد. ظاهراً در نظام انسانی و اخلاقی که نه، درهمان نظام نیم بندِ قضاییِ جمهوری اسلامی، هرشنود، آری هرشنود باید مجوزش را از دستگاه قضایی اخذ می کرد. کمی آنسوتر، یک چند نفری از نمایندگان مجلس که عذاب وجدان گرفته اند، وقت می گیرند و به دیدار دادستان وقت آقای درّی نجف آبادی می روند و از وی تقاضای ورود به حادثه های بعد از انتخابات 88 می کنند. آقای درّی را که می بینید! درپاسخ به آن چند نفر، با ایما و اشاره صحبت می کند. که یعنی: آقایان، من خودم هم درامان نیستم. دردفتر من شنود کار گذاشته اند. شنودی که اگر بخواهند درهرکجا کار بگذارند، باید اجازه اش را از خود من بگیرند.

20 – به مدرسه ی امام خمینی جناب مصباح هم سری بزنیم. آن واژه ی “علامه ” ای که حضرتعالی به ایشان تفویض فرمودید، تبعاتی اگر نداشت، به مفت هم نمی ارزید. همراه کردن این علامه ی پرآوازه، به هرحال هزینه هایی به همراه داشت. گنجاندن مخارجِ مدرسه ی ایشان در ردیف بودجه ی دولتی، و گسیل پول های میلیاردی به حساب آن، می توانست یکی از تبعات آن همراهی و آن علامگی باشد. شما درسالهای پایانی حیات خود، از ایشان همراهی می خواستید، با این تفاوت که شاگردان جناب مصباح، فردای بعد ازوفات شما را برای خود و برای استاد خود بلوکه می کردند. سپاه که در تسخیر ایشان باشد، کجا می تواند در تسخیر ایشان نباشد؟
21 – نیزسری گذرا به بیت سایر علما بزنیم. می بینید ما و شما چه خاکی برسر این خانه ها افشانده ایم؟ سابقاً این خانه ها محل رفت و آمد، ومحل مراجعه ی امیدها و آرزوهای مردم بود. اکنون، همه ی این خانه ها در زیر آواری از سکوت دفن شده اند. پاسداران و برادران، آزادگی و نطق آقایان را درکیسه کرده اند. کاری که ما و شما با علما کردیم، هیچ حکومتی نکرد.ما علما را خفیف کردیم آقا جان. یک نگاهی به دیروز آقای جوادی آملی بیاندازید و یک نگاهی به امروز ایشان. دیروز وی در دلهای مردم خانه داشت، و امروز، در ویرانه ای که ما برآن مأمور گمارده ایم. به چه می نگرید؟ به این جنازه ی بد بو؟ جنازه نیست. نیم نفسی هنوز با اوست. این که شما او را جنازه می بینید، قالب جسمانی اسلام است در ایرانِ عهدِ شما. برویم. هنوز دیدنی های بسیاری پیش رو داریم. ما ناگزیر باید از کنارِ جنازه ی بد بوی ایرانِ عهد شما نیز بگذریم.
22 – آقا جان به این سمت سربچرخانید که بسیارتماشایی است. عده ای کفن پوش و خود جوش و روحانی و غیرروحانی، درحمایت از جناب شما، بعد از کلی شعار و ناسزا به یکی از علمای قم و شیراز و مشهد و اصفهان و هرکجا، دارند با دیلم و دستگاه برش، راهی برای ورود به خانه ی آن عالم می گشایند. سرداران سپاه و البته نیروهای هماهنگ انتظامی هم شاهد ماجرایند تا وقفه ای در این مأموریتِ حفظِ نظامی رخ ندهد. صورت برنگردانید آقا جان. این چهره ای است که شما از بسیجی و پاسدار و روحانی ترسیم فرمودید. کی و کجا به خیال ما خطور می کرد که بسیجی ناسزا بگوید و قمه و زنجیر و دیلم دست بگیرد و عربده بکشد و یاد دستجات شعبان بی مخ را زنده کند؟
23 – دراین صحنه قرار است یکی از سرداران نام آور سپاه به فرماندهی قرارگاه ثارالله منصوب شود. این قرارگاه، قرار است به حادثه های شهری حساس باشد. خوب، اگر مردم بدون مجوز به خیابان ها آمدند و شعار دادند و خسارت ببار آوردند، حاضری به سمتشان شلیک کنی؟ بله قربان. حاضری با تانک از رویشان عبور کنی؟ بله قربان. بفرما، این هم حکم فرماندهی! می بینید آقا جان، ما فرماندهانمان را با رخ به رخ شدنِ با مردمانمان می آزمودیم. همان مردمی که از سرِایمان، واز سرِحسرت، شعار می دادند: بسیجی واقعی، همت بود و باکری. چرا؟ چون در قاموس فکریِ مردم بی پناه ما، یک بسیجی، برای برآمدن مردمش می میرد، نه این که به روی آنان که خواهان اصلاح جامعه اند شلیک کند و با تانک از رویشان عبورکند و با قمه و رنجیر به جانشان بیافتد.
24 – هردوی ما اکنون در جمع مردگانیم و چشم به راه واگشودن پرونده های دنیاوی مان. اما اگراز من بپرسید: چه شد که منِ خامنه ای به عصبیت درافتادم، می گویم: شما اگر به چند سفرِ خارجی رفته بودید و جهان و مردم جهان را از نزدیک می شناختید، هرگزبه آنهمه تندی و تنش روی نمی بردید. کشورهایی که شما در دوره ی ریاست جمهوری خود بدانها سفرکردید، همه ورشکسته یا در حد خودمان بودند: کره شمالی، لیبی، سوریه، پاکستان، وایالت های مسلمان نشین چین. یکبار به اروپا سفر نکردید و یک ماه در آنجاها زندگی نکردید. تفاوت شهید بهشتی و خاتمی و شریعتی ومحمد مجتهد شبستری با شما در این بود که آنها با مردم غرب زندگی کردند. ودانستند: تنها راه بقای یک اندیشه، نه تقابل، که همزیستی با سایر عقاید و نحله های فکری است. و دانستند: بجای نفرت، می توان دوست داشت. وبجای اخم، می توان تبسم نمود. ببینید آقا جان، اینجا که دارم نشان شما می دهم، ایرانی است که شما اگر یک چند وقتی در اروپا که نه، درآمریکا که نه، در کشورهایی چون مالزی و سنگاپور و ژاپن و حتی همین ترکیه و امارات اگر زندگی کرده بودید، می توانستید به برآمدنِ آبادانی و آزادی و بالندگی درکشورتان امیدوار باشید.
25 – اگر مایل باشید یک سری هم به آقایان موسویو کروبی و همسرانشان بزنیم. از این بالا شما خوب تشخیص می دهید که زندانی کردن اینان، تا چه اندازه به وجهه ی شما آسیب زد و به وجهه ی آنان افزود. می بینید که هرچه ضعف و بی عدالتی است به اسم ما وشما رقم خورده، وهرچه اعتبار و محرومیت و مظلومیت است برای آنان ذخیره شده. شما اگرخود را محق می دانستید و آنان را مقصر، باید آنان را در یک دادگاه صالحانه و منصفانه به چالش می کشیدید. یک پرسش! شما اگر بجای آقایان موسوی وکروبی بودید، دوست داشتید با شما چگونه رفتار می کردند؟ حتماً به انصاف و عدل. پس چرا با این دو، بد کردید و نام خود را در امتداد نام حاکمان عبوس و تند خو ثبت فرمودید؟ آنجا را نگاه کنید! بله، آنجا را. می بینید؟ آنچه که می بینید اوضاع بسیار آراسته ای است که شما درقامت رهبرایران، خود پیشقدم شده اید و به اعتراض مردم پاسخ گفته اید و فضا را برای انتقاد و آسیب شناسی واگشوده اید. می بینید مردم تا چه اندازه شما را دوست می دارند؟ می بینید کشور به چه رشد و آبادانی درافتاده است؟ شما که سماجت ها و خودسری ها و پایان کار رهبرانی چون صدام و قذافی و بشاراسد را به چشم خود دیدید! بارها در دل خود مرور کردید که: ایکاش آن ها کمی زیرک بودند و پیش از سرآمدن صبوری مردم، به استقبال خواسته های بحق مردم می شتافتند. که اگر به این مهم دست می بردند، سالها می توانستند در گوشه ای از کشورشان به سلامت زندگی کنند و نامشان نیز در امتداد نام نیکمردان تاریخ ثبت می شد. به چه می نگرید؟ به توپ بازی آن پسرکان ژنده پوش؟ به همانجا برویم!

26 – این کودکان ژنده پوش که در این ویرانه مشغول توپ بازی اند، نسل های بعدی ما وشمایند. ما وشما ذخایرکشورشان را هدر داده ایم و برای اینان سرمایه ای و اندوخته ای بجای نگذارده ایم. مردمان دنیا با بکار بستن فهم ها و شعورها و با به صحنه بردنِ درایت ها و مدیریت ها، به شایستگی و رفاه و رشد درآمده اند و فرزندان بعدی ما بخاطر این که ما دیروز درشتابی سراسیمه سرمایه هایشان را به تاراج سپرده ایم، امروزبه دریوزگیِ جهانی افتاده اند. چه فرمودید؟ بله، اکنون دویست سال از دوره ی رهبری شما سپری شده است. این ویرانه ای که محل بازی کودکان ژنده پوش است، مزارستانِ فرسوده ی ما و شماست. آن توپ ها؟ ای عجب، توپ نیستند. جمجمه اند. چه می بینیم؟ یکی ازآن ها جمجمه ی من است و دیگری جمجمه ی جناب شما! آه، می بینید؟ این همان بازی روزگاراست. این کودکان را گناهی نیست آقا جان. آنان نه مرا می شناسند و نه شما را. آنها بهانه ای برای بازی کودکانه ی خود یافته اند. چه با توپ چه با جمجمه هایی که زمین، آنها را بیرون انداخته است.
27 – به این دو ردیف صندلی بنگرید! یک ردیف: در افقِ روشنایی، و ردیف دیگر: در افق تیرگی. در ردیف روشنایی: گاندی و نلسون ماندلا و خوبانی چون آن دونشسته اند، و درردیف تیرگی: صدام و قذافی و دژخیمانی چون آن دو. درهر دو ردیف، یک صندلیِ خالی نهاده اند. برای جناب شما و بنا به انتخابتان. درکنارگاندی و نلسون ماندلا، یا درکنار صدام و قذافی؟ من تردیدی ندارم که شما خواهان جلوس در کنار آن دو مرد بزرگ و شریف هستید. وباز تردیدی ندارم که سرنوشت صدام و قذافی را برای خود نمی خواهید. ما نیز خواهان خوشنامی شما هستیم. دوست داریم آوازه ی کارهای خوب شما جهانگیر و فراگیر شود. درست مثل نیکنامیِ گاندی و نلسون ماندلا.
رهبرگرامی، سفرما می تواند همچنان ادامه یابد. تا هرکجای تاریخ. تا برزخ، وتا صحرای محشر. ویا می توان به همین مختصر بسنده کرد. بیایید از جمع مردگان، به جمع زندگان، و به کالبد جسمانی خود، وبه سروقت زندگی وبه میان مردم خویش بازرویم. به سال یک هزارسیصد و نود شمسی. به روزی که شما همچنان رهبرید، و من، دوستدار و منتقد شما. من دراین سفرتلاش کردم گوشه هایی از فردای خودمان را نشان شما بدهم. با ابرازاین تأسف که: دربرآمدنِ خطاها وآسیب های جاریِ امروزِکشورمان، هم من وهم خیلی ها وهم جناب شما سهیمیم. وبا این امید که: ما و شما را هنوز فرصت ترمیم هست. به روزی بیاندیشید که درمیان ایستاده اید و روبه مردم آغوش گشوده اید و مثل علی مرتضا بخاطر آن خلخال ربوده شده از پای آن زن یهودی که نه، بخاطر هزار هزار خطای غلیظ از مردم پوزش می خواهید ومردم نیز بزرگوارانه به روی شما آغوش می گشایند. ما وشما را چاره و راهی جز آغوش مردم و جز ترمیمِ حقوق تباه شده ی مردم نیست. اگر مشتاق آغوش خدایید، آن را در آغوش مردم بجویی

انتخاباتی که نمایندگان مجلسش عروسکهای خیمه شب بازی ، بیت رهبری هستند.



درود بردوستان
  حجت الاسلام مهدی طائب فرمانده قرارگاه عماردر مصاحبه باخبرگزاری فارس متعلق به سپاه پاسدارن درباره تفرقه وتفرقه اندازی و تبیین جایگاه مجلس سخنانی ایراد کردند که گوشه ایی از سخنان ایشان بدین شرح است:             حجت الاسلام مهدی طائب در گفتگو با خبرگزاری فارس
" تفرقه قدم برداشتن در پازل دشمن است/اصولگرایان با اتحاد پیروز میشوند "

خبرگزاری فارس: رئیس قرارگاه راهبردی عمار با تأکید بر اینکه هر کس از تفرقه صحبت کند در پازل دشمن بازی کرده است، گفت: اصولگرایان با اتحاد پیروز می‌شوند. حجت الاسلام والمسلمین مهدی طائب رئیس قرارگاه راهبردی عمار در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، به اهمیت وحدت اصولگرایان برای انتخابات آینده مجلس اشاره کرد و اظهار داشت: مهمترین وظیفه در حال حاضر تبیین اهمیت جایگاه مجلس آینده است؛ با توجه به تحولات بین‌المللی و احتمال تغییر در جغرافیای سیاسی دنیا، تطبیق قوانین با وضعیت جدید امری ضروری است که اهمیت مجلس آینده را به وضوح نشان می‌دهد.درادامه اظهار داشتند: : با توجه به ماهیت آینده بین‌الملل و نقش مجلس، شاخص‌های نمایندگان از اهمیت بسیاری برخوردار است و باید این شاخص‌ها به خوبی برای مردم بیان شود.  وی بر همین اساس وحدت اصولگرایان را امری ضروری عنوان کرد و افزود: هیچ نوع تفرقه و تکثیر لیست در بین اصولگراها جایز نیست و جایگاهی ندارد چراکه ما هیچگاه از تفرقه سود نبرده‌ایم. در صورت داشتن وحدت و یکپارچگی است که می‌توان به مردم خدمت کرد.واظهارداشتند:  با تأکید بر اینکه هرکس از تفرقه داشته باشد باید بداند در این وضعیت و موقعیت به سود دشمن قدم برداشته و در پازل دشمن بازی می‌کند، یادآور شد: یک دشمن زیاد و هزار دوست کم است اصولگرایان باید صفر و صد را رعایت کرده و به دنبال صددرصد نباشند که کم کم از دایره خارج شوند. با خواندن این سخنان سوالاتی در ذهنم ایجاد شد که انها را با شما عزیزان درمیان میگذارم وهمینطور پاسخ هایی که برایشان دارم
1. اقای طائب شما تفرقه را درچه می بینید ؟ و پازل دشمن را کدام نقطه میدانید ؟
2. اقای طائب این پیروزی که فرمودید با اتحاد اصولگرایان به ان میرسیم پیروزی در برابر چه کسانی است؟ پیروزی بر خودتان یا مردم؟
3. تبیین جایگاه مجلس را با شرایط فعلی منطقه مهمترین چیزبرای مردم دانستید برای کدام مردم و این جایگاه کجاست؟
4. فرموده ایید هیچ نوع تفرقه وتکثیر لیست در بین اصولگرایان جایز نیست وفرموده ایید با اتحاد به مردم میتوانیم خدمت کنیم . اقای طائب مگر تفرقه در بین احزاب وگروهای دیگر خوب است که در بین اصولگرایان بد است ؟اقای طائب در این (32سال) مگر متحد نبودید برای خدمت به مردم ؟ومیتوانید بگویید قصدتان خدمت به کدام مردم است ؟ منظورتان چه نوع خدمتی است ؟ اقای طائب صحبت از وجود دوست میکنید ایا اصلا دوستی برایتان مانده که هزارتایش کم باشد؟ جز دشمن تراشی و افزودن بر تعداد دشمنان ، چه در جامعه داخلی ایران و چه درعرصه جامعه جهانی؟
5. در آخر دوستان اصولگرایتان را نصیحت کرده اید که به دنبال صد درصد نباشند چون از دایره خارج میشوند دلیل اینکه نباید به دنبال صدردصد باشند وتهدید برای نرسیدن به صد درصد چیست ؟ 
   1.اقای طائب شما تفرقه را در خارج شدن از خط ولایتی که برای خود وامثال خود تعریف شده است میدانید و پازل دشمن را جایی میدانید که انسانهای ازاده روبروی این نوع دیکتاتوری ایستاده باشند .   اما من برخلاف شما، تفرقه را جایی میدانم که عده ای برای به قدرت رسیدن دروغ گویی و بستن تهمت و افترا را مجاز میشمارند و پازل دشمن را انجایی میدانم که برای حفظ قدرت خیانت و جنایت را بر مردم خود روا میدارند و منافع ملی کشور را فدای قدرت طلبی خود میکنند . به عنوان نمونه ای از این اعمال برخورد شخص شما در رابطه با مسئله ترور سفیر عربستان است که بدون در نظر گرفتن منافع ملی و به دور از ادب و نزاکتی که شایسته یک روحانی و مقام ارشد مملکتی سخن راندید.
2. اقای طائب روزی که حکومت جمهوری اسلامی به پیروزی رسید بسیاری از گروها واحزاب فعال بودند ، اما به محض تکیه زدن بر مسند قدرت و محکم کردن پایه های قدرت خود ،بخاطر طمع قدرت چون (گرگهای گرسنه )به جان گروها واحزاب افتادید تمامی احزاب و گروه ها را به بهانه های واهی و با برچسب هایی نظیر تبلیغ علیه نظام دشمنی با اسلام و... از رده خارج و به انزوا کشاند . تاجایی که امروز دیگر چیزی به عنوان احزاب معنی ندارد . دوحزب اصولگرا و اصلاح طلب هم که تکلیفشان روشن است . اصولگرایان که خود به جان هم افتاده اند تا جایی که خود شما فریادتان به اسمان است از تفرقه بین  این گروه ،و طلب اتحاد دارید . گروه دیگربه ظاهر( اصلاح طلبان نظام)هستندو درباطن (افتضاح طلبان جامعه )که اکثرشان پی به پوچی نظریات خود برده اند و ان اندک افراد باقیمانده نیز مدهوش قدرت اند و نانشان اغشته به خون ملت.
3. اقای طائب مجلس و جایگاهش برای مردم مشخص شده است . در نظام ولایت مطلقه فقیه  نه مجلس جایگاهی و نه مردم نمایندگانی دارند. شما را ارجاع میدهم به سخنان اقای لاریجانی که میگویند " ما گوش به فرمان رهبری برای تصویب لوایح هستیم" و همین طور سخنان اقای مطهری به عنوان نماینده مجلس که میگویند"نمایندگان برای تصویب هر لایحه با بیت رهبری در تماس هستند" وحتی ایشان تا استعفاء هم پیش رفتند و زیاد است از این دست سخنان و رفتارها .
4. فرموده ایید با اتحاد میتوانیم به مردم خدمت کنیم . اقای طائب 32 سال پیش که حکومت را در دست گرفتید ایران به مراتب وضعیت بهتری داشت هم از نظر وجهه و موقعیت سیاسی در جامعه بین الملل و هم از لحاظ وضعیت اجتماعی و اقتصادی در داخل  وامروز بعداز (32سال ) تلاش مستمر و بی وقفه شما ایران در بدترین وضعیت قرار دارد حتی در مقایسه با کشورهای جهان سومی که روزگاری عقب مانده تر از ایران بودند. این مشکلات را شما برای مردم به بار اوردید چگونه میخواهید ان را حل کنید وخدمت رسانی کنید ؟؟ اگر منظورتان از خدمت رسانی سرکوب مردم است بله در این امر بسیار کوشا و متحد بوده و هستید تا جایی که فرماندهی یگان ویژه نیروی انتظامی از تجهیز این نیرو برای سرکوب مخالفین در( 30استان کشور)  خبر میدهد.اقای طائب چه در داخل کشور وچه خارج دوستی برای خود گذاشته که میفرماییدهزارتا ان کم است .دوستان شما کشورهایی چون روسیه ،چین ،ونزوئلا سوریه و... ان هم برای چپاول ثروت و سرمایه کشور هستند.
5. اقای طائب چرا نباید کسی بفکر رسیدن به موقعیت صدرصد باشد وگرنه از دایره نظام خارج میشود .دایره جیره خوران نظام را میگویید وصدرصد فقط مخصوص رهبر است ،واگر کسی بخواهد به ان نقطه دست یابد پا را ازدایره فراتر گذاشته . معنی این حرف چه میتواند باشد غیر از این است که همه موقعیت ها به رهبر ختم میشود و اوست که قدرت مطلق است و باقی افراد و منصب ها بازیچه ای بیش در دست رهبری نیستند.
اقای طائب خود واقفید که به راه انداختن این نمایش تنها برای سرگرم کردن ملت است و انتخاباتی در کار نیست ، مجلسی وجود ندارد و مردم نماینده ای ندارند . تنها تعویض مهره ها ان هم به تشخیص رهبری است .
صحبت از( انتخابات )یا به بیان بهتر( انتصابات) توهین به شعور ملت است ، شرکت در این به ظاهر( انتخابات) ودر باطن( انتصابات )زیر مهنت رهبری رفتن است و هیچ ایرانی ازاده ای زیر بار این خواری نمیرود.
زنده وپاینده ایرانی وایران جانم فدای ایران