۱۳۹۱ بهمن ۱۳, جمعه

آدرس تظاهرات سالگرد شوم ۲۲ بهمن در سراسر جهان‎...

article picture
 
تظاهرات سالگرد شوم ۲۲ بهمن در سراسر جهان:جمهوری اسلامی باید برود


نروژ - اسلو یکشنبه ۱۰ فوریه ساعت ۱۴ تا ۱۵ مقابل سفارت حکومت اسلامی

سوئد - استکهلم - شنبه ۹ فوریه ساعت ۱۴ تا ۱۶ در میدان مینت تویت

سوئد - استکهلم - یکشنبه ۱۰ فوریه ساعت ۱۴ تا ۱۶ در میدان مینت تویت

آلمان - اشتوتگارت - شنبه ۹ فوریه ساعت ۱۴ تا ۱۶ در کونینگ اشتقاسه ۲۳-۲۵

آلمان - فرانکفورت - یکشنبه ۱۰ فوریه ساعت ۱۵ تا ۱۷ در‌هایت واچه

انگلستان - لندن - یکشنبه ۱۰ فوریه ساعت ۱۴ تا ۱۷ ربریه مرکز اسلامی لندن

انگلستان - لندن - یکشنبه ۱۰ فوریه ساعت ۱۵ تا ۱۸ مقابل سفارت حکومت اسلامی

سوئیس - زوریخ - شنبه ۹ فوریه ۱۴ تا ۱۷ در بان هف اشتقاسه

اتریش - وین - یکشنبه ۱۰ فوریه ساعت ۱۵ تا ۱۷ در استفان پلاس

آمریکا - لوس آنجلس - یکشنبه ۱۰ فوریه ساعت ۱۵ تا ۱۷ در فدرال بیلدینگ

بیرون راندن دیو و آوردن فرشته ؟!

article picture
 
سی و چهار سال است که با بدترین رفتارها و گفتارها که می توانستیم داشته باشیم؛ دیو را از داخل مملکت مان و مملکت اش بیرون رانده ایم. بعد از چند روزی پس از راندن دیو، با سلام و صلوات و استقبالی بی نظیر، فرشته را به داخل مکان و محلی که به آنجا تعلق نداشت وارد نمودیم. اکنون این دو واقعه را کنار هم بگذارید، سپس کلاه خودتان را به قضاوت بنشانید؛ آنگاه از وجدانی که در آن بلندترین نقطه وجودتان، در ارگانی به نام مغز جایگاه اوست؛ بپرسید که آیا واقعا آنی را که رانده اید دیو بوده و آنی را که به درون آوردیده اید فرشته بوده است؟!


تردیدی ندارم که جز چندین نفر فریب خورده وطن فروش، پاسخ بقیه به این پرسش منفی است. باز هم کوچکترین شکی هم وجود ندارد، که پشیمانی از آن کردار نابخردانه، که نام منفورش را انقلاب اسلامی گذاشتید؛ همه وجودتان را انباشته است. همه می دانیم که پشیمانی و حسرت خوردن به عملی که انجام شده است؛ کمترین دردی را دوا نخواهد کرد. اما هیچ کسی نمی گوید که جبران اشتباه، هر قدر هم که بزرگ باشد نشدنی است!

آری ما اشتباه بسیار بزرگی را انجام داده ایم؛ اما چاره اندیشی هم راهی است. اگر چه خیلی از خرابی هائی که در اثر آن اشتباه فاحش پدید آمده اند؛ با مشکلات بسیار و به سختی جبران خواهند شد. ولی می شود به جای نشستن و افسوس خوردن، به دنبال راهی بگردیم که بتوان به کمک آن، به جبران آن خطای بی نهایت بزرگ کوشید!

بی نهایت بزرگ است، چون دلی را شکسته ایم که جز مهر به ایرانی و عشق به ایران در آن نبود. چشمی را گریاندیم، که همه افق دید او ، اوج دادن به پیشرفت هائی بود که به وسیله آنها، بتواند به زندگانی ملتش رونق بیشتری بدهد؛ و زندگی بهتری را برای مردم کشور خویش تدارک ببیند. دست کسی را از مام میهنش کوتاه گردانیدیم؛ که دستگیر مردم کشورش بود، و جز آسایش برای آنها را نمی پسندید. قلبی را اندوهناک از سرزمینش به بیرون راندیم؛ که جز برای اعتلای سرزمین اهورائی اش نمی تپید. سینه ای را محزون ساختیم، که اگر غمی داشت؟ به خاطر یافتن راههای بهتر و راحت تر زیستن تمامی هم میهنانش بود. امید فردی را در دلش نابود ساختیم، که جز برای سربلندی ایران و ایرانی در خانه دل آن مرد بزرگ جا خوش نکرده بود!

چه کاشتیم و چه درو کردیم؟ بدیهی است: " هر که باد بکارد طوفان درو می کند. "! و ما هنگام کاشتن آن باد ویرانگر، با فریبی که خورده بودیم؛ نمی توانستیم که به خوبی درک بکنیم؛ دیری نخواهد پائید، که طوفان عظیمی همه میهن مان را، در هم کوبیده و متلاطم خواهد ساخت؛ و آنچه که از آن ایران مدرن و پیشرفته و همه چیز تمام به ما تحویل خواهد داد؛ ویرانه ای آغشسته به خون نوباوگان و جوانان مملکت مان، که بزرگترین و مهمترین سرمایه یک سرزمین می باشند خواهد بود!

سرزمینی را به نسل بعد از خودمان تحویل می دادیم، به کسانی که یا در مقطع کودکی خویش به سر می بردند؛ و یا در بطن مادرهایشان، در حال رشد کردن بودند، که تا به زودی به عرصه این خاک مقدس پای بگذارند؛ و یا آنهائی که هنوز نه در کمر پدرهایشان و نه در رحم مادرهای خویش، جائی برا ی زیست نخستین خودشان به دست آورده بودند. جائی را که دیگر نمی توانستیم به آن سرزمین بگوئیم را، به دست نسل های بعد از خودمان می سپردیم؛ که نه سرش و نه زمینش از ستمهای آن فرشته و نوکرانش ایمنی و رفاه و آسودگی می توانست داشته باشد!

خام بدیم ( بودیم )، پخته شدیم، سوختیم؛ اما چگونه؟ اول خاممان کردند، بعد با آتش نابخردی های خودشان ما را پختند؛ سپس در کوره ددمنشی هایشان ما را سوزاندند. زمانی پخته شدیم که دانستیم با کدام قشر دروغپرداز و ستمگری سر و کار داریم؛ و چه بلای عظیمی بر سرمان آمده است؟ اما هر چه که بیشتر تلاش می نمودیم تا از آن آتش مهیب بگریزیم؛ بیشتر در آن کوره سهمناک، گرفتار پنجه ها و دندانهای حیوانات وحشی درون آن می شدیم. اگر خام نبودیم؟ هرگز چنین مصیبتی دامان ما را نمی گرفت، و درون آن آتش سوزان نمی انداختمان!

سه دهه عذاب کشیدن کافی است، چند تن از ما، باید پایه های ستونی بشویم، که چند نفر دیگرمان، به راحتی از آن کوره دهشتناک بالا بروند؛ تا آبی بیابند که درون کوره بریزند و بقیه ما را از بیشتر سوختن نجات بدهند. نگوئید نخواهد شد و غیرممکن است. خواهد شد اگر، اگر ما از افشاندن تخم یأس و منفی بافی، به دل آن چند تن که می خواهیم از ایشان برای خویش قهرمانان نجات و رهائی مان را بیافرینیم نپاشیم؟!


فعالیت، استقامت و دقت را سرلوحه کارهائی که باید انجام بدهیم بگذاریم. بر ماست که جهت تحقق این امر بزرگ ، که تاریخ، حکم انجام شدنش را به نام ما امضاء نموده است؛ در هر موقعیتی فعال و کوشا باشیم. با نخستین زمین خوردن نهراسیم، به خودمان بگوئیم مقاوم باش و استقامت کن، از جا برخیز و به راهت اداه بده. اگر چند بار به مسیر اشتباه رفتیم و سنگلاخ های میان راه ما را به زمین زدند؟ باز هم ناامید نشویم و دوباره از جای برخیزیم و به راهمان ادامه بدهیم. اما هر بار که به زمین افتادیم، هنگام برخاستن ازروی زمین، با دقت بسیار به کنش هایمان توجه بکنیم، تا دریابیم در کدام قسمت از تلاشهایمان، مرتکب اشتباه شده بوده ایم؟ آنگاه با زدودن آن کارهای اشتباه از آنچه که انجام داده و باز هم به نتیجه دلخواه نرسیده ایم؛ به تصحیح نمودن مسیری که باید در آن گام بگذاریم اقدام بکنیم؛ اما در میان خودمان، به تربیت کردن نیروهائی مصمم باشیم؛ که هیچگاه با نهیب هیچیک از دشمنان درنده ای که در اطرافمان وجود دارند؛ از مأموریت خویش کوتاه نیایند؛ و با امید به پیروزی نهائی بر آن اهریمنان، راه پیشرفت همه نیروها به سوی رسیدن به آن هدف والا ( رهائی خانه پدری و مام میهن، از سلطه ی اشغالگران چپاولگر و جنایتکار)، سنگلاخ های مسیر را بر چینیم و راه عبور برای همه میهن پرستان را هموار بکنیم!


اگر هم باید تخمی در دلمان کاشته بشود؟ تخم نفرت از آخوند اشغالگر باشد؛ و....... پاشیدن بذر امید در دل بقیه ایرانیاران، به آزاد سازی آن ملک اهورائی، و رهائی ملت شریف ایران از یوغ اسارت حکومت جانیان اسلام پناه آخوندی باشد.

هشدار آمریکا درباره ارتقای سانتریفوژهای نطنز

article picture
 
کاخ سفید هشدار داده است که طرح جمهوری اسلامی برای نصب سانتریفوژهای پیشرفته تر در تاسیسات غنی سازی نطنز منجر به تشدید مناقشه هسته ای با این کشور خواهد شد.

بی بی سی:به گفته جی کارنی، سخنگوی کاخ سفید این اقدام ایران ناقض قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد است.

ایران به آژانس بین المللی انرژی اتمی اطلاع داده است که سانتریفوژهای جدیدی را در تاسیسات نطنز نصب می کند که سرعت غنی سازی اورانیوم در آن از دستگاه های کنونی بیشتر است.

به گزارش منابع دیپلماتیک، ایران هفته پیش با ارسال نامه ای به آژانس بین المللی انرژی اتمی، این سازمان را از ارتقای سانتریفوژهای تاسیسات نطنز مطلع کرده بود.

به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، ایران در این نامه عنوان کرده است که سانتریفوژهای جدید از نوع آی آر ۲ ام هستند که می توانند غنی سازی اورانیوم را دو تا سه برابر سریع تر از سانتریفوژهای کنونی انجام دهند.

جی کارنی در جلسه مطبوعاتی کاخ سفید در روز پنجشنبه این اقدام ایران را تحریک آمیز خواند.

به گفته آقای کارنی، ایران با این اقدام تحریک آمیز جدید انزوای خود را در جامعه بین المللی بیشتر می کند.

تصمیم ایران برای ارتقای سانتریفوژهای تاسیسات غنی سازی نطنز در آستانه گفت و گوهای جدید این کشور با گروه ۱+۵ اعلام شده است.

تاریخ و مکان دقیق این مذاکرات هنوز مشخص نیست ولی کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا که سرپرستی مذاکره کنندگان گروه ۱+۵ را برعهده دارد، ابراز امیدواری کرده است که دو طرف به زودی گفت و گوهای خود را از سر خواهند گرفت.

خانم اشتون پنجشنبه گفت که بر این باور است که گفت وگوها به زودی انجام می شود.

ایران و گروه ۱+۵ سال گذشته سه دور گفت و گو کردند ولی این مذاکرات بدون نتیجه مشخصی به پایان رسید.

مصاحبه روزنامه عربی زبان "الشرق الأوسط" با شاهزاده رضا پهلوی...

article picture
 
شاهزاده رضا پهلوی: نظام ولی فقیه در پی تحت کنترل در آوردن جهان عرب و فراتر از آن میباشد*

مصاحبه کننده : نادیا الترکی:

ولیعهد پیشین ایران به " الشرق الأوسط" تمامی بازیگران نظام عروسک های خیمه شب بازی هستند که کنترلشان بدست ولی فقیه است ، گفته های وی حکم قانون را دارد

طی مصاحبه "الشرق الأوسط" با شاهزاده رضا پهلوی ولیعهد پیشین ایران که در پی دیدارایشان از پارلمان انگلیس در لندن صورت گرفت گفت: هرآنکس که امروزه در نظام ایران نقشی را به عهده دارد چیزی نیست جز عروسک خیمه شب بازی که گرداننده آن ولی فقیه علی خامنه ای است ، لذا مهم نیست چه کسی بیاید ویا اینکه چه کسی برود، وی همچنین افزود " تصمیم گیری و کنترل از آن او و تغییر نام رییس دولت تفاوتی در برنداشته چرا که در نهایت گفته خامنه ای حکم قانون را دارد به اجرا در می آید.
درارتباط با روابط میان مصر و ایران، شاهزاده رضا پهلوی گفت: هر دو کشور دارای منافع مشترک و همچنین دارای اختلافات فیمابین می باشند. ایران و مصر نسبت به اسراییل و جهان غرب، دیدگاه نسبتا نزدیکی دارند. در حالیکه از دیدگاه ایدوئولوژیکی دارای اختلافات عقیدتی هستند.

ایدیولوژی ولایت فقیه که بکلی با مذهب تشییع تفاوت دارد، خواهان کنترل دو جهان عرب و اسلام است. وی تأکید کرد، بسیاری از کشورهای منطقه حتی آنانکه دارای تمایلات اسلامی هستند، بخوبی بر این موضوع واقف هستند که رژیم کنونی ایران، نمونه و الگوی جالب و مورد علاقه آنها نیست.


________________________________________

واینک متن مصاحبه:

در حال حاضر چه فعالیتهائی انجام میدهید؟


فعالیتهای سیاسی من، ۳۳ سال پیش در سال ۱۹۸۰ پس از درگذشت پدرم آغاز شد. در دو سال اخیر و پس از جنبش سبز، که جامعه ی سیاسی فعال تر گردید محور اصلی بر یافتن راهی جهت سازماندهی فعالیتهای تمامی گرایشهای مخالف رژیم ایران جهت معرفی رسالت و خواسته های آنان متمرکز گردید. پس با این نسل و فعالین تماسهایی برقرار شد و به زمینه مشترکی از تفاهم دست یافته به این نتیجه رسیدیم که زمان تشکیل شورای ملی ایران و اینکه نیروهای مخالف برای خود چهارچوب مشترکی از اصول وارزشها راتعیین کرده پایه همکاری سیاسي را بر آن بنا نهاده زیرا که بدون این اصول هیچ گروهی توانائی پیشبرد فعالیتهای خود جهت رسیدن به هدف سیاسی مشترک را نخواهد داشت.


آیا ایده تشکیل شورا، از سوی شخص شما بود؟


علیرغم وجود گروه های مخالف متعدد در رابطه با اپوزسیون ایران ولیکن خلاء و کمبودی قابل ملاحظه بود، و با توجه به اینکه سازمان ها و گروه های متعدد در صحنه حضور داشته ولیکن غیاب نهادی مرکزی که هماهنگ کننده و منعکس کننده خواسته ها ی آنان باشد ملحوظ بود.
ایده تشکیل شورای ملی از سال های پیش مطرح شده بود، ولیکن پس از رویداد سال ۱۳۸۸ و در پی نتایج انتخابات این موضوع اهمیت بیشتری یافت ، با در نظر گرفتن عدم پیشرفت مذاکرات هسته ایی، و تمامی بحران ها موجود و حتی در رابطه با عدم امنیت در داخل کشور و در نهایت کشور را به بن بست رساندن ، در حالی که نظام در پی از کارآیی انداختن تمام نیروهای سیاسی خواهان تغییر شد، در چنین شرایطی ایجاد بدیلی نه فقط برای مردم ایران بلکه برای جایگزینی این نظام در جامعه بین الملل نیز بسیار حائز اهمیت بوده.
ایده بسیار مهمی بود و برای من در اولویت قرار گرفت، پس در همین راستا تلاشهایی را جهت برنامه ریزی و مشخص نمودن آرمانها و هدفهایمان را و پیشنهاد بنیانگذاری شورایی خارج از کشور را پیگیری کرده و این مسلماً بدان خاطر است که تشکیل نهادی مخالف در درون کشور که نظام را به چالش بکشاند امری است محال، این نهاد صدایی است که بتواند مردم درون و برون کشور را گرد هم آورده در پی ایجاد کانالی ارتباطی با جامعه جهانی بوده، و برای شناسایی کانال ارتباطی به جامعه جهانی برای پشتیبانی از نیروهای مخالف رژیم حاکم بر ایران باشد، به همین دلایل تصمیم به حضور پر رنگتر و مشارکت در این پروژه گرفتم.

اولین گردهمایی مجمع موسس شورای ملی ایران جهت دریافت نظرات و رای گیری برای انجام تغییرات پیشنهادی در نیمه ماه مارس آینده برگزار خواهد شد. ماموریت ما ادعای جایگزین بودن نظام نیست بلکه داشتن نقشی در فراهم نمودن شرایط دادن حق انتخابات آزاد به مردم ایران و به جهانیان بگوییم که نظام حاکم بر ایران می بایست به حق مردم ایران در برگزاری انتخاباتی آزاد بر پایه استانداردهای جهانی تن دهد، هر چند که امید بر آورده شدن چنین مسأله ای بسیار ضعیف است ، چون به اعتقاد من رژیم به این خواسته بصورت اختیاری تن نخواهد داد.


چه تعداد گروه با شما ملحق شدند ؟



بیش از ۱۳ گروه، وبیش از ۳۵ هزار امضا از این شورا اعلام پشتیبانی کردند.

آیا برای تأسیس این شورا از پشتیبانی بین المللی برخوردار بودید؟

خیر، ما برای پی ریزی این شورا به دنبال هیچ غیر ایرانی نبودیم، هر چند پس از اعلام طرح با بسیاری از مؤسسات جهانی گفتگو کردم و همگی از این ایده استقبال کردند، همچنین پس از گفتگویی که با پارلمان انگلیس داشتم آنها تأکید کردند که خوشحال خواهند بود با نماینده گانی از شورا جهت گفتگو ملاقات کنند و این خود نشانه خوبی است.
پیش از آمدنم به لندن با رئیس پارلمان اروپا نیز ملاقاتی داشتم ایشان نیز تأسیس شورا را بسیار مهم دانسته معتقد بودند که تشکیل نهادی سازمان یافته از مخالفان نظام به ضرورتی تبدیل شده زمان آن فرا رسیده تا ابزاری برای گفتگو با مخالفان نظام و نه فقط گفتگو با نظام بوجود آید. او باورمندانه به این طرح نگریسته و ممانعتی برای حضور در جلسات شورا نمی بیند این موضوع را با نگرشی مثبت برآورد کرد. هم چنین از سوی تعدادی از کشورها و سازمانها از ما دعوت به عمل آمده که همه اینها خود علائم مثبت و خوبی است. در حقیقت برخورد جامعه جهانی با نیروهای ایرانی مخالف در مقایسه با دو سه سال گذشته تفاوتی جدی یافته در پی راهی برای برون رفت از این بحران بدلیل نگرانی های همگانی ناشی از مسئله اتمی شدن ایران می باشد." ایشان از ضرب المثل حضور فیل در اتاق استفاده کرده که ضرب المثل انگلیسی است به مفهوم وجود واقعیتی مشهود و غیر قابل انکار است"


اوضاع ایران را در حال حاضر چگونه می بینید؟


شما شاهد این هستید که جامعه ایی سخت تحت فشار و با دشواری های اقتصادی مواجه جامعه ایی که در آن هیچ روزنه ی امیدی به آینده وجود ندارد، در چنین شرایطی اگر تغییری رخ ندهد و اتفاقی نیافتد گمانه زنی بر رخدادهای بعدی غیر قابل پیش بینی و شاید بسی دردناک باشد، در گفتگو با رئیس پارلمان اروپا ایشان تأکید داشتند که مشکل اساسی ایران تنها پرونده هسته ایی نیست و موارد نقض حقوق بشر را نیز باید مد نظر قرار داد، نیز بر این مسئله تاکید کردند که " نمی توان تنها با حکومت ایران وارد گفتگو و مذاکره شد و می بایست با مردم و گروه های اپوزیسیون نیز دیدار و گفتگو کرد"
همانطور که امروزه شاهد آن هستیم جهان از گفتگو با این رژیم خسته شده است و شاید روزی خسته از گفتگوهای دیپلماسی به حمله نظامی و جنگ روی آورد هر چند حمله نظامی راه حل مناسبی نیست، پس در چنین شرایطی ما بدنبال راهی هستیم که از درگیری نظامی جلوگیری کنیم، مخاطب این پیام تنها نظام نیست بلکه روی سخن ما باید به مردم ایران باشد تا بر این باور باشند که تغییر و تحول امری ممکن و قابل دسترسی است.



ارزیابی شما نسبت به حضور ایران در بحران سوریه چیست؟


نظام ایران پیوسته یک خط دفاعی خارجی برای خود داشته که خط دفاعی مقدم خوانده میشود همانطور که شاهد این مورد در سوریه هستیم، آنها در صورت نیاز از این ایادی در مکانهای مختلف استفاده می کنند، شکست دولت سوریه برای جمهوری اسلامی بسیار پر هزینه خواهد بود رژیم ایران نیاز به همتای سوری خود دارد و در صورت سقوط رژیم سوریه جمهوری اسلامی هم پیمان بسیار مهمی را از دست خواهد داد. روابط دمشق و تهران از دوران انقلاب آغاز و تا کنون ادامه دارد رژیم سوریه کلید گذری است که رژیم ایران همواره از آن بهره جسته و بهمین دلیل است که از او حمایت و پشتیبانی می کند.


این مقوله ما را به سخن درباره ی حزب الله و میزان تأثیرگذاری بحران سوریه بر حزب الله می کشاند، که با توجه به استفاده از سوریه به عنوان پلی برای همکاری جمهوری اسلامی و حزب الله این بحران آنان را با دشواریهایی مواجه خواهد کرد؟


کاملا درست است. این حزب از دریافت کمکهای رژیم جمهوری اسلامی محروم خواهد شد، در اینجا لازم است که اشاره ایی به گزارش منتشر شده هفته گذشته در ارتباط با کشف سلاح هایی که منبع آن نامعلوم بوده است سپس مشخص شد که این سلاح ها ایرانی هستند و از این اسلحه ها در بحران ها و درگیری ها در آفریقا استفاده شده است.


جهان باید بداند که جمهوری اسلامی نه فقط بر منطقه، بلکه به فراتر از منطقه چشم دوخته است، همگان بدنبال راهی برای دستیابی به توافق با این رژیم هستند غافل از اینکه ماهیت این رژیم ترویج ایدئولوژی و افکار خود می باشد، نگرانی این رژیم برای ایران نیست چرا که اگر ایران برای آنها اهمیت داشت به گرسنگان ایران و فقر رایج در جامعه می اندیشیدند و بجای هزینه سرمایه های ایران در ایجاد بحران در سوریه برای ایران و ایرانی هزینه می کردند، اینان کشور را به سوی سقوط اقتصادی و احتمال حمله نظامی سوق میدهند؟!.. آنها تنها به تبلیغ و گسترش ایدئولوژی خود می اندیشند و به همین منظور در پی بدست آوردن سلاح هسته ایی هستند.


این سخن ما را به پرسش در مورد چگونگی شرایط داخل ایران وامیدارد، اوضاع سیاسی و زندگی اجتماعی مردم چگونه است، با چه کمبودهائی مواجه اند ، آیا زندگی مردم بطور معمولی وهمانطوریکه نظام تبلیغ می کند، میگذرد؟


از دیدگاه سیاسی، هرآنچه هست سرکوب است که در پی انتخابات ۱۳۸۸ آشکار گردید، و هر گونه اظهار نظری به عنوان مقابله با کل نظام محسوب می شود ، در مورد اوضاع اقتصادی که با سیاست در پیوند است، تحریم ها بطور محسوسی بر اقتصاد کشور تاثیر گذاشته بطوری که مردم هزینه ها خود را به علت گرانی به نصف کاهش داده اند، یک خانواده معمولی در حال حاضر بطور میانگین فقط توان تهیه یک کیلو گوشت در طول یک ماه برای فرزندانش را دارد، نگاهی به بهای ارز داشته باشید باتوجه به پیشنیه و تاریخ کشور ایران، با نگاهی به بازار می توان میزان نارضایتی جامعه را نسبت به اوضاع تشخیص داد. هنگامی که بازار نارضایتی خود را نشان می دهد این بدان معناست که جامعه در نارضایتی بیشتری بسر می برد.

کارخانه ها بسته شده است و هیچ پروژه صنعتی جدیدی در حال اجرا نیست، بازار پر از کالاهای چینی شده است و فضای رقابت برای پروژه ها و کارگاه های کوچک راغیر ممکن کرده، این پدیده توسط رژیم برای خرسند نگه داشتن سپاه پاسداران ایجاد و زمینه سرمایه گزاری را برای آنان آزاد کرد، سپاه پاسداران که نقش ستون فقرات نظام را تشکیل میدهد و نقش بنیادینش حفاظت از "انقلاب" بوده است وارد دنیای سرمایه گذاری شد، سپاه گرسنه تر از پیش نه فقط به دنبال پول بیشتر اکنون تا جایی پیش رفته است که بدنبال بدست گرفتن قدرت سیاسی کشور است، وضعیت این نظام به منطق " تو از من پشتیبانی کن، من از تو پشتیبانی خواهم کرد" رسیده است، پشتیبانی خامنه ایی از احمدی نژاد بر همین اساس بوده، و بر اساس این منطق حمایت از یکدیگراشان توجیه میشود.

شرایط اقتصادی که اشاره کردم شرایط پیش از تحریمها بود پس ازاجرای تحریمها اوضاع اقتصادی بسی وخیم تر شده است، و در کنار عدم آزادی بیان و نقض مستمر حقوق بشر، شرایط ایجاد شده قطعاً جامعه را بسوی یک انفجار سوق میدهد.


پس از دیدار وزیر خارجه جمهوری اسلامی از مصر و دعوتنامه های متقابل بین مُرسی و احمدی نژاد، آیا این نشانگر بهبودی حاصل در روابط است ویا اینکه نمایشی است که به واقعیت روابط میان مصر و ایران ارتباطی ندارد؟



هر دو کشور دارای دیدگاه های و منافع مشترک و همچنین دارای دیدگاه های متفاوت هستند، اگر به دیدگاه دو کشور نسبت به اسرائیل وغرب بنگریم هر دو دیدگاهی مشترک دارند،ولیکن از دیدگاه ایدوئولوژیکی حاکمان در راس قدرت در تهران خواهان کنترل جهان عرب هستند، و این بر خلاف دیدگاه سلفیها و اهل تسنن است که این امر خود باعث برخورد و تشنج بین طرفین می شود، اخوان المسلمین مطمئناً با اهل تسنن هم پیمانند من با کسانی که معتقدند این روابط نمایشی بیش نیست هم عقیده ام ،در اینجا سخنان آقای مرسی را یادآور می شوم که گفت " نمی خواهیم همانند ایران باشیم" به اعتقاد من، بسیاری از کشورهای مسلمان حتی آنان که دارای گرایش اسلام سیاسی هستند بخوبی می دانند که رژیم کنونی ایران، نمونه و الگوی مورد علاقه آنها نمی باشد.


آیا درست است که احمدی نژاد نیز می خواهد همان ترفندی را که پوتین در روسیه ضمن جایگزینی نقش خودش و میدویدیف بازی کرد را به اجرا در آورد، و با معرفی یکی از نزدیکانش خودش بار دیگر در سال ۲۰۱۷ باز گردد؟



در این باره باید گفت که مهم نیست رژیم چه کسی را سر کار بیاورد، چرا که همگی همانند عروسک های خیمه شب بازی در دست ولی فقیه هستند ، لذا مهم نیست که بیاید و که برود زیرا که کلیه تصمیمات و اختیارات در دست اوست ، تفاوت نام رئیس جمهور فرقی در اصل قضیه نخواهد داشت و زیرا که خامنه ای و گفته هایش حکم قانون را دارد ، لذا در این باره نمی توان شرایط را با روسیه مقایسه کرد. حال که صحبت از روسیه شد، میخواهم متذکر این مطلب شوم که در صورت دستیابی توافق با روسیه نفوذ در رژیم ایران و دستیابی به دگرگونی به راحتی میسر می گردد، آنچه که روس ها امروز انجام می دهند همانا سوءاستفاده از اوضاع بحرانی سوریه و شرایط ایران است. حتی اگر بحران هسته ایی ایران حل شود،‌ هنوز به راه حلی برای بحران رژیم حاکم بر ایران دست نیافته ایم ، خامنه ایی بخوبی می داند که جامعه جهانی بر نقش سیاست های رژیم او در منطقه آگاهند.

می دانیم که روسیه از غرب خواسته هایی دارد که در صورت تامین آن خواسته ها از حمایت خود از سوریه و ایران دست بر می دارد. اگر چنین توافقی صورت بگیرد و روسیه به مطالبات خود از جانب جهان غرب دست بیاید، به نظر شما چه تاثیری می تواند بر اوضاع ایران داشته باشد؟
این نکته ای بسیار مثبت خواهد بود، چرا که رژیم حاکم بر ایران وابستگی عمیقی به روسیه علی الخصوص از نظر نظامی دارد و در پشت درب های بسته روسیه از ایران پشتیبانی قابل توجهی می نماید. روسیه و چین در ساخت موشک های جنگی به ایزان کمک نموده زمان آن رسیده است که این گره باز شود.
ما ایرانیان امروزه می توانیم دیدگاه ۳۶۰ درجه به سیاست جهانی داشته باشیم زیرا که در دوران جنگ سرد دیدگاه هایمان محدود به سوی غرب بوده و در شرایط کنونی مانعی برای ما مخالفین این نظام وجود ندارد که بر اساس منافع اقتصادی و استراتژیکی مشترکمان به تمام جهت ها نگریسته با دید باز با همگی داد و ستد کنیم، این بدین معناست که تغییر نظام جمهوری اسلامی در شرایط امروزی تهدیدی برای روسیه و دیگر هم پیمانان نظام در بر نخواهد داشت و در این مورد روسیه و چین نمی بایست نگرانی داشته باشند زیرا که ما خواهان درگیر شدن در سیناریوهای جنگ سرد نیستیم و در پی داشتن روابط خوبی با همه جهانیان هستیم تا در چهارچوب همکاری متقابل بتوانیم منافع مشترک با همه کشورها داشته باشیم.


نظرتان درباره گفته های اخیر گروهی که منادی تغییر از سیستم ریاست جمهوری به سیستم پارلمانی در رژیم ایران هستند چیست؟


این هم یک نوع از آرایش چهره سیاسی است. ابن هم گونه ای دیگر از بزک و آرایش است من شخصاً به اینکه نظام ایران هرگز به فعالیتهای سیاسی دمکراتیک تن دهد باور ندارم ، ولی فقیه بر همه چیز تسلط مطلق دارد و با حذف تنها مقام به ظاهر مستقل که همانا ریاست دولت است وضعیت سیاسی را بدتر و وخیم تر خواهد کرد.



آیا ایرانیان با توجه به تمامی رخدادهای کنونی احساس انزوای جهانی کرده؟ چه تأثیری بر آنها دارد؟


به همان اندازه که تکنولوژی ارتباطی پیشرفته تر میشود، ایرانیان بیشتر به انزوایی که در آن به سر میبرند و محرومیت از بسیاری از دست آوردهایی که دیگران از آن لذت میبرند پی میبرند ، بسیاری از آنها اعتقاد دارند که می توانند زندگی بهتری داشته باشند، اما رژیم حاکم مانع میان آنها و برآورده شدن آرزوهایشان هست ، آنها شاهد پس رفت خود به جای پیشرفت هستند که باعث سرخورده گی آنان شده لذا به محض یافتن فرصتی برای هر گونه حرکتی از فرصت استفاده میکنند ، من بر این باورم که برای هر نسلی فرصتی هست و همین باور باعث شده که بر بیداری نسل فعلی و آگاهیش به فرصتها جهت رسیدن به خواسته هایش اصرار ورزیم.



انتظار نیروهای اپوزیسیون ایران از جهان عرب چیست، و آیا پیام خاصی در این زمینه برای آنها دارید؟


از جهان عرب می خواهیم که در پشتیبانی خود از نیروهای دمکراتیک مخالف رژیم در ایران فعالتر بوده ، بویژه اینکه این رژیم برای خود آنان خطری محسوب میشود ، ما در انتظار بسر نخواهیم برد اگر به ما در جهت آزادیمان یاری دهید جزو هم پیمانانتان خواهیم بود، در کنار تقویت مخالفین از نظر تکنولوژی میتوانیم پیشنهادهای مختلف دیگری را نیز بررسی کنیم، هنوز تعدادی از کشورهای منطقه بر این باورند که تغییر درونی در ایران عملی نیست ، پیام ما برای آنها این است که ناکامی و یا موفقیت ما به معنی ناکامی و یا موفقیت منطقه خواهد بود، من در اینجا در پی دادن ضمانتی نیستم به نظر من باید تلاش کرد زیرا که با موفقیت ما آینده ای روشنتر در انتظار همگی ما خواهد بود، بیش از این نمیتوان منتظر ماند و یا پنهان گشت رژیم حاکم بر ایران در پشت اتفاقاتی است که در یمن و بحرین و... میافتد، این رژیم در همه جا حضور دارد.

شنبه ۱۹ ژانویه ۲۰۱۳ شماره ۱۲۴۷۱
http://www.rezapahlavi.org/

فارغ از هر زنده باد و مرده باد سر به راه مملكت بايد نهاد...

article picture
 
برای ما که در ایران زندگی می کنیم اوج خفقان ودیکتاتوری ملموس است, دل بستن به عناوینی مانند اصلاح طلب ,اصولگراو مکتب ایرانی خیال خامی بیش نیست چون مملکت در اختیار ولایت مطلقه و سربازانش است و هر حرکتی سرکوب میشود.

تاریخ کشورما دردوره حکومت ننگین جمهوری اسلامی ، بسی‌ خونبار است .دست اندر کاران جمهوری اسلامی که دستی‌ گشاده درتمامی‌ امور کشور دارند ، بنا به طینت پلیدشان دست به هر جنایتی زده و می زنند و در راه دستیابی به خواسته‌هایشان از هیچ خباثتی رویگردان نیستند. بیش از سی‌ وچهارسال ازحکومت ملایان و اوباش همدست آن ها ، درایران می‌گذردو جناح‌های مختلف حکومت مزبور که به قدرت رسیده اند، درعمل نشان داده اند درکشتارآزادی خواهان ،غارت منابع کشوروداشته‌های ملت ، تفاوتی‌ با یکدیگر ندارند و برای رهایی از چنین شرایطی ، این تمامیت جمهوری اسلامی است که می‌باید نابود شود .


از مسائل بسیار مهمی‌ که در حکومت جمهوری اسلامی ، از همان آغاز و همواره مطرح بوده است ، نقض حقوق بشر می‌باشد . موارد نقض حقوق بشر پر شمار و کارنامه جمهوری اسلامی در این باره بسیار سیاه است .انواع مختلف اعدام ، زندان ، شکنجه ، ترور و ... ، در انتظار کسانی‌ بوده است که به خواسته‌های ظالمانه حکومتیان تن نداده اند.اگر چه آماردقیقی‌ ازکشته شدگان به دست حکومت اسلامی ، دردست نیست، اما آمار‌های موجود - که به احتمال فراوان بسیار کمتراز آمار‌های واقعی‌ است - حکایت از اعدام ده‌ها هزار نفر انسان بی‌ گناه به دست رژیم مزبور دارد .

من ایرانیم, درمیان شما وبا شما روزگار می گذرانم وازبیشتررویدادها یی که دررسانه ها, نشریات وسایتها درج می گردد بصورت روزانه مطلع هستم ودرعین حال نگاه منتقدانه به مسائل پیرامون خود دارم ومدام از خود می پرسم, چه بر سراین ملت آمده و در اندیشه وانتظار چه چیزی یا چه کسی می باشند ؟

حال چند نمونه ازسئولات بی پاسخ ذهنم رابرایتان مطرح می کنم وامیدوارم تلنگری باشد بروجدانها وشعور شماهموطنان تا شاید به خود آئید واندیشه نمائید وهمچون دلسوزان این سرزمین ومردمش در پی پاسخی برای این چراها باشید .
- چراوقایع واعتراضات خیابانی درسال 57وظیفه شرعی وملی بوده وکشته شدگان شهید محسوب میشدند! اما امروز هراعتراض ومعترضی برانداز, محارب ومخل امنیت ملی نامیده واعدام , شکنجه وزندانی می گردد وبرای دفن کشته شدگان اعتراضات مدنی حتی اجازه برگزاری مراسم معمولی داده نمی شود ؟

- چرا نظامیان ونیروهای امنیتی حکومت پهلوی جلاد وخونخوارقلمداد می شدند! ولی سپاهیان, نیروهای اطلاعاتی,انتظامی, بسیجی ولباس شخصی ها مدافعان اسلام ونظام نامیده میشوند واز هر محاکمه ای در امان هستند ؟
- چراجنگی 8 ساله وویرانگر باعراق را به ایران وایرانی تحمیل کردید؟ چه اصراری درصدوربه اصطلاح انقلاب خود داشتید ؟

- چرا این منادیان مرگ فکرمی کنند که اسلام وشیعه سرآمد همه ادیان بوده ومی باید همه دنیا ومردمش را زیرسلطه خویش در آورند ؟ چه ضرورتی به وجودتفکر شکست خورده امپراطوری شیعه وجود دارد ؟

- چرا ازبدو سلطه ملایان وایدولوژی تازی صفتان بر ایران اقشار مختلف مردم زندگی را با کوپن ودر صفهای طولانی ومتعدد سپری میکنند ؟ آیا درشان ومنزلت انسان ایرانی این رخدادها جایگاهی دارد ؟

- چرااین تعدادآخوند و طلبه درراس قدرت وپستهای حساس حکومتی, مدیریتی , سیاسی,اقتصادی,اجتماعی و...هستند ! مگر دروس حوزه ومدرسین آن چقدر به روزهستند وتا چه میزان آگاهی وبینش در همه زمینه ها را دارا میباشند که خودرا مناسب هر منسبی در هر زمینه ومقطعی میدانند ؟
- چرافکرمی کنید که دوران خمینی دوران طلایی بوده ! کدام پیشرفت وترقی, کدام رفاه وآسایش, کدام ابداع واختراع, کدام آزادی اجتماعی ومدنی, کدام رشد وبالندگی, کدام جایگاه جهانی, کدام ارزشهای انسانی واجتماعی درآن دوران نصیب کشورگردیده ؟


- چراخود را ولی وقیوم مردم می دانید ودرهمه اموربه خود اجازه میدهید که به جای آنها تصمیم بگیرید ! مگر این انسانها توان تصمیم گیری برای خود وسرزمینشان را ندارند؟ اینجا ایران است نه صحرای بادیه نشینان ! وما ایرانی هستیم نه عرب !

- چرا وبه چه حقی مردم را ازحقوقی که خود در قانون اساسی آورده اید وبه آن رای دادید محروم می سازید ؟
- چراافراد خودی صاحب چندین شغل ومنصب با در آمدهای کلان بوده در حالی که آمار بیکاران باتحصیلات وکم یا بی تحصیل سر به فلک میزند ؟

- چرا کشورهای شوروی وچین درایران وبرای ایرانی سروری می کنند ! پس شعار نه شرقی ونه غربی واستقلال شما چه شد ؟
- چراازدین که نشعت گرفته ازذهنیت شماست به عنوان ابزار برای رسیدن به امیال خودوسرکوب وفریب انسانها استفاده میکنید ؟

- چراواردات راجایگزین صادرات کردیدو کارخاتجات وصنایع داخلی را به تعطیلی وورشکستگی کشاندید وباعث بیکاری شدید ؟

- چرابا هیچ کشورمطرح وصاحب نام وصاحب صنعت وتکنولوژی روابط سیاسی وتجاری مناسبی نداریم ومی باید نیازها را دست چندم وبا قیمتی بالاترتهیه نمائیم ویا به اجناس بنجل چینی اکتفا کنیم ؟
- چراکشورها ی بحران زده وتروریست پرورو متحجر با حکومتهای دیکتاتورو مستبد در حیطه روابط با ایران قراردارند ؟
- چرا بانوان ایرانی مجبور به استفاده از حجاب می باشند در حالی که علاقه ونیازی به آن ندارند! کدام عقل سلیم باور دارد که حجاب متانت ومصونیت می آورد ؟
- چرا آزادی بیان وقلم یا به عبارتی همه آزادی های سیاسی واجتماعی وفردی یا محدود گشته ویا انکار می شود ؟
- چرا ایران وایرانی از امکانات وابزارتکنولوژی روزکم بهره ویا بی بهره است ؟
- چراهر روز چند ایرانی محکوم به اعدام یا محکوم به شلاق وقطع عضو داریم وهراز گاهی مراسم سنگسار داریم ؟
- چرازندانها مملوازآزادیخواهان ودگر اندیشان وسکولارها واقلیتهای دینی وقومی است ؟

- چرافاصله طبقاتی افزایش یافته واین تعداد آقازاده در سایه دین مبین اسلام ره صد ساله را یک شبه پیمودند ؟
- چرا اصرار دارید که کشور ومردم اسرائیل را نابود کنید ومدام دشمن تراشی نمائید ؟
- چرا ازسحر تا شام مدام دررسانه ها واز زبان به اصطلاح دینداران وخدا پرستان با حربه مذهب دروغ تحویل مردم می دهید ؟

- چرا سفره های مردم هر روز خالی تر میشود ؟ پس این میلیاردها دلار پول صادرات نفت وصنایع پتروشیمی چه شد ؟
- چرااین تعداد معتاد,الکلی , تن فروش, قاچاقچی,ارازل واوباش, فروش دختر بجه ها با ترفند ازدواج, خودکشی,خودسوزی داریم ؟
- چرا دزدان کوچک سریع دستگیر واعدام وزندانی میشوند ولی دزدان دانه درشت منصوب به حکومت راهی کاناداشده ویا پستهای بالاتری میگیرند ؟
- چرا ارزش پول ملی معادل پهن شده است ؟کوتوله قعطنامه ها گویا قعطنامه دان ایران وایرانی را پاره کرده ؟
- چرا باید دولتی که همه به بی کفایتی اواعتراف دارند تا پایان دوره اش بر سر کار باشد وباید تحمل شود ؟
- چراکشور را در آستانه یک جنگ ویرانگرقراردادید که پایانی بس ناگوار خواهد داشت ؟در جنگ به دنبال چه هستید ؟
- چراآمارتصادفات وتلفات جاده ای بالاست ؟ نه اینکه جاده ها, خودروها وسوخت آنهاغیراستانداردبوده وتولیدشان غیرمجازاست ؟
- چرا هموطنان ما بعد ازگذشت ماهها از زلزله وسیل هنوز در سرمای شدید ودر چادرها روزها را سپری می کنند ؟

حال شما هموطن با این همه چرا که پایانی برای آن نمی توان متصور شد, فکر نمی کنی که باید از پیله خود خواهی ومنیت خود بیرون آیی وهم راستا ومصمم با دیگرهموطنان وبدور از هرسهم خواهی ومنفعت طلبی شخصی یا گروهی به فکر فردای نسلهای آینده وایرانی مترقی وپیشرفته ومقتدردر سطح منطقه وجهان باشی, تا به کی میخواهی خود را به بی تفاوتی بزنی وترس رابر خود غالب نمایی, باور کنید ما هستیم وبیشماریم وخواستن توانستن است پس با اندیشه ومصمم به شورای ملی ایرانیان به پیوندیدوه مراه ما باشید تا رهایی وآزادگی ایران وایرانی تحقق یابدوحکومت بیداد پایان پذیرد .

پارلمان بریتانیا مرکز مطالعات اعتراضی - سخنان آغازین رضا پهلوی...

article picture
 
پارلمان بریتانیا مرکز مطالعات اعتراضی - سخنان آغازین رضا پهلوی (شانزدهم ژانویه ۲۰۱۳)

عالیمقامان:

مایلم در اینجا همراه با نمایندگان کمیته موقت شورای ملی ایران از اعضا متشخص کمیته ایران تشکر کنم که این موقعیت را در اختیار ما قراردادند تا بتوانیم اهدافمان در مبارزه برای‌ آزادی و دموکراسی را با شما درمیان بگذاریم.


در طول دهه گذشته مشروعیت رژیم روحانیون بشدت افت کرده است و«انتخابات ریاست جمهوری» آخرین میخ بر تابوت این رژیم بود. خسته از بازی قدیمی انتخاب بین بد و بدتر، ‌ایرانیان به خیابان ها ریختند تا بیش از این‌ طلب کنند.رژیم یکبار دیگر با دستگیری های جمعی واکنش نشان داد و جنبش نوظهورسبز را سرکوب کرد. اما جوانان خستگی ناپذیر به مقاومت خویش ادامه دادند. پس از شکست مفتضحانه ۲۰۰۹ من تمرکز خود را متوجه این جنبش و نسل کنونی و خواسته هایشان کرده ام. بسنده است که بگویم راه حل نهایی درورای این رژیم است.


با توجه به اینکه هیچ نهاد یا سازمانی فراتر از رژیم در ایران نمی تواند شکل گیرد، ضروری بود تا چنین نهادی در خارج از ایران جهت حمایت و هماهنگی فعالیتهای نافرمانی مدنی بخشهای مختلف جامعه ایران ایجاد شود،‌ نهادی که همچنین بتواند مجرای گفتگو و ارتباط با جامعه جهانی باشد. به این ترتیب ‌حکومتهای جهان وهمچنین شهروندان بتوانند با نهادی همکاری کنند که گزینه دموکراتیکی در مقابل رژیم روحانیون باشد.


علی رغم تلاشهای دیپلماتیک بمنظور تحت فشارگذاشتن رژیم برای تغییر جهتش خصوصا در زمینه اهداف هسته ای اش و علی رغم تحریمهای اقتصادی رو به افزایش،‌ رژیم تا کنون قادر به ادامه بقا بوده است -هرچند لنگ لنگان. اما حتی در همین وضعیت رژیم به تهدید ثبات منطقه ای و حتی جهانی ادامه می دهد. همچنانکه عقربه های ساعت جلو می روند و «خط قرمز» هسته ای نزدیک تر می شود، شبح رویارویی نظامی بر آینده نزدیک سایه می افکند. من مدتهاست که معتقدم که فقط یک راه برای اجتناب از جنگ و حل مسیله بطور همزمان وجود دارد: سیاست تعامل، اینبار با نیروهای دموکراتیک در داخل ایران، و حمایت مستقیم از ایرانیان معترض بمعنای تحت فشار گذاشتن رژیم از داخل است.


این ترکیب تحریمها و حمایت از یک گزینه دموکراتیک است که سناریوی برد-برد برای جهان آزاد و هم برای مردم ایران را رقم خواهد زد. مایلم دراینباره کاملا روشن بگویم: ما از حکومت های جهان نمی خواهیم که از سیاست تغییر رژیم حمایت کنند. اما از حکومتهای جهان می خواهیم که از خواسته های مشروع و برحق شهروندانمان برای انتخابات آزاد و عادلانه در ایران حمایت کنند. با این هدف من در طول دوسال گذشته با بسیاری فعالان چه در داخل و چه درخارج ایران برای تشکیل یک شورای ملی همکاری کرده ام، شورایی که تنها ماموریتش مبارزه برای انتخابات آزاد باشد.


در این صحنه فقط دو گزینه امکانپذیر است:


۱) رژیم روحانیون دربرابر فشارهای داخلی و بین المللی تسلیم شود و داوطلبانه قدرت را واگذار کند و اجازه یک انتقال مسالمت آمیز را دهد. این سناریو بسیار نامحتمل است (شاهد آن هم روشهای سرکوبگر در داخل کشور و حمایت از رژیم سوریه است).


۲) کارزار نافرمانی مدنی به پشتیبانی جامعه بین المللی رژیم را براندازد و راه را برای دموکراسی پارلمانی و سکولار هموار کند و حاکمیت و حق تعیین سرنوشت ملی را بازگرداند.
در این مرحله از مبارزه ملی مان برای آزادی، پیشنهاد من به هم میهنانم و همچنین به جامعه بین المللی شروع کارزاری به رهبری این شورای ملی ایرانیان است در جهت حل مشکل اصلی.
http://www.rezapahlavi.org/

سه امپراتوری مالی: بیت، سپاه، شرکت‌های دولتی...

article picture
 
امروز اگر کسی بخواهد بداند قدرت در ایران در دست کیست و چه کسانی از آن منتفع می‌شوند بهتر است به سراغ امپراتوری‌های اقتصادی برود و از آنجا دنبال کند که چه گروه‌ها و افرادی نماینده و مدافع منافع این امپراتوری‌ها هستند و چه کسانی این امپراتوری‌ها را اداره می‌کنند.

قدرت در ایران نه در دست مردم است که با انتخابات به دست گروهی داده یا جابه‌جا شود، نه به دست رهبران دینی یا فکری است که از قدرت ایده و دانش خود برای کسب و حفظ قدرت استفاده کرده باشند و نه به دست کار‌شناسان و متخصصان که بر اساس شایستگی خود به این مقام رسیده باشند.

در استبداد مذهبی موجود سه امپراتوری اقتصادی هست که منابع کشور در سه دههٔ گذشته به تدریج به آن‌ها انتقال یافته است. این سه در سه دههٔ گذشته تغییر و تحول یافته و مافیایی‌تر و اختاپوسی‌تر و بزرگ‌تر شده‌اند.

امپراتوری ولی فقیه و بیت

امپراتوری اقتصادی بیت شامل است بر بنیاد‌ها، موقوفات و درآمدهای آستانه‌ها (مثل مشهد و قم و شیراز)، و شرکت‌هایی که درآمد آن‌ها به پشت‌قبالهٔ موسسات و نهادهای دینی زده شده، اما اختیار قطع و وصل آن‌ها به دست ولی فقیه است.

بنیاد‌ها در بخش‌های مختلف اقتصاد ایران میان ۲۰ تا ۷۰ درصد حجم بسیاری از فعالیت‌ها را در اختیار دارند. بنیاد مستضعفان به تنهایی ۱۷۳ شرکت کوچک و بزرگ را در انواع رشته‌های فعالیت در اختیار دارد. آستان‌های قدس، بالاخص آستان قدس رضوی، شاه عبدالعظیم و معصومه صد‌ها شرکت و میلیون‌ها هکتار زمین وقفی در اختیار دارند و درآمدهای آن‌ها نجومی است. درآمدهای این شرکت‌ها و نحوهٔ خرج شدن آن‌ها پنهان است و به اطلاع عموم نمی‌رسد.

درآمد این امپراتوری عمدتا صرف خرید وفاداری روحانیون، پرداخت بالا‌ترین شهریه به طلاب و دفا‌تر خامنه‌ای در کشورهای مختلف و ادارهٔ دیوان‌سالاری مذهبی و حکومتی ولایت فقیه می‌شود. همچنین صله‌هایی که خامنه‌ای در سفر و حضر به خاصگان درگاه مثل شعرا و مداحان می‌دهد از این منابع تامین می‌شود. هیچ مقام و نهادی در کشور قانونا و عملا نمی‌تواند از ولی فقیه در مورد دخل خرج این امپراتوری سوال کند. کسانی که از ساده‌زیستی خامنه‌ای سخن می‌گویند می‌خواهند این فساد عظیم را پنهان کنند.

امپراتوری سپاه

امپراتوری اقتصادی سپاه در دوران رفسنجانی بسط خود را آغاز کرد و در دوران احمدی‌نژاد به بزرگ‌ترین دریافت‌‌کنندهٔ قراردادهای کشور تبدیل شد تا حدی که قرارگاه خاتم‌الانبیای سپاه در اوایل دههٔ نود دیگر قراردادهای زیر سیصد میلیارد تومان (حدود ۱۰۰ میلیون دلار) را قبول نمی‌کند (فارس، ۲ آذر ۱۳۹۱). این رقم پیش از این صد میلیارد تومان بود. قراردادهایی که به قرارگاه‌های سپاه واگذار می‌شود در اندازهٔ چند میلیارد دلار هستند. بر همین اساس این امپراتوری به شکل اختاپوس در اقتصاد ایران گسترش یافته است تا حدی که امروز «حدود ۴۵ هزار نفر مستقیم در قرارگاه سازندگی فعالیت می‌کنند که دو هزار نفر پاسدار هستند و بالغ بر ۵ هزار پیمانکار و ۱۵۰ هزار نفر به طور غیرمستقیم با ما همکاری می‌کنند.» (معاون حقوقی سپاه، ایسنا، ۲ بهمن ۱۳۹۱)

امپراتوری سپاه علاوه بر قرارگاه‌های سازندگی و شرکت‌های تحت مدیریت آن‌ها و شرکت‌هایی که از دولت گرفته شد (مثل شرکت مخابرات) بخش عمدهٔ واردات کشور (از طریق ده‌ها اسکله اختصاصی) و ترانزیت مواد مخدر را در اختیار دارد.

حتی مقامات قضایی بدین موضوع اخیر تصریح کرده‌اند: «مطمئناً ترانزیت مواد مخدر با هر شکلی خیانت به بشریت است. هیچ منفعتی و خیری در آن نیست که یک دستگاه آن را انجام دهد و هر کسی کرده باشد یا چه کسی در فکر این کار‌ها باشد، حتماً برای کشور مضر است و هیچ خیر و برکتی و سودی نخواهیم داشت.» (مصطفی پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی کل کشور، تجارت فردا، هفتهٔ آخر دی ۱۳۹۱)

امپراتوری شرکت‌های دولتی

حدود پانصد شرکت‌ دولتی حدود هفتاد درصد از بودجهٔ کشور را در اختیار دارند (بر اساس ماده واحده لایحه بودجه ۸۶ کل کشور، بیش از ۷۳ درصد از حجم کل بودجه ۸۶ به بودجه شرکت‌های دولتی و بانک‌ها و مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت اختصاص دارد، مهر ۶ فروردین ۱۳۸۶؛ در سال ۱۳۸۹ نیز سهم شرکت‌های دولتی ۷۳ درصد بوده است، فارس، ۴ بهمن ۱۳۸۸) و نظارت چندانی نیز بر نحوهٔ هزینه کردن آن‌ها اعمال نمی‌شود. حکومت در دو دهه‌ گذشته همیشه اعلام کرده که می‌خواهد از حجم این شرکت‌ها بکاهد، اما تعداد آن‌ها رو به افزایش بوده است: از ۲۹۵ در سال ۱۳۶۹ به ۴۰۱ در سال ۱۳۷۴ و حدود ۵۰۰ در سال ۱۳۸۶. تنها در دورهٔ خاتمی تعداد آن‌ها اندکی کاهش یافت.

رئیس دولت و کابینه با قدرت تعیین هیئت مدیره و رئیس این شرکت‌ها از قدرت اقتصادی بسیار و امکان توزیع رانت برخوردار می‌شود. بیش از هفتاد درصد بودجهٔ شرکت‌های دولتی در اختیار ۲۹ شرکت بزرگ قرار می‌گیرد. هر دولتی با این حجم پول تحریک می‌شود که در انتخابات نامزد خودش را بر سر کار بیاورد یا بر سر کار نگاه دارد، مگر آن که با تهدیدات فرماندهان نظامی و اطلاعاتی جا بزند یا در درون با اختلافات جدی مواجه باشد.

البته برخلاف امپراتوری بیت و امپراتوری سپاه که دخل و خرج آن‌ها پنهانی است و غیر از حلقه‌ای کوچک کسی از آن‌ها خبر ندارد بودجهٔ شرکت‌های دولتی به تصویب مجلس می‌رسد و مجلس امکان تحقیق و تفحص از آن‌ها را دارد، کاری که البته تاکنون انجام نشده است.

سه امپراتوری در گلیمی نگنجند

سیاست در ایران که امروز تنها متکی به منابع اقتصادی و ماشین سرکوب است میان این سه امپراتوری تقسیم می‌شود و سهم جناح‌های سیاسی معرف این سه امپراتوری در سه دههٔ گذشته با فراز و نشیب‌هایی همراه بوده است. این تقسیم البته نه بر اساس قانون و نه بر اساس توافق بحث شده صورت گرفته، بلکه زور عریان وضعیت را بدین جا رسانده است. شکی نیست که قدرت امپراتوری خامنه‌ای در بیست و سه سال گذشته مرتبا رو به افزایش بوده است. امپراتوری سپاه رشد خود را در دوران رفسنجانی آغاز کرد و به همین ترتیب در دوران خاتمی ادامه داد، اما تنها در دورهٔ احمدی‌نژاد بود که امپراتوری اقتصادی سپاه رشد آسمان‌خراشی پیدا کرد. سپاهیان هم در امپراتوری اقتصادی بیت جای پای محکمی یافته‌اند و هم در امپراتوری اقتصادی دولت.

تنازعات قدرت در ایران بالاخص در دوران خامنه‌ای ناشی از کشتی گرفتن و هل‌من‌مبارز طلبیدن این سه امپراتوری است. نه ساختار حقوقی و نه ساختار سنتی سیاسی در ایران راهکارهای روشنی برای تقسیم قدرت میان این سه امپراتوری ندارند و تنش میان آن‌ها دائمی و ناگزیر است. این سه منشاء فساد و تبعیض در جامعه‌اند.

آیا تغییر بدون دست زدن به این سه امپراتوری ممکن است؟

کسانی که به فکر تغییر در ایران هستند بالاخره باید روش برخورد خود را با این سه امپراتوری روشن سازند، وگرنه منتقدان و مخالفان (خواه اصلاح‌طلب و خواه برانداز) آن‌ها را باور نخواهند کرد. مخالفان داخلی و خارجی باید روشن سازند با این سه امپراتوری چه خواهند کرد و دولت‌های خارجی نیز اگر تحریم را راه حل تضعیف این حکومت و برنامهٔ هسته‌ای آن می‌دانند هر سه را باید مشمول تحریم خود قرار دهند.

امپراتوری اقتصادی سپاه نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی را پوشش می‌دهد و منابع را بدانان تزریق می‌کند. آن‌ها با اتکا به این امپراتوری است که در دوران انتخابات در سراسر کشور پلو خورشت می‌دهند و دفا‌تر تبلیغاتی راه می‌اندازند و خیلی از گرسنگان را به دور خود جمع می‌کنند. امپراتوری شرکت‌های دولتی در دوران خاتمی و رفسنجانی به زاویه‌ای برای تکنوکرات‌ها تبدیل شد، اما خامنه‌ای به سرعت از آن‌ها احساس خطر کرد و در دورهٔ احمدی‌نژاد سپاهیان و وابستگان به بیت را به هیئت مدیره‌ها و مقامات این نهادهای اعزام کرد.

تنها با نهادهای جامعهٔ مدنی حتی اگر آن‌ها برای فعالیت آزاد باشند یا با رسانه‌های آزاد حتی اگر چنین چیزی در ایران امکان‌پذیر شود (که با وجود نظام موجود نمی‌شود) نمی‌توان با این سه امپراتوری مقابله کرد. دو امپراتوری از این سه امپراتوری کاملا بر فراز فرایند سیاسی است و هرگونه انتخابات نمی‌تواند آن را تغییر دهد. شرکت‌های دولتی نیز آن‌چنان منافعی را نمایندگی می‌کنند که حتی با تغییر دولت‌ها سمت‌گیری دمکراتیک پیدا نکرده‌اند.

سه امپراتوری فوق نه تنها جایی برای فعالیت بخش خصوصی در عرصهٔ اقتصاد باقی نگذاشته‌اند (غیر از کارگاه‌های کوچکی که باید برای این سه امپراتوری کار کنند و دهان‌شان به دست آن‌ها باشد)، بلکه سیاست و فرهنگ و رسانه‌ها را نیز در خدمت خود گرفته‌اند. حکومت در ایران آن‌چنان ورم کرده که دیگر جایی برای تنفس موسسات مستقل باقی نگذاشته است. روحانیت نیز عمدتا وابسته به امپراتوری اقتصادی ولی فقیه است و به همین دلیل اکثر افراد و نهادهای روحانی و دینی به وی وفاداری دارند.

اگر با خودمان روراست نباشیم خیلی زیان خواهیم کرد !

در دنیا و در پیرامون ما اتفاقاتی روی می دهند که گاهی بر روی ما و زندگی و اطرافیان ما تأثیر به سزائی دارند . این رویدادها می توانند موضوعات گوناگونی را شامل بشوند ، یکی از این موارد که تقریبأ موضوع دائمی گزارشهای روزانه همه خبرگزاریهای جهان شده است ؛ مورد بسیار درد سر ساز حکومت آخوندها در میهن ما می باشد . این حکومت که با نام جمهوری اسلامی ، و پس از رخ دادن انقلاب سیاه 57 در ایران به وقوع پیوست ؛ فقط ظاهر دو واژه " جمهوری " و " اسلامی " را با خودش دارد ؛ در حالی که چون نیک بنگریم ، اصولا به هیچوجه نه جمهوری است و نه اسلامی !
جمهوری نیست چون هیچیک از مبانی جمهوریت که حکومت مردم بر مردم را مطرح می سازد در بر ندارد ؛ اسلامی هم نیست ، چون شکل و شمایل این مجموعه ، و نیز کنشها و برنامه و قوانین کارگزاران آن ، چهره منفور اسلام را به بهترین وجه ممکن در سراسر گیتی ، و در نهایت عریانی و آشکاری مطرح وآشکار نموده است !
چرا که آنچه در وهله نخست به عنوان اسلام می تواند نزد همگان ، به ویژه کسانی که با درایت به مسائل می نگرند جلوه گر شود ؛ چارچوبی از یک از سیستم بدوی و بی فرهنگی است که در زرورق رنگین و دروغینی کادو پیچی شده ، که تلاش می کند تا به دیگران بقبولاند که آورنده این دین ، جهت تکمیل نمودن مبانی اخلاقی به پیامبری برگزیده شده است ؛ و معنای این سخن هم بیانگر حقیقت تلخی است ، که با نمایش داده شده حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران به مردم دنیا نشان داده شد !
این چهره وحشتناک به وضوح نشان می دهد که در این آئین ، جز خشونت و محدودیت و زایل نمودن آزادیهای فردی و اجتماعی پیروان آن چیز دیگری نشان داده نمی شود . جهت دست یافتن به نتیجه ای که در اینجا آورده می شود ، کافی است که به سراغ کتاب آسمانی ایشان بروید و در کمال دقت و با دیدی کنجکاوانه مطالب آنرا بررسی بکنید . اگر وقت برای پژوهش داشتید ؟ کلمه قتل و سایر هم خانواده های آن را پیدا کرده و شمارش بنمائید ؛ تا درک بکنید که چند بار در جاهای مختلف این کتاب ، به این موضوع پرداخته شده است ؟!
کشتار و نابود ساختن زندگانی که به مخالفت با این دین برخاسته بودند و نمی توانستند آنرا به عنوان آئینی آسمانی بپذیرند ؛ فقط یک جنبه از کل ماجرا است ؛ قطع کردن انگشتان و یا دست و پای کسی که اقدام به دزدیدن چیزی کرده باشد ؛ و نیز مثله نمودن کسی که عملی خلاف شرع انجام داده است ( مثله = قطع نمودن گوش و بینی ) برای رسوا نمودن وی در اجتماع ، همچنین سنگسار شدن زنها و مردان زناکار در برابر مردم ، تقیه کردن = دروغ گفتن برای نجات یافتن از کشته شدن توسط یک مسلمان دیگر در موارد اضطراری ، موضوعاتی هستند که بیشتر مردم با آنها آشنائی دارند ؛ موردهای دیگری نیز هستند ، که شما باید به طور مستقیم با کنشگران چنین خطاهائی نزدیک باشید ؛ تا به خوبی بتوانید به ناصحیح بودن این رفتارها مهر عدم پذیرش خویش را بزنید و چنین کارهای غیر انسانی را رد کرده و غیر منطقی تلقی بنمائید !
می گویند دروغ نگوئید خودشان از دروغپردازان ماهر دنیا می باشند ؛ شما را به داشتن تقا ( ترس از خدا ) توصیه می کنند ، در حالیکه آنچه در ضمیر خودشان وجود ندارد ترسیدن از خدا و عمل کردن به فرامین اوست . آیه های مربوط به نافرمانی کردن از اوامر الهی را برای شما می خوانند و تفسیر می کنند ؛ حال آنکه خودشان از ناقضان احکام الهی هستند . شما را از انجام دادن فسق و فجور ( کارهای زشت و ظالمانه و غیر انسانی ) برحذر می دارند ؛ در حالی که خودشان عاملان حتمی اینگونه از اعمال هستند !
ریاکاران را مذمت می کنند ، ولی خودشان از انجام دادن هیچ کار متظاهرانه و آلوده به ریا و شیادی خودداری نمی نمایند . پرده دری و افشای راز می کنند و نامش را " امر به معروف و نهی از منکر " می گذارند . حقوق اهالی خانه و هم محلی ها یشان را زیر پا می گذارند ؛ ولی به آن رعایت نمودن اصل مساوات می گویند . بر سر دیگران کلاه می گذارند ، اما آنرا دفاع از حق خویش می دانند . انجام دادن همه کارهائی را که ضد بشریت است و موجب آزار رساندن به دیگران می شوند را تکرار می کنند ؛ ولی دیگران را از مرتکب شدن چنین اعمالی منع می کنند !
در حقیقت اگر بخواهیم تک تک خطاهای ایشان را برشماریم ؛ مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد . با چنین کسانی که به خودشان نام " روحانی " را هم می دهند ؛ اما هیچیک از اعمالشان شکل یک کنش نسبتا انسانی را هم ندارد ؛ باید چگونه برخورد کرده و با ایشان مماشات داشته باشیم ؛ که تا به آنها بفهمانیم ، که نه تنها روحانی نیستند ، بلکه در انسانیت شان هم تردید وجود دارد ؛ و به خاطر اعمال خطاکارانه آنها ، در اصل و حقانیت همین دین و آئینی که آنها برایش گریبان می درانند ؛ هم هزاران شک و ناباوری وجود دارد !
آنگاه وقتی به چنین خطاهای آشکار و پنهان ایشان می اندیشیم ؛ و نتایجی به دست می آوریم که زیانبار بودن باور نمودن این نامردمان ، و کردارهای عاری از راستی و درستی شان را به دست می آوریم ؛ چرا باید همچنان به خودمان دروغ بگوئیم ، و باز هم به آنان اجازه بدهیم ، که سرمان کلاه بگذارند ؛ و ندانیم که ماندگاری این قبیله وحشی و جنایتکار در میهنمان ، سازش نمودن با این جرثومه های فساد و تباهی است ؟!

عاشورا و اسطوره سازان حرفه ای...

article picture
 
قریب به یک هزار و چهارصد سال است که از واقعه ی کربلا میگذرد. شک و تردید نباید داشت که در طول این زمان آلایش و آرایش بسیار یافته و با اسطوره و افسانه در هم آمیخته است. یعنی هر آنچه در اصل در کربلا بوقوع پیوسته است با آنچه که رسم و رسوم و سنت گردیده و از نسلی به دیگر نسل انتقال یافته است، تفاوتهای بسیار است. آنچه که یک دعوای ایلی و قبیله ای و خاندانی بوده است، تبدیل گردیده است بیک واقعه فجیع و غم و اندوه سازی که تحمل هر درد و شکنجه و ریختن هر خونی را در انتقام ش بیرنگ میسازد.

داستان سفر امام حسین به طرف عراق بدعوت مردم آن دیار و سپس روی گردانی آنان از امام و سرانجام مقاتله وی بدست لشگر خلیفه تحقیقاً یک واقعه ی دنیوی و تاریخی ست، مبارزه بر سر قدرت است و حکمرانی، پیروزی حاکم ظالم و شکست محکوم مظلوم، جوهر اصلی داستان حزن انگیز عاشورا است. حتی بعضی از محققین بر آنند که دشمنی امام حسین و یزید تا اندازه ای نیز ریشه در حسادت و رقابتهای عشقی و خصومت و کین خواهی بین هاشم و عبد الشمس، دو طایفه از قبیله پرقدرت قریش، داشته است . بنابراین عشق و حسادت، خیانت و توطئه، اختلافات دیرینه بر سر کنترل ثروت و قدرت و تامین سلطه خانوادگی از جمله عواملی هستند که منجر به خلق واقعه کربلا گردیده است. البته بدون تردید با پایانی اندوه بار. تاریخ عرب، همانند تاریخ جوامع بشری مملو است از وسوسه ها و دسیسه ها و توطئه ها، از درگیریها و زد و خورد های خونین، بمنظور در آغوش کشیدن عروس زیبا و فریبنده ی قدرت. شاید بی نیاز از بیان است که هماغوشی با عروس قدرت مستی آورد و مدهوشی، حرص و آز و بی خبری. پس حاکم، منشاء شر شود و نماینده بدی و زشتی. آنکه ناکام ماند و شکست خورد در جنگ و درگیری برای کسب قدرت، قهرمانی شود مظلوم و نیک نام و تبلور خوبی و پاکی.

اما داستان کربلا، داستانی ست دیگر، غیر قابل مقایسه با شنیع ترین جنایات تاریخی، حتی هالو کاست هم به لحاظ بیرحمی و شقاوت و قساوت بشر که در حقیقت آن شک و تردید وجود ندارد ، در برابر واقعه ی هولناک عاشورا، رنگ می بازد در منظر شیفتگان امامت. در واقع یکی از اهداف آقای رئیس جمهور در انکار هالو کاست بعنوان یک واقعیت تاریخی به آن دلیل است که بگوید فجیع ترین چیزی که در تاریخ بشر اتفاق افتاده است در روز عاشورا بوقوع پیوسته است. مقاتله حسین در روز عاشورا پس از گذشتن قرنها هنوز احساس درد و رنج و محنت را در درون شیفتگان امام برانگیزد و غرق در غم و اندوه شان سازد. صد ها سال است که مردم در ماه محرم به عزا نشینند، گریه و شیون و زاری کنند، توی سر خود زنند و خاک بر سر ریزند و خویشتن را آلوده به گل و لای سازند . نه برای لحظاتی کوتاه و زود گذر، بلکه برای دوره ای نسبتا کش دار و طولانی. ماه محرم که میآید جهت فعالیتهای روزانه را تغییر میدهد. بعضی از عادات به حال معوق در آورده شود، بویژه اگر مصادف باشد با یکی از اعیاد که شادی و طرب را با خود آورد و نوید روشنایی دهد. بعضی دیگر از رفتار ها بطور نهادین تکرار میشوند، مثل شرکت در مراسم روضه خوانی ها و تعزیه ها و سینه زنی ها و شهید گردانی ها، نذر و نیاز و قربانی. این دوران حداقل یک ماه از عمر و زندگی عزادار را بخود تخصیص میدهد.

ماه محرم، ماهی ست بسیار ویژه در تاریخ آئین امام پرستی. دارای جلال و شکوه خاص خود می باشد. محرم به نرمی و آرامش آغاز میگردد. پس از ده روز، به سختی و خشونت و خونریزی با مقاتله امام حسین و هفتاد دو تن از همراهان و اعضای خانواده اش باوج خود میرسد. سپس، تدریجا فرو نشیند و غبار غم و اندوه رفته، رفته از چهره مردم ناپدید میشود. تا چه حدودی عاشورا در شکل نهادین خود، در شرایط کنونی که امام، یزید شده است و یا یزید، امام گردیده است، بقا خواهد یافت، موضوعی ست که ما را از مطلب اصلی، یعنی اسطوره ی عاشورا، بدور میدارد.

عاشورا، دهمین روز و روز نهائی ست. روزی که فرزند پیامبر خداوند به امر خلیفه یزید و بدست شمر، به طرز فجیعی به خاک و خون کشیده می شود. در این روز نهائی است که عزا سطح جامعه را می پوشاند. سیاهی و خاموشی فراگیر شود. کمتر کسی است که شرکت نجوید در غم و اندوه جمعی، در ناله ها و مویه های دلخراش. چنانکه جامعه یکی شود و یگانه و یک رنگ.(1) حتی اگر در حاشیه های جامعه هم که قرار گرفته باشی، غرق شوی در امواج ضجه های سوزناک و دل آزار عزا داران امام. بعضا در آفرینش صحنه های درد انگیز و هولناک از یکدیگر سبقت جویند. برخی تیغ بر جان خود کشند و سر و روی خود را با قمه خونین سازند. دیگران برسر و سینه خود سخت میکوبند با دستهای سنگین یا با زنجیرهای تیز و درد انگیز. منبر نشینان، موعظه گران، خطبه گویان، سخنرانان، روضه خوانان، تعزیه گر دانان، مرثیه سرایان، مداحان و نوحه خوانان را نیز باید بخش عمده صحنه آفرینان درد و رنج، محنت و مصیبت دانست. به عبارت دیگر، عاشورا مأشور است با خشم و خشونت و انتقام جویی و نهادین ساختن آن در رفتار و گفتار دین باوران شیعی.

واقعیت آنست که کمتر داستانی میتوان در امتداد تاریخ یافت که از نسلی به نسلی دیگر انتقال یابد و معانی متعدد و متضاد و متغیر نیابد، و رفته، رفته به اسطوره تبدیل نشود. بویژه اگر غور و تفحص و نقل و انتقال ، نه نقد و ارزیابی آن، بشکل حرفه ای پر نفوذ و پر قدرت در آید و مولد ثروت و درآمد شود. در دست صحنه آفرینان حرفه ای، از آیت الله ها و حجت الا سلام ها و طلبه های حوزهای علمیه گرفته تا مداحان و روضه خوانان، داستان کربلا بیک اسطوره ی فرا زمینی و عمیقا دینی تبدیل می یابد. حادثه کربلا از یک واقعه تاریخی و بشری و نسبتا عادی بیک پدیده آسمانی و الهی مبدل میگردد. اسطوره سازان حرفه ای،شخصیت اصلی داستان کربلا را از یک انسان بیک موجود غیر انسانی، بیک فرشته الهی در ارتباط با عالم دیگر، تغییر داده اند.
نسبت او، نه انسانی، که الهی است. آقای آیت اله محمد حسین حسینی تهرانی در کتاب امام شناسی خود(7مجلد) اظهار میدارد که:

عثمان بن عفان از پیغمبر اکرم روایت کرده است که آن حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی چهارده هزار سال پیش از آنکه آدم بوالبشر را خلق کند من و علی را از نور واحد بیا فرید، چون آدم را خلق کرد من و علی را از نور واحد بیا فرید، چون آدم را خلق کرد آن نور را در صلب او قرار داد و دائما آن نور نسل بعد نسل واحد بود تا در صلیب عبد المطلب بدو قسمت منقسم شد نیمی به من و نیمی به علی بن ابی طالب منتقل شد پس خداوند نبوت را درمن قرار داد و وصایت و ولایت را در علی قرار داد. (جلد اول ص 26)

واضح است که مرگ امام حسین(امامان بطور کلی) مرگ یک انسان عادی نیست که در نبرد عشق و قدرت، جان خود و خانواده اش را برحسب رسم و رسوم جامعه عرب از دست دهد. او فرزند معصوم و مظلوم الله است که بدست نابکاران و شمر ملعون هلاک میشود. او تبلور خوبی است و شجاعت و تجسم جهاد است و شهادت. دنیا هرگز مثل ش ندیده است و نخواهد دید. هزاران هزار روایت است مبنی بر آسمانی بودن امام حسین و ارتباط او با فرشتگان الهی از جمله جبرئیل که هر گاه که به دیدار پیامبر بر زمین می نشست حسین (حسنین) را در آغوش میکشید و مسرت ش را با اهدای میوه های آسمانی بجای میآورد. روایت است که وقتی امام متولد میشود جبرئیل فرود آید و به پیغمبر ابلاغ کند که اراده حق تعالی بر آن است که او را حسین بنامید(منتهی الامال ص 392).

یعنی که نام حسین را الله خود بر فرزند پیامبر گذارده است. جیرئیل نیز مانند پیامبر از سر نو شت محتوم حسین آگاه بوده است. این اراده الهی بود. آنها بدان آگاهی داشتند که حسین را الله برای شهادت برگزیده است. روایات بسیاری ست مبنی بر گریستن پیامبر بر شهادت حسین هنگامیکه حسین گام بعرصه وجود مینهد. در باور شیفتگان امامت، امام حسین بالا و برتر از انسان است. او فرشته شهادت است و ساخته شده از نور الهی .تاسوعا، خاموشی نور زندگی ست. عاشورا پایان خوبی ست و رحمت الهی. مرگ امام حسین مرگ یک موجود مقدس است و الهی نه انسانی عادی. در نتیجه مرگ حسین آغاز دوران غم است و اندوه و سیاهی و تاریکی .

بر این اسطوره است که جامعه، از زیر تا زبر، از پائین تا بالا ، از غنی و بینوا، از قوی و ضعیف، همه باهم اشک میریزند. آنچه آنان را غمگین و اندوهناک میکند احساس عجز و ناتوانی ست در برابر مرگ نور و رحمت الهی. کیست که توان کسب فضائل و خصایل امام حسین را در خود بجوید. چگونه ممکن شود از انسانی زمینی، نا پاک و آلوده، آن برآید که از امام حسین بر آمده است. برخلاف امام که تلخی مرگ را بر زندگی، ترجیح دهد و شهادت را در آغوش کشد، عزادار امام، زندگی را دوست دارد و برای ماندن و بقا و بهتر زیستن تلاش کند. این دلبستگی به زندگی حتی در دوران تاریکی و سیاهی، در دوران استبداد و ستمگری، شیفتگان امام را لبریز از گناهکاری کند و پر از احساس حقارت و خواری . بر خلاف امام، ستم و سلطه را می پذیرد و نه تنها در برابر آن سر اطاعت فرو میآورد بلکه خود را در خدمت ش میگمارد و بدان نیز افتخار هم میکند. بار این گناه را- گناه عشق به بقا و زندگی، تمایل به لذت و کامجویی- اسطوره سازان و صحنه آفرینان درد و رنج و محنت، با مدّاحی و ثنا و ستایش امام بعنوان یک فرشته الهی- چنان سنگین سازند که توان اعتراف به فرو زیستی و پستی و پلیدی را از آدمی سلب میکنند. این خشم و خشونت خفته و عدم توانایی پذیرش نابودی و مرگ امام را عزا دار بوسیله خود آزاری و خود ستیزی، شیون و گریه و زاری جبران کند و بواسطه آن خود را به رحمت الهی امیدوار نگاه میدارد. روایت از حضرت صادق است که:

هرکه شعری در مرثیه ی حضرت حسین(ع) بخواند و پنجاه کس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هرکه سی کس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هرکه بیست کس را، و هرکه ده کس را و هرکه پنج کس را و هرکه یک کس را بگریاند، بهشت او را واجب گردد. و هرکه مرثیه بخواند و خود بگرید بهشت او را واجب گردد. و هرکه او را گریه نیاید، پس تباکی کند بهشت او را واجب گردد. (منتهی الامال ص404)

امید به پاداش در آخرت و کسب در آمدی در این دنیا ، صحنه آفرینان درد و رنج و محنت را در اسطوره سازی و افسانه پردازی بسیار ماهر و حرفه ای پرورش دهد. مصائب امام گویند و شور و غوغا در دلها برپا کنند. احساسات را چنان بر انگیزانند که سوکواران خاک به سر خود ریزند، پیکر خود را زخمین و خونین سازند و صحنه های درد آلود و درد انگیز بوجود آورند. اعتراف به گناه در مذهب کاتولیک خصوصی ست. در خلوت واقع شود و در حضور پدر روحانی. در آئین امام پرستان، بشکل فستیوال درد است و غم و اندوه، اشک ریزی و عزا داری جمعی و اجتماعی. در این فستیوال آنچه شیفتگان امام را در کنترل خود در آرد، احساس است و آرزو. چون راه حسین یک راه الهی است نه یک راه انسانی. ناتوان در پیمودن این راه همراه است با احساس شرمندگی. عزاداری را نباید فرصتی برای گشودن عقده ها دانست، بلکه باید آنرا اعتراف به گناه جمعی تلقی نمود که شکل فستیوال بخود گیرد. در این فستیوال بازار روضه خوان ها و خطبه گویان و واعظین، نوحه خوانان و مرثیه سرایان رونق گیرد. همه فعالیتها و جنب و جوش ها در جامعه به شکل نمایشی در آید و همه چیز تماشایی شود: پرچمهای رنگین، علامات تزئینی، دسته های مرتب و منظم سینه زنی و زنجیر زنی همراه موزیک سنج و دهل و نوحه خوانی، انواع و اقسام تعزیه گردانی. در خاتمه طعام مجلل و خوشبو و اشتها آور که بخرج و هزینه سرمایه داران و تجار و بازاریان و قدرتمداران راه اندازی میشود تا عزا داران خسته و تشنه را خشنود و راضی سازند. یعنی که عزا داری بار شرم و گناهکاری، عشق به زندگی و هستی و گریز از شهادت و نیستی، بکاهد و ادامه زندگی را میسر سازد.

آنچه حائز اهمیت است اینست که این فستیوال درد و رنج همچون تیغی دو لبه است. هم میتواند مورد بهره برداری قدرت قرار گیرد و هم علیه قدرت به کار گرفته شود. یعنی که میتواند به نفع و مصالح قدرت در آید و یا ابزار کسب قدرت گردد، همچنانکه بیش از سی سال است که شاهد آن بوده ایم. ماهیت اسطوره ای واقعه کربلا تغییری نکرده است. عزاداری یا فستیوال درد و اندوه هم میتواند به نفع مشروعیت رژیم بکار گرفته شود و هم به نفع نامشروع ساختن آن. در دوران حکومت شاهان حداقل از دوران آل بویه به بعد، یا بیش از یکهزار سال پیش از این، برگزاری فستیوال های غم و اندوه برگزار گردیده اند صرفنظر از ماهیت ستمگرانه قدرت. هماکنون که در راس صحنه آفرینان حرفه ای، آیت الله و حجت الا سلام ها به قدرت رسیده اند، بیش از همیشه ساختار قدرت نیازمند برگزاری هرچه باشکوه تر این فستیوال های درد و رنج و محنت، است.

خداوند خامنه ای، جانشین امام در زمان غیبت، در یکی از سخنرانی های خود به نیازمندی ساختار قدرت به تداوم آفرینش صحنه های درد و رنج و محنت، یعنی عزاداری و شیون و زاری و خود زنی، اشاره نموده و تاکید دارد که:

روضه خوانی و ذکر مصیبت نه تنها منسوخ در جامعه نیست، بلکه لازم است و یاد امام حسین (ع) و ذکر مصیبت و بیان فضایل آن بزرگوار – چه به صورت روضه خوانی و چه به شکل مراسم عزاداری گوناگون- باید بشکل رایج و معمول و گریه آور و عاطفه برانگیز و تکان دهنده دلها، در بین مردم ما باشد و از آنچه که هست، قویتر هم بشود (20/4/70، بنقل از کارگزاران، یازدهم بهمن 1385).

آقای خامنه ای بخوبی میداند که حرفه اسطوره سازی بر اساس شور و احساس و عاطفه است که میتواند تداوم یابد. مسلم است که بر انگیختن آنها لازم بلکه ضروری و به سود پایداری حکومت دین است. در نتیجه امام حسین هرگز نمیتواند صورت انسانی بخود گیرد. چگونه میتوانی قرنها در سوک انسانی زمینی و خاکی خود بیازاری و مجروح سازی و غبار غم و اندوه بر چهره خود بپاشی، و از اسطوره سازی و افسانه پردازی اجتناب ورزی، چه آگاه و یا نا آگاه باشی. بقا و تداوم حرفه اسطوره سازی نیازمند غلیان شور و احساس است، نه فعال سازی عقل و اندیشه. عاشورا، اسطوره ایست که دریافت آن تنها از راه احساس است که میسر گردد، نه از راه عقل و خرد و چند و چون و چرا. کردار و گفتار امام و یا امامان را که نتوان در تراز وی عقل انسانی وزن کرد و سنجید. اینجا ایمان است همه کاره نه عقل و خرد بشر. اراده الهی برآن بوده است که از میان دوازده امام فقط یکی را برای شهادت در میدان نبرد برگزیند و یازده امام دیگر را به مدارا و مصالحه با قدرت وا دارد. روشن است که هرچه کندی و کوتاهی عقل و خرد عمیقتر، شور و احساسات شدیدتر، بهره برداری از آن بسود ثروت و قدرت بیشتر، تحمل واقعیت و مقاومت ضعیف تر.

از مقتدر خلیفه عباسی، تا خمینی، خامنه ای، جمهوری اسلامی...

چرا حسین منصور حلاج ایرانی را سلاخی کردند؟ از مقتدر خلیفه عباسی، تا خمینی، خامنه اي، جمهوری اسلامی
بدون شک حسین حلاج معروف به منصور حلاج ( منصور نام پدرش بوده است که حلاج نسبت داده اند) یکی از اولین پیشگامان عصر روشنگری برعیله خرافات اسلامی بوده است. این شاعر بزرگ قرن سوم هـ. ق. بخاطر عقایدش ( کفر گو ي) موجب خشم خلیفه عباسی قرار گرفت و تا آنجا که او را پس از شکنجه و تازیانه زدن به دار آویختند، و بعد از آن نیز گماشتگان حاکم جنازه اش را سلاخی کردند! دست و پا و سرش را از تنش جدا کردند و پیکرش را سوزاندند و به رود دجله ریختند.
واقعیت این است که سران حکام اسلامی در هیچ یک از دوران تاریخ تحمل شنیدن اظهارات مخالفین را نداشته اند. منصور حلاج یکی از آن صد ها هزار نفری است که بدلیل اظهار عقیده شخصی بر علیه قوانین و سنت های ضد انسانی حاکم در جامعه به وحشیانه ترین شکل ممکن اعدام و بعد از سلاخی شد.
در دین اسلام حقوقی به نام آزادی بیان بشدت مورد حمله قرار می گیرد. آزادی انسان در تناقض کامل با قوانین شرعیست. و سنت بی حقوقی مسلمانان همچنان از هزار و چهارصد سال گذشته تا به عصر تمدن و پیشرفت بشر امروز ادامه دارد.
تا آنجا که به ما ایرانی ها بر می گردد، بیشتر از سی و چهار سال است که نظام استبداد جمهوری اسلامی هر صدای مخالفی را با روش های سرکوبگرانه پاسخ داده است. از تهدید گرفته، تا زندان، شکنجه، شلاق، اعدام...
در باورهای این آئین رافت و مهربانی انسان دوستی، و احترام به حقوق فرد و یا حقوق غیر مسلمانان هیچگونه احترامی ندارد. و در صورتی معنا دارد که شما نیز موافق سنت ها و قوانین تحمیلی باشید. کمترین نقد به ظلم در شرعیات ونابرابری های اجتماعی برابر با بر انگیختن خشم روحانیون خواهد شد. و گاهاً نیز فتوای قتلتان صادر می شود. ( شاهین نجفی ). هر مسلمانی اگر می خواهد که به مجازات نرسد باید که اطاعت نماید و بله قربان گو باشد و اگر کمترین نقدی به قوانین اسلامی داشته باشید مورد خشم و غضب حاکمین و قضات شرع و گماشتگان حکومتی قرار خواهید گرفت. همانطوری که منصور حلاج مورد غضب ابوالفضل جعفر مقتدر، خلیفه عباسی قرار گرفت و نوکرانش حکم اعدام او را صادر کردند. تنها راه ممکن برای ادامه زندگی در کشورهای اسلامی نیز ادامه چنین شکلی از زندگی است. و در صورت مخالفت با قوانین اسلامی، و از آن تاریخ به بعد به عنوان دشمن، کافر، و با ده ها روایت شرعی دیگر برایتان پرونده سازی می کنند و به اشد مجازاتتان خواهند رساند.
حضرت محمد، سنت هائی را از خودشان به یادگار نهادند که بعد از دنیا رفتنشان تمام امکان داشتن حقوق انسانی افراد در زمدگی روی بسته شد. و از آن تاریخ به بعد حقوق فرد در اسلام بی معنا گردید. مسلمانان در این قوانین تنها مجری اند و نه اینکه خودشان بخواهند تصمیم بگیرند که چگونه می توانندجامعه شان را اداره نمایند. عقل انسان مورد سوآل قرار دارد. به عوض عقل و تفکر ایمان و باور به الله است که تعئین کننده حقوق اجتماعی می گردد. و هر مسلمانی که غیر از این رفتار نمایند به مجازات خواهد رسید. همه داستان زندگی در قوانین اسلامی ساختن دنیاي بعد از مرگ است! حق انتخاب در زندگی مادی روی زمین را نخواهید داشت. روحانیون و حکام اسلامی تشخیص می دهند که چه چیزی مناسب حال زندگی مردم است. مردم قدرت تشخیص خوب و بد دنیا را ندارند و از این رو مذهبیون اسلامی به خودشان اجازه می دهند که تا شخصی ترین امور افراد دخالتگری کنند! حتی اجازه دارند که همسرتان را بر شما حرام اعلام نمایند!
دلایل پیشرفت در کشور های غربی رجوع آنان به عقل و دانش انسان بوده است. آنها خواستند که زندگی این دنیا ي شان مرفه باشد. و در راه زندگی بهتر اجازه دخالت از پدر روحانی ها و کلیسا ها را در کارهای مربوط به سیاست، فرهنگ، قوانین، اقتصاد، باور های شخصی را مسدود کردند. کار پدران روحانی دروس اخلاقی تبلیغات برای زندگی بعد از مرگ انسان است. ( عین کاری که امروز توسط اخوند های ایران در حال انجام است ) و این مسئله در تناقض با زندگی زمینی انسان قرار دارد. وقتی دین در حاکمیت مرکزی نقش داشته باشد مردم بی حقوق هستند استبداد مرکزی قدرت پیدا می کند و مانع بزرگی برای پسزفت در جامعه است.. خوشبختی در زندگی مردم معنای واقعی خود را از دست می دهد. دوست داشتن و عشق باید الهی باشد و نه زمینی. از طرف دیگر مذهبیون اجازه هر گونه پیشرفت های تکنولوژی آزاد اندیشی، آزادی بیان، علوم انسانی را می گیرند. درست همان روندی که در ایران کنونی در جریان است. آخوندی به نام "خامنه اي" به روشنی دشمنی خود و هم فکرانش را در ارتباط با دروس علوم دانشگاهی بیان کرده است. زندگی مردم در کشور های عربی و اسلامی، و "اسلام زده" همچون ایران، در وضعیت استبدادی است. و ساکنین این کشور ها به کل از زندگی آزاد انسانی و داشتن یک دنیای بهتر محروم هستند. ایرانی ها و دیگر کشور های مسلمان از تاریخ پیشرفت و داشتن زندگی انسانی عقب ماندند. محروم هستند.
در این دین هیچ گونه معیار های حقوق بشری رعایت نمی شود. قضات و مدافعین اسلام ناب محمدی تعریف شرعی شان را از تفسیر حقوق بشر دارند. و از طرفی قوانین حقوق بشر مورد تمسخر و انتقاد حکام اسلامی است. تفسیر حقوق بشر به کل رعایت قوانینی است که توسط علمای اسلامی حکم داده شده است. مردم نیز باید اطاعت کنند و حیوان مانند بله قربان گو باشن!. مثلن در این قوانین کشتن متهم از طریق سنگسار عملی پسندیده است! همین طور شلاق، تجاوز جنسی به زندانیان، شکنجه کردن زندانی بمنظور اعتراف، اعدام، تیرباران، بریدن انگشتان مجرمین، چند همسری، صیغه ( فحشای شرعی )، نابرابری میان زن و مرد. و بسیاری دیگر از اینگونه موارد مورد تائید است.
زندگی اکثریت ایرانی ها اسیر و دربند کسانی شده است که باورهای انسانی را قبول ندارند. برای ایرانی ها زندگی جهنمی دنیا را حکم می دهند، و وعده سر خرمن برای داشتن زندگی بهشتی با حوری های خوشگل فراوان! که در واقعیت چیزی به غیر از خرافات و فریب افکار عمومی نیست. و اما در پس پرده چنین شعار هاي مبلغین مذهبی از بهترین امکانت مادی این دنیا برخور دارند!
رسم کشتن مخالفین از صدر اسلام توسط حضرت محمد نهاده شده است. هم او بود که صدای هر شاعر منتقد و مخالف با عقایدش را به ضرب شمشیر و جدا کردن سر از بدن پاسخ داد. در تفکر حضرت محمد هر کسی که موافق عقایدش نباشد کافر به حساب می آید و قتلش نیز بر هر مسلمانی واجب است. ضمن اینکه هیچ مسلمانی حق تغیر دین اسلام را ندارد و در این صورت نیز به عنوان ملحد فتوای مرگ می گیرد.
حالا به چند نمونه از این دست جنایات در تاریخ صدر اسلام توجه نمائید:
گردن زدن اسرای بنی قریضه:
نقد روایات ابن اسحاق و واقدی از سرانجام بنی‌قریظه به انتقاداتی می‌پردازد که بصورت تاریخی به گزارش‌های سیره‌های ابن اسحاق و واقدی از سرانجام قبیله بنی قریظه وارد شده‌است. ابن اسحاق قدیمی‌ترین منبعی است که با جزئیات به شرح ماجرای بنی قریظه پرداخته‌است و تاریخنگاران بعدی عموماً از او به عنوان منبع استفاده کرده‌اند. ابن اسحاق نوشت که بنی قریظه با قریش و متحدانش در برجسته‌ترین تلاش آنها جهت نابودی مسلمانان همراه شدند. زمانی که این تلاش شکست خورد، محمد بنی قریظه را محاصره کرد. بنی قریظه نهایتاً تسلیم شدند و سعد بن معاذ، از سران قبیله اوس، حکم داد که مردان بالغ بنی قریظه کشته و زنان و کودکان به بردگی گرفته شوند. متعاقب آن خندق‌هایی در بازار مدینه کنده شده و سر مردان بنی قریظه از تنشان جدا شد.[۱] تخمین میزان کشته‌ها در منابع مختلف بین ۴۰۰ تا ۹۰۰ می‌باشد. (ابن اسحاق آن را بین ۶۰۰ تا ۹۰۰ می‌نویسد.)
سوزاندن مشرکین عرب توسط علی! ( همای رحمت، یا همای جنایت...!)
اکرمه روایت میکند، گروهی از مشرکین را نزد علی آوردند و او دستور داد آنها را بسوزانند.
خبر این عمل به ابن عباس رسید و او با شنیدن این خبر اظهار داشت، هرگاه من بجای علی میبودم دست به چنین کاری نمیزدم، زیرا پیامبر الله سوزانیدن افراد را منع کرده و در این راستا گفته است: «سوزانیدن کار الله است، شما هیچکس را با مجازات الله که آتش زدن آنهاست کیفر ندهید.» بنابر این هرگاه من بجای علی می بودم، دستور میدادم آنها را بوسیله ای بغیر از سوزانیدن به قتل برسانند. از این پس هر مسلمانی که از اسلام بازگشت کرد، او را بکشید.
نگاهی نو به اسلام، دکتر مسعود انصاری، برگ 246 صحیح بخاری 9:57 برگ
قرآن دستور به کشتن کفار می دهد
پس هنگامیکه ماه‏هاى حرام سپرى شد مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و محاصره کنید و به كمين آنان بنشينيد در هر مکانی که قابل کمین کردن است پس اگر توبه كردند و نماز خواندند و زكات پرداختند راه را بر آنها رها کنید، زيرا الله آمرزنده مهربان است. (توبه /5 )
*****************
از مقتدر خلیفه عباسی، تا خمینی، خامنه اي، جمهوری اسلامی
در ایران سال 1357 روحانی شیعه به اسم "خمینی" که افکاری عقب مانده تاریک اندیشانه داشت به قدرت سیاسی دست پیدا می یابد. حکایت چگونگی انتخاب یک آخوند دینی و آن هم در راس قدرت و اعتماد مردمی که برای استقلال و آزادی قیام انقلابی کرده بودند نیازمند نوشته هاي دیگر است. نوشته هائی که در آن باید به بررسی بیشتر مبنی بر اینکه چگونه می شود که به تفکرات روحانی دینی اعتماد سیاسی کرد. در این ارتباط مقالات وبحث های بسیاری به بیرون ارائه داده شده است اما وظیفه داریم که مرتباً این تاریخ ننگین جنایت های خمینی و گماشتگانش را باز گو نمائیم.
استبداد اسلامی که خمینی باعث تشکیل ان در ایران شد جان ده ها هزار معترض و آزادیخواه و برابری طلبان را گرفته است. گورستان خاوران یکی از صد ها نمونه مکان ها ئیست که این عزیزان به صورت دسته جمعی مدفون شده اند.
ما در تاریخ پیشرفت کشورهای غربی جا مانده ایم، عقب ماندیم! به این معنی که ایران و مشخصاً کشورهای شرقی روند رو به رشد توسعه را طی نکرده اند. غربی ها به پیشرفت های فراوانی رسیدند. با تغیر در نگرش اجتماعی، و رفتن به طرف خود کفاي اقتصادی و توجه به زندگی زمینی توانستند پیشرفت کنند. آنها خود را از قید و بند دخالت های دینی کلیسا ها و هر مرجع دیگر آزاد کردند. کار کلیسا دادن موعظه و زندگی مربوط به آخرت است. نتوانستیم دوره تاریخی فتودالی را پشت سر بگذرانیم. البته دلایل تاریخی خودش را هم دارد. مسئله قحطی، بی آبی، عدم استقلال کشاورزان، وابستگی آنان به ارباب، کدخدا، و در راس اینها دولت مرکزی باعث شده است که کشورهای شرقی درجا بزنند و عقب مانده شوند. نقش دین در همراهی با استبداد مرکزی نیز در عقب ماندگی مان تاثیر گذار بود. اما نه به معنای کامل، و بلکه دلایل اقتصادی عامل مهمتری از نقش دین در عدم پیشرفت و عقب ماندگی مان بود. هرکجا که فقر در زندگی ها باشد، مردمش به استقلال و آزادی دست نمی یابند. توجه اولشان در زندگی پیدا کردن لقمه نانی برای گذران شب وزنده ماند است. آزادی بیان و دیگر مسائل حاشیه اي می شود. و در این میان فرصتی پیش می آید که مبلغین مذهبی برای خودشان دکان پر رونقی از ناآگاهی طبقه بی چیز درست کنند و اموال ناچیزشان را هم ببلعند. برای مردم روضه بخوانند، خرافات را گسترش دهند، و وعده یک زندگی بعد از مرگ را به آنان بدهند. مذهبی ها برای زندگی انسان روی زمین برنامه اقتصادی ندارند. چنین مسئله اي در تناقض با زندگی زمینی مردم است. وقتی که مذهب در جامعه دخالت کند جامعه چاره ائی به غیر از اطاعت کردن نخواهد داشت. در غیر این صورت به مجازات می رسند. کار مذهبیون ساختن زندگی و دنیائی بعد از مرگ انسان است. آنها بردگی مطلق انسان را می خواهند. انسان روی زمین باید از یک رابط نامرئی ( الله) راهنمائی بگیرد. به مردم توصیه می کنند که برای برطرف کردن مشکلات زمینی به نذر و نیاز، دعا، برگزاری مراسم های دینی، و در کل از این قبیل خرافات متوسل شوند. اما واقعیت زندگی ما در روی زمین با رجوع به چنین مواردی قابل حل نیست. وقت تلف کردن و ریختن پول به جیب کسانیست که رابط میان خود و خدایشان هستند. دنیای کنونی سخت تر از وعده های دروغین برای زندگی پس از مرگ است. برای داشتن آرامش و زندگی مرفه تر باید متکی به عقل و دانش وخرد جمعی باشیم. چاره کار این است که متخصصین امور بیایند و کارها را بدست بگیرند و شرایط را برای همگان آماده سازند، و نه اینکه به کمک تعدادی روضه خوان، مداح، خمس و زکات بگیر، دعا خوان ها، و منتظرالمهدی ها!
و عقب ماندگی های تاریخی ما ایرانی ها باعث آن شد که به یک آخوند مرتجع چون خمینی دلخوش نمائیم. لقب رهبر به او بدهیم. که او بیاید و تحولی اساسی در زندگی مادی مان ایجاد نماید. و این در حالی بو که کشورهای پیشرفته دنیا چند صد سال است که تجربه تلخ دخالت کلیسا و قانون را پشت سر گذاشته بودند. البته خمینی نیز به انقلابیون ایرانی وعده های فریبنده زیادی داده بود. ادعا های خمینی: "ما علاوه بر این‌که زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشد، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. شما به معنویجات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند این‌ها. دلخوش به این مقدار نباشید که فقط مسکن می‌سازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم، اتوبوس را مجانی می‌کنیم.دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دیم. شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم. این‌ها شما را منحط کردند. این‌قدر دنیا را پیش شما جلوه دادند که خیال کردید همه چیز این است. ما هم دنیا را می آباد می‌کنیم و هم آخرت را. یکی از اموری که باید بشد همین معناست که خواهد شد. این دارایی ها از غنائم ملت است و مال ملت است و مستضعفین. من امر کرده ام که به مستضعفین بدهند و خواهند داد. و پس از این هم تغییراتی دیگر در امور خواهد حاصل شد. لکن قدری باید تحمل کنید.به این حرفهای باطل گوش نکنید. این‌ها حرف می‌زنند. ما عمل می‌کنیم. اینها شما را می‌خواهند دلسرد کنند از اسلام. اسلام پشتیبان شماست."
اما با تمام این ادعا های دروغین خمینی، اگر روشنفکران آن دوره شناخت درست تری از دیدگا ه آخوندها داشتند، می بایست که در همان کلام اول به "خمینی" می گفتند که لطفاً شما در امورات سیاسی کشور دخالت نکنید! و پیشنهاد می دادند و به او سفارش می کردند که بهتر این است که همچنان جایگاه معنوی تان را حفظ کنید و بروید در حوزه های دینی تان ادامه حیات دهید. که متاسفانه چنین اتفاقی نیفتاد و طبقه روشنفکر جامعه فریب نیرنگ خمینی را خوردند و به دنبالش به راه افتادند! و رهبر استقلال و آزادی خواهی کردندش! و اما شاهد آن بودیم که اندکی بعد از انقلاب سال 1357 خمینی چهره واقعی جنگ ستیزانه اش را به رخ همگان کشید و شمشیر از نیام بر آورد و فرمان قتل یاران و همکاران سال های مبارزه بر علیه حکومت پادشاهی و دیگر آزادیخواهان معترض را داد. و همچنان سرکوبگری ها و استمرار حکومت استبدادی در ایران تداوم دارد.
بعد بیش از هزار سال از مرگ "ابوالفضل جعفر مقتدر، خلیفه عباسی"، روحانیون دیگری در ایران به قدرت سیاسی دست پیدا کردند که ادامه همان بی حقوقی و استبداد است. حکمی را که "ابن داوود اصفهانی" قاضی شرع بغداد در مورد ملحد بودن "حسین منصور حلاج شیرازی" صادر کرد، ده ها هزار مرتبه توسط قظات ایرانی، آیت الله ها برای جوانان آزادیخواه ایران داده شد. و بیش از سی وچهار سال است که خمینی، خامنه اي، در جایگاه ابوالفضل جعفر مقتدر، خلیفه عباسی قرار دارند. هیچ تفاوت اساسی در چگونگی تفکرشان نسبت به مخالفین عقاید اسلامی وجود ندارد. و تنها تاریخ و نام هاست که تغیر کرده اند. و به واقعیت کسانی چون خلخالی، قاضی مرتضوی، قاضی صلواتی ها در نقش "ابن داوود اصفهانی" قاضی شرع بغداد را نمایندگی می کنند. با شدت و دادن به حکم های اعدام بیشتر. و در این میان نیز پاسداران، بسیجی ها، لباس شخصی ها گماشتگان خلیفه عباسی، خلیفه خمینی خامنه اي هستند، که در امر دست و پا بریدن، سنگسار، اعدام، چماق، شکنجه، و ده ها مورد دیگر از حمله به حقوق ابتداي مردم به وظایفشان عمل می نمایند.

اعتقاد به خرافه و سنت های غیر منطقی، بهترین مرجع برای دلایل عقب ماندگی

تعریف خرافه (جمع: خرافات) به معنی اعتقاد غیرمنطقی به تأثیر امور ماورای طبیعت و خلاف عقل، علم و تجارب شهودی در امور طبیعی است. خرافه، به عبارت دیگر، هر نوع اندیشه باطل و خلاف واقع است. معمولاً در خرافه، رویدادها و حوادثی که با هم ارتباط منطقی ندارند، به یکدیگر ربط داده میشوند و یا علت و معلول یکدیگر دانسته میشوند. معمولا خرافات ریشه در واقعیات دینی و یا تجربی در زندگی بشر داشته اند و به مرور تبدیل به خرافه شدهاند. خرافات، «پندار موهوم» است که سپس تبدیل به گفتار یا کردار نیز می شود ولی به هر حال نه تنها ریشه در علم و عقل و شرع نداشته بلکه حتی پایهای که در خیال و تخیل نیز ندارد. پس باید گفت خرافات مبتنی بر وهم است که خود از نظر روانی، ریشه در جهل و ترس دارد.
خرافات به خصوص در زمان انحطاط جامعه و حکومت رشد کرده و توسط رهبران بی کفایت ترویج میشود تا هم بار مشکلات به نیروهای ماورایی نسبت داده شود و هم اینکه مردم به جای تلاش، اتحاد و مبارزه برای حل مشکلات خود دست به دامان نیروهای ماورایی شوند. [۱]
بی عقلی انسان باعث عقب ماندگی در جامعه می شود و راه هر گونه پیشرفت را سد خواهد نمود. باور به خرافات ها فرصتی به آیت الله های دینی می دهد که در مقابل علوم انسانی و دانش بشر امروزی به جنگ و دشمنی بپردازند و امروز هم شاهد هستیم که روحانی به نام "خامنه اي" پرداختن به علوم انسانی در دانشگا ها را به صلاح دانشجویان ایرانی و مملکت اسلامی نمی دانند!
مردم خرافه پرست برای حل مشکلات مادی به دادن صدقه، نذر و نیاز، زیارت اماکن مقدسه، چاه جمکران... روی می آورند. در حالی که واقعیت زندگی روی زمین از طریق واسطه گری میان خود و خدا و یا هررابط مرده دیگری برآورده نمی شود. پایت روی زمین است و مشکلات از طریق امکانات موجود در نکانی که زندگی می کنی رفع و رجوع می شود. بسیاری هم از طریق پرداخت پول به ملا ها، امکن مقدسه، نذر و نیاز در صدد خرید خانه ئی در بهشت و زندگی بعد مرگ هستند!
انسان خرافاتی و بی عقل اجازه می دهد که روحانیون و مبلغین دینی با دروغ ها و تبلیغات مذهبی زندگی مادی دنیائی شان را با وعده های زندگی پس از مرگ مبادله نمایند. و بایت چنین فریبکاری پول زیادی هم به جیب می زنند! و این در حالیست که بهشت فروشان، دکان داران دینی، خود و آقا زاده هایشان در کشور های پیشرفته غربی تحصیل می کنند، و زندگی مرفه ئی دارند.
و چرا اینکه غربی ها پیشرفت کردند و ما هنوز عقب مانده ایم را باید در تفکر های سنتی خرافه پرستی مان جستجو کنیم. اینکه آنها در یک تاریخی ( انقلاب فرهنگی رنساس ) به دلیل نیاز های شخصی و رفاهی زندگی روی زمین رو در روی کلیسا ها ایستادند. و برای همیشه تاریخ اجازه دخالتگری پدر روحانی ها را در مسائل جامعه گرفتند. کار پدر روحانی پرداختن به اخلاقیات است و این در حالیست که دنیای مادی پر از رمز وراز ومشکلات زمینی است که با رجوع به باور های اخلاقی قابل به درمان نیست.
از ریش سفید ها ( پدران بیسواد خودمان) سوآل نمائیم که در طول عمر 70 ساله و یا هر چند سال دیگر... در راه سازندگی و داشتن اقتصادی قوی چه کرده اید؟ که بچه محلی هاشان در راه سازندگی چه کردند؟ آیا آنها درارائه یک برنامه تولید کشاورزی، صنعتی... نقشی داشتند؟ بدون شک جواب منفیست! اما تا بخواهید برایتان از خاطرات ماه محرم، قمی زنی... نذر و نیاز، دعا، زیارت مکه، کربلا، مشهد مقدس، اماکن متبرکه... خواهند گفت.
باید ریشه اصلی و دلایل عقب ماندگی هایمان را در چنین رفتار های اجتماعی مان جستجو کنیم. و باور به چنین خرافاتی بود که به آخوند "خمینی" فرصت داده شد که به قدرت سیاسی در ایران دست پیدا کند. اعتماد سیاسی به روحانی شیعه که هیچ برنامه اقتصادی برای مردم ندارد و تمام مرجع فکری اش فرهنگ بی حقوقی انسان و توسل به خرافات است. بر اساس همین باور هاست که پدران ما عکس او را در ماه می بینند! ملی مذهبی ها می بینند! و در ادمه نیز امثال "خمینی"، و"خامنه ئی" را به عنوان "ولایت فقیه" و نماینده تام الختیار خدا روی زمین معرفی نمایند! و ایرانیان به عنوان بله قربان گو چاره ئی به غیر از اطاعت کردن فتوا ها و قوانین تحمیلی ندارند. در غیر این صورت به مجازات های سنگینی از قبیل زندان، شکنجه، و اعدام روبرو خواهند شد.
کار دنیا با رجوع به مرجعی بنام دین حاصلی جز عقب ماندگی و منفعت رساندن برای مبلغین دینی نیست.
و به امید روزی که ایرانیان برای مشکلات مادی جامعه شان به فهم و شعور و عقل را مرجع قرار دهند، و نه رجوع به باور های غیر منطقی. به مسئله اقتصاد توجه کنیم و همه توانشان را در این راه بکار گیرند. دین را از قوانین اساسی کشور حذف نمایند. دست دین داران را از دخالتگری در جامعه کوتاه شود. مشکلات جامعه را به متخصصان امور واگذار نمایند. و مذهب هم می تواند در کنار آن در بخش خصوصی برای کسانی که مایل هستند درس های اخلاقی دهد. بحث اخلاقیات مسئله کاملاً جدای از زندگی بشر روی زمین است. و کلام آخراینکه در صورتی می توانیم معنی رفاه، امنیت، خوشبختی، و دنیای بهتر را تجربه کنیم، که به خرافه های سنتی در زندگی و قوانین اساسی پایان دهیم. و برای زندگی زمینی مان برنامه ریزی بر اساس فن و دانش و علوم انسانی بشر امروز داشته باشیم. تا همین جا چند صد سال است که از پیشرفت های زندگی عقب مانده ایم.

پیام عاشورا: کین خواهی و خشونت، تسلیم و اطاعت...

article picture
 
محرم برای ما ایرانیان همیشه عبارت بوده است از فصل عزاداری و شیون و خود زنی، فصل معوق گذاردن زندگی و پیوستن به نیستی، به غم و اندوه و اشک گیری. زیرا که امام حسین نزد ایرانیان و شیفتگان امامت در سراسر جهان جایگاهی بسیار ویژه دارد. چرا که در عاشورا، دهمین روز محرم، امام حسین همراه 72 تن از افراد خانواده و یارانش، به دست لشگر خلافت به شهادت میرسد. در این روز است که احساسات و عواطف بجوش میآید. در سراسر ایران منبر ی را نجویی که بر فراز آن روضه ی شهادت حسین، به خاک خون غلتیدن او خوانده نشود و از مناقب و بزرگی و تقدس و معصومیت و مظلومیت او داستانها نگویند. بعضا خود زنی را باو ج خود میرسانند. تیغ بسر و تن خود زنند. دست ها را همچون پتکی سنگین بر سینه های عریان خود فرود میآورند و یا بر سر و جان خود زنجیر میزنند. هر سال که محرم میرسد بار دیگر جشنواره ی درد و سوکواری آغاز میشود. بوی خون امام حسین در فضا می پیچد و خبر از فاجعه ای غم انگیز می دهد. در روز عاشورا کمتر کسی است که در عزا داری امام حسین شرکت نکند، حتی آنان که لحظه را ارج مینهند و از فضای غم و اندوه و خشم و خشونت گریزان میشوند. آنان نیز مشاهده میکنند صحنه های عزاداری و وعظ و روضه خوانی ها را و آوای نوحه خوان را میشنوند بدون آنکه خواسته باشند. یعنی حتی اگر تماشاگر، منفعل یا بی تفاوت باشد و وقعی ننهد بر چنین مراسمی ، بر دوش امواج غم و اندوه، اوج گیرد و فرو افتد. بویژه که هم اکنون حکومت و دولت خود از سازمان دهندگان اصلی مراسم عاشورا هستند. رادیو و تلویزیون یا سراسر هق هق گریه است و یا وعظ و سخنرانی در باره درسها و پند های عاشورا که ریشه این اسطوره هرچه عمیق تر و محکم تر گردد در روح و روان امام پرستان . دولت هزاران تن برنج و مواد خوراکی در میان هیئت ها و سازمانهای دینی و افراد معتبر محله ها توزیع میکند، تا عزاداران حسین را در پایان عاشورا با طعامی مطبوع مورد پذیرایی قرار بدهند.

اما امروز دیگر نتوان تماشاگر این جشنواره درد و غم در روز عاشورا بود. هیچ کس نمیتواند نام دگر اندیش بر خود نهد اگر بی اعتنا از کنار عاشورا بگذرد. امروز قبل از آنکه در اندیشه ی یک حکومت غیر دینی ، یا برپا داشتن جمهوری، حکومت کارگری و یا پادشاهی باشیم ، باید به ارزشیابی ارزشهای دینی به پردازیم، ارزشهایی که ما را چنین سیه ورز و تیره بخت ساخته است.. تنها با فهم و نقد عاشورا است که میتوانیم از نیروی نهادین آن بکاهیم. عاشورا را چگونه تعبیر نمایی، مهم نیست، آنچه حائز اهمیت است آن است که امام حسین در ذات ما ایرانیان نهادین گشته است. حتی در نزد انقلابیون چپ از جمله خسرو گلسرخی از عز و احترام و حرمتی به سزا برخوردار بوده است. زیرا که حسین نماد پذیرش شهادت برای آرمان و ایمان بوده است. دکتر علی شریعتی شهادت را پر ارج ترین کنش انسانی میداند. آنرا "انتخاب " و "پیام " میخواند، کنشی از سر ایمان و آگاهی، عشق به آزادی و مهربانی. وی شهادت را تنها اسلحه برنده و پیروز در دفاع از اسلام و شریعت اسلامی میداند. تحلیل گر اندیشه شریعتی در خبر آنلاین میگوید که:

"با سلاح شهادت است که امام حسین به رویارویی با یزید، مظهر باطل می ‏شتابد و با شهادت خویش بر آنها پیروز می ‏شود و با شهادت خود دین الله را یاری کرده است؟ سیدالشهداء سمبل و الگوی خوب مردن (شهادت) در همه اعصار است(خبر آنلاین)."

چنین بنظر میرسد که چندان مهم نیست که انگیزه حسین، الهی و دینی بوده است و یا تحت مهمیز رسم و رسوم و سنت، باید تن به کار زار میداده است و اهل بیت خود از جمله فرزندان شیرخوار خود را به میدان جنگ میبرد. و یا بالعکس انگیزه او کسب قدرت بوده است و حکومت. اینجا حتی ما نمیخواهیم مرتکب ارتداد شویم و بگوییم خدایی که شهادت را که نهایتا چیزی نیست مگر مرگ و نیستی، با اهدای زندگی ابدی پاداش میدهد، چیزی کمتر از خدا است. بل میخواهیم بگوییم که خیر و زیبایی"شهادت " را باید موردشک و تردید قرار دهیم، بویژه در مفهومی که دکتر شریعتی آنرا بیان میکند. دکتر شریعتی شاید از نخستین کسانی بود که سعی نمود به عاشورا و شهادت حسین، معانی انقلابی، نفی و مقاومت بدهد. اما بنظر میرسد که او بیشتر شیفته ی شهادت بعنوان یک هدف بود. شهادت خوب بود و خیر میآورد، آرمان را ممکن میسازد. بنظر شریعتی شهادت حسین است که بر خلافت خط بطلان کشید و در امامت جان دمید و خود جاودانه گردید، چنانکه گویی که اسلام از خون حسین است که روئیده است. او شهادت را «خوب مردن» تعریف میکند. انتخاب شهادت، یعنی برگزیدن نیستی و دل بر کندن از زندگی تنی. برای شریعتی شهادت یک امر آرمانی ست و البته ارجح است بر بقا و هستی. به نظر شریعتی اگر مسلمان به منجلاب انحطاط غلتیده است به آن دلیل است که نمیتوانند مانند امام حسین جان را نثار چیزی بالاتر از خود کنند.

گمان میرود که شریعتی شهادت حسین را شبیه شهادت سقراط و یا عیسی مسیح، میپندارد. گویا فراموش کرده است که امام حسین، خود شمشیر کش بوده است. در شمشیر کشیده و سر های بسیاری را بر زمین افکنده است. که او تا آخرین قطره های خون خود، خون دیگران را ریخته است، که خلافت را واژگون سازد و قدرت را در دست امامت مستقر نماید. مسلم است که اگر خلافت تسلیم امامت شده بود و یا بالعکس، خونی ریخته نمی شد و سری بر زمین افکنده نمیگردید. به فرض که حسین و یزید بر سر قدرت به جنگ یکدیگر نرفته و حسین گام به قتلگاه کربلا ننهاده بود. آیا خشم الله را بر می انگیخت و بنیان آئین اسلام را متزلزل میساخت؟ در چنین صورتی نه الله سربلند از این داستان خروج می یابد و نه حسین. چرا که خداوندی که برای تثبیت آئین اسلام، مسلمان را مکلف به شهادت به معنای اصلی ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خویش، کند، خداوند بیرحمی است و خشونت، خداوندی ست که انسانها را مثل حیواناتی میبیند، درنده و تشنه ریختن خون یکدیگر. بعبارت دیگر ، شهادت قبل از هر چیز همراه است با خشم و خشونت. زیبا و مقدس و خیر و نیک شمردن شهادت، شکوه و عظمت بخشیدن به خشم است و خشونت و یا آنچه زشت ترین است در وجود و هستی انسانیت. مضاف بر این هیچ شهادتی نیست که به بغض و کینه، کین خواهی و انتقام جویی نکشد. قرنها است که امامت و خلافت خون یکدیگر را بر پای الله میریزند و این داستان از زمانی آغاز گردید که حسین در خون خود و خون دیگران غلتید.

تحلیلگر اندیشه ی علی شریعتی در باره شهادت میگوید که امام حسین:
"پس از این که همه عزیزانش را در خون می ‏بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمی ‏بیند - فریاد می ‏زند که: «آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» این بدان معنا ست که کین خواهی پدیده ای است فرهنگی که محمد آنرا بنام الله مصادره میکند، به آن تقدس میبخشد و شهید را زندگی ابدی. امام حسین در واپسین لحظات زندگی به انتقام می اندیشیده است. یعنی که در بهترین وجهش؛ امام حسین تداوم امامت را در کین خواهی، میدید. تحلیل گر اندیشه شریعتی در ادامه میافزاید که: این «سؤال»، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان می‏کند و دعوت شهادت او را به همه کسانی که برای شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام می ‏نماید."(خبر آنلاین)

فتوایی که نویسنده صادر میکند در واقع در بزرگداشت شهادت، ارزش نهادن به خشم و خشونت و انتقامجویی ست تا ابدیت ، فرو نهادن هستی و پیوستین به نیستی ست و مرگ و نابودی. پاسخ تحلیل گر اندیشه دکتر شریعتی است به تاریخ. سقراط و مسیح با اهدای خون خود به شهادت میرسند. زندگی خود را میدهند تا بتوانند به دیگران هستی ببخشند. اما شهادت امام حسین را نمیتوان در ردیف این شهادت ها قرار داد. چرا که شهادت حسین نفی زندگی ست، همان زندگی ای که حسین پرستان دو دستی چسبیده اند و در مسند قدرت و امتیاز از آن هم بسیار لذت میبرند. خون میریزد تا آنزمان که نفس بر میآورد. چه باک اگر پس از کشتار بسیار خود نیز کشته شود. چه شهادتی؟ حال آنکه نه سقراط و نه مسیح هرگز دست خود را به خون کسی آلوده نکرده بودند. دست امام حسین به خون آلوده است. ریختن خون در سوی کین خواهی، فاصله بسیار دارد با انسانی که شریف است.

ما باید حقیقت را به مردم بگوییم. باید شهادت حسین را همانگونه که هست مشاهده کنیم، زشت و قبیح و غیر انسانی. باید عاشورا را منسوخ بدانیم تا منسوخ شود. باید مردم خود را از بزرگداشت شهادت به شیوه ی امام حسین منع کنیم، اگر خواهان رهایی هستیم و نه کسب قدرت.

بازتاب شهادت حسین را باید در تاریخ و زندگی مردم مشاهده نمود. قرنها است که ما ایرانیان در روز عاشورا به چنان سوکی می نشینیم که گویی خون حسین را در جلوی چشمانمان در همین جا و هم اکنون ریخته اند. هیچ کودکی نیست که جد خود را بیاد آورد و یا بداند که در چه تاریخی از دنیا در گذشته است، اما تاریخ شهادت امام حسین، دهمین روز محرم، عاشورا را بخاطر میآورد. چرا که در این روز مردم بطور جمعی به تنبیه و مجازات خود می پردازند. بعضا عزاداران حسین تن و جسم خود را مورد خشم و خشونت خویشتن قرار میدهند. تیغ کشیدن بر جسم خود و یا دستهای سنگین را بر سینه کوبیدن و یا زنجیر به تن زدن را باید انتقام کشیدن از تن و جسم دانست. شیفتگان حسین بخود خشم و خشونت را روا میدارند چون قادر به پیمودن راه حسین، فرو نهادن زندگی، ترک تن و دنیای مادی، نیستند. شیفته حسین، خویشتن را مورد تنبیه و مجازات قرار میدهد به آن دلیل که میداند که بیشتر شیفته ی زندگی است تا مردگی. شهادت حسین در حسین پرست، احساس شرم و گناه بر می انگیزد. زیرا که زندگی را دوست دارد و از آن لذت میبرد. این است که تن را مورد مجازات قرار میدهد، آنرا زخمین میسازد و از آن انتقام میکشد چون او را به این جهان زشت و زودگذر وابسته ساخته است.

عزاداران حسینی را اما ناظر انی هست و تماشا گرانی. هر تیغ زن و سینه زن و زنجیر زنی، خشم و خشونتی را که بخود روا میدارد به معرض نمایش میگذارد تا درد و رنجی که خود برای معصومیت و مظلومیت امام حسین تحمل میکند به تماشا کران انتقال دهد و تار و پودش ان را بلرزه در آورد. پیام شهادت امام حسین در بر پا داشتن جشن عاشورا- وعظ و روضه خوانی، نوحه های سوزناک و به نمایش در آوردن خشم و خشونت نسبت به تن و انتقام کشیدن از جسم، بازتاب میابد، در انکار زندگی. که تن را میتوان رها کرد. چون بی ارزش است و آلوده به غرایز و هوای نفس. تن است که او را به جهان مادی پیوند میزند. تن نماد، زندگی است حال آنکه شهادت نماد نیستی ست. شهادت حسین خشم و خشونت را هرگز بسوی برانداختن نظام ظلم و ستم رهنمون نساخته است، بلکه شهادت را به اراده ی الله نسبت میدهد. تحلیلگر اندیشه شریعتی میگوید. شهادت یک باخت نیست یک انتخاب است: ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خویش، در راه تحصیل رضا و خشنودی الله و شریعت دین اسلام.

بعبارت دیگر، پیام شهادت امام حسین، پیام تسلیم است و اطاعت، نیز تن دادن به حقارت است و خواری. این هم در گذشته تاریخ ما ایرانیان مصداق داشته است و هم اکنون که تحت نظام ولایت بسر میبریم. بی جهت نیست که بیش از سی سال است که بر شدت و غلظت عزاداری ها افزوده شده است. چرا که به عادی سازی خشم و خشونت و کین خواهی و در نتیجه حفظ بقای رژیم ولایت، امداد میرساند. روزی نیست که مردم سری را بر دار قصاص و انتقام جویی نبینند. سنگسار و قطع اعضای بدن به اجرا در میآید. شکنجه و تجاوز در زندانها رواج دارد. نه گویان و دگر اندیشان هستند که هدف خشم و خشونت و انتقامجویی نظام اند، چون آنان از جنس یزید بن معاویه هستند، مشرک هستند و منافق و مجاهد و مرتد. خشم و غضب مردم نسبت به یکدیگر چنان افزایش یافته است، که خون یکدیگر را در پیش چشمان مردمی میریزند که نظاره گری خنثی هستند. چرا که خون امام حسین تمام خونها را در چشم مردم ما کم رنگ ساخته است. وصف کشتار کربلا در واقع هر کشتار ی را در نظر آنها عادی نموده است از جمله کشتار و قتل عام کردها و جوانان انقلابی در اسارت گاه های نظام.با کشتار خود دیگران را به جمعی را به کشتار کشیدن یک پدیده ی روزمره و عادی ست در جهان اسلام. یعنی که رابطه ای دیرینه است بین نظام استبداد و شهادت. خشم و خشونت و کین خواهی. عاشورا هم در نظام شاهی کار آیی داشته است و هم در نظام ولایت. به بیان دیگری شهادت حسین درمان نیست، نه نجات است و نه رهایی بلکه عین درد است و بیماری، اسارت است و بندگی. چه باک اگر این حقیقت را از زیر ابر تیره و سمج، خارج سازیم تا نور آن اختر بزرگ بر تاریکی چیره شود.