۱۳۹۱ بهمن ۱۶, دوشنبه

بار سنگین شورای ملی...

article picture
 
گام نخست برای ایجاد شورای ملی در برونمرز با پیروزی برداشته شد. گر چه روند گردآوری کمکهای مردم برای تشکیل نشست یکم شورای ملی خالی از نارسایی نبود ولی امیدهای بزرگی را در دل بسیاری از هممیهنان برافروخت. شور و هیجان پیش آمده در واپسین آخرِ هفته ژانویه در این وانفسای بی تفاوتی، یاس و سرخوردگی، غنیمت است و دلگرم کننده.

آنچه که ایرانیان در این سی و چند سال از دست داده اند، تنها پیشرفت اقتصادی، آزادیهای فردی، جامعه ای سکولار (عرفی) و رو به پیشرفت، اعتبار جهانی، سرمایه های ملی و جان بسیاری از فرزندان ایران زمین نبوده است بلکه گنجینه گرانبهایی که "اعتماد" نام دارد نیز سالهاست که از میان ما رخت بربسته است.

در ایران، فضای پر از دروغ سه دهه گذشته، وعده های توخالی سردمداران نظام و ریا و چند چهرگی در محیط پر از سانسور و اختناق مذهبی ما را به ملتی تبدیل نموده است که بسیار دیرباوریم و بی اعتماد به همه کس و همه چی. در برونمرز، وضعیت چندان بهتر نیست.

پراکندگی و کوشش برای بقا در غربت، نامهربانی و نامردی دیدن از این دوست و یا آن آشنا، دل بستن به این جنبش و یا آن پروژه که سرانجام، سرنخ آنها در دست نظام و یا در اختیار "دون کیشوت های وطنی" دیده شد ما را به مردمی بدل نموده که با عینک بدبینی و تردید به هر کُنِش ارزنده و هر سخن نو می نگریم. حق هم داریم چون مردمی هستیم آسیب دیده، بلا کشیده و بازی خورده از بیگانه و خودی.

اکنون، برجسته ترین چهره ایرانی در برونمرز که هم به دلیل پیشینه خانوادگی و هم به جهت عملکرد سی ساله خویش، در نزد بخشی از ملت دارای اعتبار و پایگاه استواری است، پا پیش نهاده است و با پشتیبانی از شماری چهره های کمتر شناخته شده و بیشتر جوان، طرح ایجاد شورای ملی در تبعید را به مردم عرضه کرده است.

با وجودی که بیشتر سازمانهای سیاسی اسم و رسم دار به دلایل گوناگون از همکاری با این طرح سر باز زدند، استقبال مردم بویژه در مورد همیاری مالی خرسند کننده بود. گر چه این پدیده بار دیگر نشان دهنده این حقیقت تلخ است که گروههای سیاسی نتوانسته اند درصد چشمگیری از مردم را با خود همراه نمایند ولی نوید دهنده این واقعیت نیز بود که مردم بر پایه خرد جمعی، آن حرکتی را که اصیل، واقع بینانه و بر بنیاد مصلحت کشور بدانند، تنها نمی گذارند.

حال بر بستر مناسبی که برای اعتماد سازی در حال شکل گیری است، نه تنها می توان با عملکرد درست، هوشمندانه و مدبرانه، چرخهای قطار شورا ملی و نجات کشور را با شتاب بیشتری به حرکت انداخت بلکه سرآغازی شد برای اینکه اطمینان و همدلی ملی به جامعه ایرانی باز گردد. از اینرو، مسئولیت دست اندرکاران ایجاد شورای ملی بسی سنگین تر از وظیفه یک پروژه سیاسی است و به گونه ای می توان آن را یک طرح بزرگ ملی دانست.
وظیفه مردمی که در گام نخست به این طرح ملی پشتگرمی دادند نیز در این مرحله تنها نظاره کردن و به انتظار نشستن نیست. باید دیگران را در جریان این طرح گذاشت و به شمار پشتیبانان تشکیل شورای ملی افزود.

فراموش نکنیم هنوز بخش بزرگی از هم میهنان از این حرکت آگاه نیستند و یا آشنایی چندانی با آن ندارند. در کنار گسترش کمی حامیان شورای ملی،
نیاز به افزایش کیفی پشتیبانان فراخوان ملی و نمایندگانی که برگزیده نخستین همایش شورای ملی خواهند بود نیز احساس می شود.

حضور نمایندگان دانش آموخته و با تجربه در زمینه های اقتصاد، انرژی، مالی، روابط بین الملل، جنگهای رسانه ای و تبلیغاتی، تاریخ و سیاست و آشنا به زبانهای خارجه و خوشنام و پرتوان از شروط لازم کامیابی و پیروزی این واپسین بخت ایرانیان برای نجات کشور می باشد.
اگر با ندانم کاری، حرکتهای احساسی نابخردانه، کوته بینی و خام اندیشی، این فرصت بزرگ را از دست بدهیم و سرمایه سوزی نماییم، برای سالهای سال امکان همراهی و همگامی میلیونها ایرانی را برای انجام هیچ حرکت بزرگ ملی نخواهیم داشت و مردمی که آمده اند درمیدان حضور فعال داشته باشند، به خلوت خانه خود بازخواهند گشت و حتی واژه "اعتماد" را از فرهنگ واژگان خویش حذف خواهند نمود. همگی به وظیفه خطیر خود در این زمان، آگاه باشیم چون این بار، اشتباه غیر قابل جبران است.

گزارش دیدار شاهزاده رضا پهلوی با مارتین شولتز ریاست محترم پارلمان اروپا‎...

article picture
 
۲۵ دیماه ۱۳۹۱ برابر با ۱۴ ماه ژانویه ۲۰۱۳
شهر استرازبورگ، ساعت ۱۶:۰۰
-

راهی بسوی سکولاریسم و دمکراسی در ایران*


کمپین بین المللی برگزاری انتخابات آزاد در ایران*

با استقبال رسمی مارتین شولتز، گفتگوی دوجانبه شاهزاده رضا پهلوی و رییس پارلمان اروپا در مورد چگونگی گذر از بحران های کنونی ایران و همچنین معرفی شورای ملی ایران برای برگزاری انتخابات آزاد، بعنوان بدیلی دمکراتیک و سکولار آغاز شد.


در این دیدار، آقای شولتز از شرایط اسفناک مردم ایران ابراز تاسف نموده و یادآور شدند که پارلمان اروپا به موارد نقض مستمر حقوق بشر در ایران بسیار حساس هستند. ایشان به جایزه ساخاروف اهدایی به نسرین ستوده و جعفر پناهی اشاره نمودند، چراکه برای اولین بار این مورد با توافق کل آرای نمایندگان پارلمان اروپا به تصویب رسیده شد.


شاهزاده رضا پهلوی، با ابراز خوشنودی از موضع حقوق بشری جناب مارتین شولتز و همچنین از اقدام مثبت و توجه پارلمان اروپا نسبت به شرایط دهشتناک زندانیان سیاسی -ـ عقیدتی، اعدام ها، سرکوب و خشونت در جامعه ایران در دنیایی که تنها متمرکز بر پرونده هسته ایی است، قدردانی نمودند. و افزودند، امید است که برنامه های آینده پارلمان اروپا نسبت به اعدام ها و شرایط همه زندانیان سیاسی ـ عقیدتی در ایران متمرکز باشد.


ایشان به وضعیت اسفناک زندان های حکومت استبدادی اشاره داشتند. به وضعیت جسمی و روحی فعالین حقوق زنان، فعالین حقوق کارگری، دانشجویانی که به جای کلاس درس در دانشگاه در زندان جمهوری اسلامی به بند کشیده شده اند و دگراندیشانی همچون بهاییان، نوکیشان مسیحی، اهل تسنن، اقوام گوناگون ایرانی را یادآور شدند. حکومتی که حتی به روحانیت نیز ظلم می نماید. نمونه بارز آقای کاظمینی بروجردی، پیشوای مذهبی و سکولار، که به خاطر مخالفت با ولایت فقیه، مذهب اجباری به دلیل شکنجه های طاقت فرسای روحی و جسمی، از نظر سلامتی در شرایط بحرانی قرار دارند و از دسترسی به هرگونه درمان و وکیل مستقل محروم هستند.


ایچنین اقداماتی در توجه به وضعیت حقوق بشری در ایران، تاثیر به مراتب بیشتر بر سیاست های بحرانزای حکومت اسلامی ایران خواهد داشت تا تحریم هایی که حاصل آن در این سه دهه تنها مردم بیگناه را هدف قرار داده است.


آقای شولتز، با تایید چنین موضعی نسبت به موارد نقض شده حقوق انسانی در ایران، نسبت به پرونده هسته ایی ایران و احتمال بروز جنگ ابراز نگرانی نمودند و آن را تهدیدی برای جهان دانسته...


رضا پهلوی با درک نگرانی آقای شولتز نسبت به بروز یک جنگ خانمانسوز ابراز داشتند، که جمهوری اسلامی با نادیده گرفتن معاهدات بین المللی و همچنین حمایت همه جانبه از گروه های تروریستی و اسلامگرایان افراطی در منطقه، با سوءاستفاده از ثروت های ملی مردم، کشور را با بحرانی عمیق روبرو ساخته و باعث ایجاد آشوب در کشورهای منطقه و به خطر انداختن صلح و آرامش جهانی شده است. اتخاذ چنین سیاست های جنگ افروزانه برای انحراف اذهان عمومی و به ویژه برای ادامه بقای حیات خود می باشد.


ولیکن حمله نظامی به ایران، نه تنها مسئله هسته ایی را حل نمی کند بلکه هزینه سنگینی را برای ملت ایران، کشورهای منطقه و جهان به بار خواهد آورد.


شاهزاده رضا پهلوی تصریح کردند که بهترین و کم هزینه ترین راه دستیابی به صلح و آرامش در منطقه، پشتیبانی از برقراری حاکمیت ملت ایران، حمایت و پشتیبانی از کارزار انتخابات آزاد در ایران است. چراکه حق برگزاری انتخابات آزاد برای مردم ایران، جامعه را به سوی برقراری دمکراسی سوق می دهد و نتیجه اش دمکراسی، آرامش و صلح در منطقه خواهد بود.


در این دیدار آقای شولتز از تشکیل شورای ملی ایران ابراز خرسندی نموده و گفتند که وجود یک آلترناتیو دمکرات و سکولار می تواند شرایط مناسبی را برای گفتگو و مذاکره با دیگر دولتمردان فراهم نماید.


ایشان تاکید کردند که از هر آلترناتیو فراحزبی و دمکراتیک که درجهت صلح منطقه تلاش می نماید، استقبال نموده و آماده گفتگو می باشند.




شاهزاده رضا پهلوی، در تایید سخنان ریاست محترم پارلمان اروپا به اختصار به شرایط کنونی مردم ایران، نقش ایران در منطقه و جهان و راهکارهایی برای برون رفت از بحران های بین المللی در ارتباط با ایران به این شرح اشاره نمودند:


نظام مستبد و تمامیت خواه اسلامی، با نقض مستمر حقوق بشر، سرکوب خواسته ها و آزادی های بدیهی و اولیه مردم کشورمان، فقر و گرانی های کمرشکن، سرکوب و شکنجه زندانیان سیاسی-عقیدتی، حیف و میل سرمایه های ملی، مبادرت می ورزد.


جمهوری اسلامی همچنان با اتخاذ سیاست های تحریک آمیز، خشم جامعه بین الملل را بر افروخته و کشورمان را با خطر حمله گسترده نظامی روبرو کرده اند.


در همین راستا، شاهزاده رضا پهلوی طرح تشکیل شورای ملی ایران را مطرح نمودند:


<< شورای ملی ایران، بدیلی فراحزبی، دمکراتیک و سکولار است که براساس فلسفه آشتی ملی و نافرمانی های مدنی بی خشونت پایه گذاری شده و تنها هدف محوری آن، دستیابی به شرایط مناسب برای برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه با پیروی از ماده ۲۱ بیانیه جهانی حقوق بشر و اعلامیه ۱۵۴ نشست شورای بین المجالس، همراه با نظارت نهادهای جهانی بی طرف است >>


اکنون زمان آن رسیده است که جامعه بین الملل علاوه بر مشکلات هسته ایی، به موارد نقض حقوق بشر و جنایات اعمال شده بر علیه شهروندان ایرانی توجه نموده و از خواست به حق مردم ایران حمایت نماید.


ما از جامعه بین الملل، می خواهیم که به موازات مذاکرات با جمهوری اسلامی، با آلترناتیو سکولار دمکرات ایران نیز به گفتگو پرداخته و از کمپین انتخابات آزاد در ایران حمایت و پشتیبانی نماید.


شاهزاده رضا پهلوی افزودند که: قانون اساسی کنونی حکومت اسلامی، امکان برگزاری یک انتخابات آزاد و سالم را در ایران نا ممکن می کند. حاکمیت ملت ایران تنها از طریق صندوق رای می تواند برقرار شود و تنها در چارچوب یک حکومت پارلمانی سکولار، امنیت فردی، اجتماعی، رفاه شهروندان ایرانی بطور یکسان و برابر تامین و بدنبال آن، امنیت جهانی و صلح در منطقه برقرار می شود.


آقای مارتین شولتز در پایان با بیان اینکه مردم ایران در طول تاریخ همواره برای بدست آوردن آزادی مبارزه نموده اند، اظهار داشت: تشکیل شورای ملی ایران در شرایط کنونی بسیار ضروری و حائز اهمیت است و امروز فرصت مناسبی است تا یک آلترناتیو سکولار دمکرات با طرح کارزار بین المللی « برگزاری انتخابات آزاد در ایران» حمایت و پشتیبانی جامعه بین الملل را جلب نمایند تا مردم ایران بتوانند سرنوشت خودرا بدست گرفته و از بین گزینه های متعدد، حکومت خود را در فضایی آزاد انتخاب نمایند.

پس از پایان این گفتگو، مشاورین طرفین، نازیلا گلستان، رضا پیرزاده با الکساندر اسشوتزمن و جمیلا شیخی در جلسه دیگری به گفتگوی کاری برای پیشبرد برنامه های آتی در جهت گسترش همکاری بیشتر به رایزنی پرداختند.

http://www.rezapahlavi.org/
گفت‌وگو با رضا پهلوی درباره دیدار با مقامات اروپایی
http://www.youtube.com/watch?v=cyuuPHoqZIM&feature=player_embedded

خِــرَد بر جادوگری و خرافات پیروز خـواهــد شد...



بـريـده هائی از ديـدگاه " پولی توین‌بی"، مفسر نشريــهء گاردين، ساکن لنــدن _ ترجمهء: محمد ربوبی _ برگرفته از سايت: ايـران امروز

در هرکجا آزادی، دانش ، فرهنگ و دمکراسی گسترش یابد، دین ، مذهب ، سحر وافسونگری افول می‌کند.
از این همه کلیسا‌های متنوع و بی نظیر که ازقرون گذشته دراروپا برجای مانده اند، اینک بیشتر توریست‌ها دیدار می‌کنند تا نمازگزاران. مشاهده گروهک‌هایی آدم کهنسال، که دربرابر کشیش‌های کهنسال تر زانو زده طلب بخشایش می‌کنند و شمارشان پیو سته کاهش می‌یابد یادگار جهان کهن است و نه بیش ازآن!
در جهان نوین اروپا ، دین و مذهب دغدغه اقلیت‌ها شده است. خِرد بر جادوگری و خرافات پیروز شد.
.کاهش دایمی گروه‌های مذهبی، نسلی پس از نسل دیگر،سبب شد که تاثیرشان نیز پیوسته کاهش یابد. طبق همه پرسی انستیتوی پژوهشی گالوپِ بین الملل، اروپا در مقایسه با سایر قاره‌های جهان، کمترین افراد کلیسارو را دارد: در این قاره فقط 17% مردم یک بار در هفته به کلیسا می‌روند. بیشترین تعداد کلیسا رو 87%(هشتاد وهفت در صد) در آفریقای خاوری است. اهالی سوئد بیش از همه‌ی کشورها فارغ از دین و مذهب‌اند. این آمار نشان می‌دهد در عرصه‌ی جهان مناطقی که اهالی آن از دانش کمتری برخوردارند بیشترین متدیّن‌ها را دارند. درعین حال، بنابر همه پرسی‌ها، اکثریت اروپاییان فارغ از دین و مذهب‌اند.
اعتراف به دین و مذهب و تظاهر به آن بهانه خوبی برای برافراشتن پرچم مناسبِ هویت جمعی بوده است!



آخــونــدهـا می گـوينــد! دمکراسی ساخته و پرداخته‌ی غرب است و با قرآن منافات و مغایرت دارد! و دمکراسی ایده‌ی نیمه اسطوره‌ای و غیردمکراتیک حاکمیت خلفای اسلامی را تجویز می‌کنند.
قدرت گرفتن روز افزون و پنهانی ادیان و مذاهب برای حفظ آزادی نامساعد است. درست همان‌هایی که بایستی با صدای بلند ازسکولاریسم دفاع کنند خاموش نشسته‌انــد!؟

کجا هستند لیبرال‌ها و روشنفکران؟
اخیرا انگلستان به منظور دلجویی از تعصب مذهبی تا بدان جا پیش رفته که حکومت این کشور اجازه تاسیس شصت مدرسه اسلامی را داده است تا محصلین در مورد ارزش‌های فرهنگی خود آموزش ببینند. کتاب‌های آموزشی این مدارس در مورد علوم طبیعی به جای نظریه تکامل انسان،حاوی افسانه خلقتِ انسان بر حسب روایات دینی است. در مورد این جدایی‌گرایی و مشکلاتی که در آینده به بارخواهد آمد کسی اعتراض نمی‌کند و خشمگین نمی‌شود. کجا هستند لیبرال‌ها و روشنفکران؟ چرا صدای اعتراض آنها شنیده نمی‌شود؟ اینک در انگلستان به دلایل مشکوک تاریخی یک سوم آموزشگاه‌ها‌ی دولتی را کلیساهای کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها اداره می‌کنند و این امر در کشوری فارغ از دین و مذهب انجام می‌گیرد. محصلین این آموزشگاهها بیشترشان از خانواده‌های مذهبی نیستند بلکه خانواده‌هایی کودکان خود را به این آموزشگاه‌ها روانه می‌کنند که به مذهبی بودن تظاهر می‌کنند تا کودکانشان پدیرفته شوند. چون کیفیت این آموزشگاه‌ها بهتر و مقام اجتماعی آنها والاتر است. حال لیبرال‌ها به حق می‌پرسند چرا آنچه برای مسیحیان رواست برای مسلمان روا نباشد؟ اما پاسخ مناسب این است که کلیه آموزشگاه‌ها در اروپا باید دولتی باشند.

ندای خرد آهسته است!؟

حقوق بشر در اساس با دین و مذهب در تعارض‌اند. تقریبا تمام ادیان و مذاهب تلاش می‌کنند آزادی زنان را محدود کنند و می‌خواهند درباره حاملگی زنان تصمیم بگیرند. اینان امتناع می‌کنند که انسان‌ها خود تصمیم بکیرند چه موقع می‌خواهند کودکی بزایند و چه موقع مایلند بمیرند. اینان از پذیرش حق انسان‌هایی که مایلند به دلخواه خود زندگی جنسی خود را بگذرانند امتناع می‌کنند. و مهمتر این که تلاش می‌کنند این حق را از مردمی سلب کنند که به آن حقایق مذهبی و دینی که در متون کهنه و فرسوده به عنوان «وحی و مکاشفه» نقل شده است شک و تردید کنند و آنها را به سخره گیرند.

بابك خُرّمدين و داستانِ تحريفِ تاريخ آذربايجان...


جنبش خُرّمدینان در ايران، با نامِ «بابك خُرّمی» گره خورده است.
بزرگ مردي كه نمادِ مبارزه هاي پيگير ملتي در برابر اشغالگراني است كه با وحشيانه ترين شيوه ها، همه ي شورش ها و جنبش هاي مليِ ايرانيان را سركوب كردند.




Babak Khoramdin


نگاهی به جنبشِ خُرّمدینان آذربايجان

خُرّمدینان، كه به خاطر جامه هاي سرخي كه به تن مي كردند، سرخ جامگان نيز ناميده مي شدند، قيامي بود فراگير كه در سراسرِ ايران زمين، از خراسان و گرگان و ری گرفته تا اصفهان و همدان و آذربایجان، عليه اشغالگرانِ عرب دنبال مي شد.

پس از مرگ "جاویدان پور شهرک" (فرماندهِ ی خُرّمدینان آذربایجان) بابك، رهبري اين جنبش را به دست گرفت و در سال 200 هجری، عليه سلطه ي تازيان برخاست و "دژ بَذ" (جمهور) نزدیکِ "کلیبر" را به عنوانِ مركزِ فرماندهيِ خود، برگزيد.

اين جنبش، براي آزاد سازي ايران از چنگ اشغالگران، توانست قشرهای مختلف اجتماعی را به گِرد خود جمع كند و بيش از 20 سال در برابر سلطه گران بايستد و شش تن از سرداران برجسته را شكست دهد و خوابِ راحت را از چشمانِ خلفاي عباسي بگيرد.

تا اين كه "معتصم" خليفه ي عباسي، از "افشين" خواست تا به جنگِ بابك رود. به نوشته ی "جریر طبری": «معتصم چون در کارِ بابک، بیچاره شد، اختیار بر افشین افتاد.»

افشین كه از شاهزادگانِ شهر "اشروسنه" (بین سیحون و سمرقند) بود، به جنگِ بابك رفت و توانست پس از سه سال نبردِ دشوار، در فاصله ي سال هاي 220 تا 223 هجری با خُدعه و نيرنگ، خُرّمدینان را شكست دهد و بابك را اسير كند.

خليفه براي خوار كردن بابك، فرمان داد، او را سوارِ فيلي كنند و برادرش "عبدالله" را سوار شتر و در شهر بچرخانند. گويند: خليفه دستور داد تا بابك را زنده، مُثله كنند. نخست، دست هاي او را بريدند، در اين هنگام بابك قدري از خون خود را بر چهره اش ماليد. خليفه پرسيد: اي سگ! اي زنديق! اين چه كار بود كه تو كردي؟ بابك گفت: چون خون از روی برود، زرد شود. من روی خویش را به خون، سرخ کردم تا وقتی خون از تنم بیرون رود، نگویند از بیم، رویش زرد شده است.

پس از كشتن بابك، جسدش را در سامرا به دار آويختند و سرش را به همراه عبدالله به بغداد فرستادند. "اسحاق بن ابراهیم" فرمانروای بغداد در موردِ برادرِ بابک همان كاري را كرد که خلیفه انجام داده بود.
ادامـــه در « روزنـامک » -



بالهء بابک خـرمــدين، نیما کیان، اجرا از بالهء ملی ایران (1)





بالهء بابک خـرمــدين (هفت پيـکــر)، نیما کیان، اجرا از بالهء ملی ایران (2)




"انسان سالاری" و " انسان خــدائی"




انسان در گذرگاه تاريخ، انديشه های گوناگونی نسبت به "خـود" و "جهـان" داشته است. کيفيت اين "شنـاخت" بر حَسَب دوره بندی های تاريخی، متفاوت و گاه متضاد بوده، چرا که انديشه ها، در واقع ؛ سلاح ايـدئـولوژيکی انسان ها، در رَوَنـد تاريخ بوده اند.
ساخت انديشه ها و چگونگی عقايد می رساند که: پيداش، گسترش و زوال محتوی و شکل انديشه ها، مفهومی تاريخی دارد که بر اساس ضرورت های تاريخی، مطرح می شود.
انديشه ها در مسير تاريخ، نه يکباره، بلکه در ارتباط با ساخت های قبلی، شکل می گيرند و قوام می يابند. پذيرش اين رابطه به آن معنا نيست که اساساً هر شکل نوينی از شعور و انديشه، تصويری جامد از اشکال پيشين است، ماديت تاريخی انديشه می رساند که ظهور محتوی و شکل نوينی از جهان بينی، در عين داشتن رابطه با اشکال پيشين، خـود، چيـز ديگری است.
انسان، در دوره های اوليه، "خــود" و "جهـان" را از ديدگاهی "اسطـوره ای" تحليل می کرد، به عبارت ديگر: نگرش اسطوره ای، سلاح عقيدتی انسان دوره های نخستين بود. در تحليل نهايی بايد بگوئيم: جـوهـر جهـان بينی اسطوره ای، پذيرش دخالت انسان، در رَوَنــد های طبيعی و اجتماعی است.
انسان در اينجا _ برخلاف انسان مذهب _ موجودی وامانده و بر کنار از سازندگی و خلاقيت تاريخی و عاجز از فراز آمدن بر جبرهای تاريخی و طبيعی نيست، بلکه موجودی است پـويـا که برای گسترش انديشه ها و بهبود زندگی ِ خويش، مبارزه می کند.




Halaj_Ali Mirfetros_Iran



انسان در جهان بينیی اساطيری حتی می تواند با خدايان نيز به مبارزه برخيزد، فرجام اين مبارزه، اگر چه ممکن است شکست باشد، اما جوهر مبارزه به او هستی و هويتی ديگر می دهــد...
ذهـن اسطوره ای انسان، تا آنجا پيش می رود که خدايان تماماً انسان واره انـد: شراب می نوشند، دارای رمه های پـروار هستند، کفش های زرين دارند، بر تخت های زرين می نشينند، بسان انسان ها در لحظات مستی و عشق يـَـله می شوند، در جنگ های قبيله ای شرکت می کنند، حسد می ورزنـــد و ...
"انسان _ خــدائی" فصل مشترک تمام بينش های اسطوره ای است، در نزد ايرانيان باستان و در نظام عقيدتی زرتشتی: "آنـاهيتـا" ايزدبانوئی است که بر بالش های زرين تکيه می دهــد، او است که ساق ها و بازوان سپيد دارد: از نظر جامعه شناسی، بافت چنين انديشه ای را الگوی "تن گـرائی" و "انسان انگاری" تشکيل می دهـد، چرا که انسان در متن جهان بينی اسطوره ای، همه چيز را همانند خــود می پنداشت و هر نمود و حرکتی را بر اساس الگوی مادی خود تحليل می کرد.
در نظام عقيدتی "زرتشتی"، پيروزی "اهــورا" مشروط به همکاری انسان ها در نبرد با "اهريمن" است، به عبارت ديگر: علت وجودی ِ آفرينش انسان، حضور و حاکميت او و دخالت در مبارزه برای پيـروزی انسان و "اهــورا" است، مثلاً: "هـرمـزد" در اساطير زرتشتی، خـدائی است که بدون ياری مردمان، قادر به پيـروزی نيست ... روشن است که در چنين بينشی، انسان در مرتبه ای عالی و "خداگونه" قرار می گيرد. "انسان خـدا" ئی که می تواند در فراخنای وسيع استعداد ها و قابليت ها، بر همه چيز مسلط شود. در واقع، انسان ، خود ، خــدائی است که بياری خدايان ديگر می شتابد.
جامعه شناسی اساطير می رساند که: مايه های اساطيری، جوهر بنيادی مذاهب فئودالی بوده که بر حَسَب شرايط اقتصادی و تاريخی، تغيير شکل داده و منطبق با شرايط نوين گشته اند.
بی گمان در اين گذرگاه، عناصر جديد فراوانی وارد شده که مفهوم بنيادی و آغازين را تحت الشعاع قرار داده اند. به عبارت ديگر: مذهب در عين اينکه از "اسطوره" سود می جويد، به تمامی اسطوره نيست،چرا که مذهب بيشتر بر مايه های متافيزيکی (که خاص انسان فئودالی است) تکيه دارد، خــدای مذهب، ارتباط بسيار دور ِ تاريخی با خدای اسطوره دارد.

برگرفتــه از « حـلاج » ، علی ميرفطروس _ ص 129 تا 131

"انسان سالاری" و " انسان خــدائی"



با پيدايش "زنادقــه" و "ماده گرايان" در قـرن سوم هجری، برای نخستين بار به "کمال انسانی" و مقوله های "انسان سالاری" و " انسان خــدائی" توجه شد.
زنادقه و متفکران مادی، با تحليل علمی از "بنياد اديان" نشان دادند که
دين بطور اساسی بر مبنای ترس استوار است
ترس از چيزهای ناشناخته، ترس از شکست، ترس از مرگ و ترس از بی تکيه گاهی در برابر حوادث و مشکلات: انسان را ناخودآگاه به سوی خدای "پــدر _ گونــه" کشانيـد.




Hallaj_Mirfetros_


زنادقه و ماده گرايان ِ اين دوره، نشان دادند که؛ منشاء و خاستگاه دين: تـرس و بيـدادگری است و شگفت نيست که بيدادگری و دين، در طول تاريخ بشر، همگام و همپای هم پيش آمده اند، مثلاً: وقتی که ظلم و ستم و استثمار شديد، باعث شد تا روستائيان و رنجبران، تکيه گاه اقتصادی و امنيت اجتماعی خود را از دست بدهند، نياز روحی و معنوی توده ها بداشتن يک "حامی" ، يک "مُنجی" و يا يک "خدای دادگستر" در هيأت "مقنّع" تجسّم يافت، آنچنانکه 50،000 (پنجاه هزار) تن از همين روستائيان و رنجبران در مقابل اقامتگاه "مُـقنّـع" ، جمع می شوند، ناله و مويه می کنند و موی از سر می کَننَد و التماس می نماينــد که فقط يک لحظه، خــدای خــود (مُـقنّـع) را ديدار نمايند.
اساس انديشه ها و اعتقادات ماده گرايان ايرانی _ اسلامی ، بر مبنای انسان و کشف توانائی های ذاتی و خلاّق او استوار بود. آن ها تأکيد می کردند: تا زمانی که انسان معتقد و متکی به عقايد و باورهای مذهبی است ، نيرو ها و استعداد های بالقـوهء او، مجال ِ ابراز و شکوفائی ندارند.
انسان ِ مذهبی ، برای تأمين آزادی و تعميم عدالت اجتماعی، همواره "منتظر" بوده تا نيروئی غيبی و خارجی ، کاری را که خود، مسئول انجام آنست، به ثمر برساند*.

* بر خلاف "توجيه" «دکتر علی شريعتی» هيچگاه انتظار ، مذهب اعتـراضنبوده است. تاريخ نهضت های توده ای و جامعه شناسی اديان، نشان می دهـد که توده های "منتظر" بجای کشيده شدن به ميدان عمل و مبارزه (برای احقاق و استيفای حقوق حقه خود) و بجای دست بردن به "عمل" و اقدام کار ساز، دست نياز بسوی آسمان گشودند و از نيروهای غيبی و خارجی، طلب "فَرَج" و ياری کردند ... بنابراين:
"انتظار" نه تنها هرگز "مذهب اعتراض" نبوده، بلکه هميشه "مذهب احتـراز" و پرهيز بوده است.

به عقيدهء ماده گرايان: خــدا، سمبل قدرت و نيروئی برتر و فراتر از انسان نيست، بلکه در اين شيوهء تفکر، خدا سمبل نيروهای خودِ انسان است که بشر می کوشد تا در زندگی خود، به آن ها دست بيابد.
انسان ضمن اينکه بايد محدوديت ها و ناتوانی های خود را بشناسد، از نيروهای ذاتی و خلاق خويش نيز بايد آگاه گردد.
اگر انسان قبول کند که تکيه گاهی جز نيروهای خود ندارد، کاربـُرد صحيح آن ها را خواهـد آموخت و بی آنکه چشم به "آسمان" داشته باشد، در برخورد با طبيعت و مشکلات، با انديشه و عملی "زمينی" روبرو خواهد شد.
انديشه های "زنادقه" و ماده گرايان قرن سوم هجری و بحث در قدرت خلاقه و ذاتی انسان، زمينه را برای پيدايش "انسان خــدائی" و "اناالـحّـق" حلاج، آماده ساخت.

برگرفتــه از « حـلاج » ،علی ميرفطروس _ ص 131 تا133


سند رشوه خواری مجتبی خامنه ای در دست نوری زاد...

article picture
 
نوری زاد اسنادی از پول دادن شهرام جزایری به مجتبی خامنه ای در اختیار دارد

محمد نوری زاد مستندساز و نویسنده منتقد علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی می گوید اسنادی مبنی بر دریافت پول توسط مجتبی فرزند خامنه ای از شهرام جزایری دارد.

العربیه، محمد نوری زاد که زمانی از طرفداران آیت الله خامنه ای و از شخصیت های اصولگرا به شمار می آمد، پس از انتخابات ریاست جمهوری سه سال پیش ایران و نا آرامی های پس از آن، به جمع منتقدان پیوست.

او چند روز پیش در جشنواره مطبوعات تهران حاضر شد و آن جا در معرض ضرب و شتم شماری از افرادی که گفته می شود از هواداران اصولگرایان بودند قرار گرفت.

نوری زاد در مصاحبه با سایت "جرس" در بیان چند و چون ماجرا گفت: ":پس از آنکه وارد سالن نمایشگاه شدم، عده ای از جوانان خبرگزاری ایلنا دوره ام کردند که به غرفه ما بیایید. در همان حال به تقاضای یکی دو جوان برای عکس گرفتن پاسخ مثبت دادم و در کنار آنها ایستادم و عکسی گرفتند. در این زمان جوانی بلند بالا از خبرگزاری فارس آمد و مرا به داخل غرفه خودشان دعوت کرد. گفتم: چشم، اول به غرفه ایلنا می روم و سپس به غرفه شما می آیم."

او ادامه داد: "با امضای دفتر ایلنا از غرفه این خبرگزاری خارج شدم. اما در بیرون از غرفه ایلنا بیست نفری احاطه ام کردند. آنان عمدتا جوانانی با چهره های متداول بسیجیان بودند. یکی از آنان از من پرسید: شما پوپولیست هستی یا روشنفکری از جنس لیبرال؟ من در جواب گفتم: تلاش می کنم فارغ از این اصطلاحات، انسان باشم."

نوری زاد خاطرنشان کرد که سوال های این افراد ادامه یافت و یکی در آن میان که قد بلندتری داشت با هیجان از او پرسید: "شما برای این ادعا که مجتبی خامنه ای هفتصد میلیون تومان از شهرام جزایری پول گرفته است، سند داری؟ گفتم: هشتصد میلیون تومان پول گرفته و نه هفتصد میلیون تومان. گفت: قبول، سند داری؟ اگر سندت را نشان ما بدهی همه ما در رکاب شما منتشرش می کنیم. گفتم: "سندش هم هست اما اجازه بدهید آقا مجتبی از من شکایت کند تا من سند را به قاضی بدهم."

پس از این بود که نوری زاد در معرض ضرب و شتم شماری از جوانان مهاجم قرار گرفت.

نوری زاد چندین نامه انتقاد آمیز سرگشاده به آیت الله خامنه ای نوشته و به این خاطر متحمل زندان هم شده است.

شهرام جزایری فردی است که چند سال پیش به اتهام فساد مالی محکوم و زندانی شده است. دادن پول به شماری از شخصیت ها از جمله مواردی است که در پرونده شهرام جزایری درج شده است.

خاک تو سرت خامنه ای...

article picture
 
باشد که این نوشته کوتاه تلنگری باشد به نیروهای مخالف حکومت اسلامی تا به جای یقه ی یکدیگر را گرفتن و تضعیف هم، بدور از منافع گروهی و شخصی برای نجات ایران کنار هم قرار بگیرند.

راهی نمانده است و این تلاش هم بیهوده است
زیرا سرنوشت تو و حلقه یاران احمدی نژاد به هم گره خورده است.
بیرون راندن او به هر دلیل و حیله ای از قدرت، جایگاه خودت را سست می کند.
زبرا در این سو که همه زمین خورده تو هستند، منتظر این لحظه نشسته بودند تا تو با خود زنی خودت، زنجیر اسارت را بر گردنت بیاندازند و کشان کشان دنبالشان بکشانند.
و مطمئن باش در این بازی بیش از همه رفسنجانی به خون تو تشنه است.
زیرا بیشترین ضربه را در طی این هشت سال متحمل شد و منتظر نشست تا زمانه به سود او بچرخد.
راه گریزی نیست.
چون با حمایت تو، سگان وحشی ِ حکونت اسلامی ات از قفس بیرون امدند و حتا حلقه خودی ات را تکه پاره کردند.
امروز احمدی نژاد این را خوب می داند
و می داند تو را قدرتی نیست که بخواهی او را چون بنی صدر سر ببری
و می داند تو به او و حلقه ی رجاله هایش احتیاج داری
زیرا رفسنجانی را مقابلت داری
و موسوی و کروبی و دیگران هم لحظه شماری می کنند تا در این شرایط ایجاد شده، یک پس گردنی به تو بزنند.
پس بی جهت نیست که احمدی نژاد صدایش را بلند می کند تا گوش کرت را باز کند که اگر از او حمایت نکنی، عمامه و تخت ولایت فقیه ات برباد است.
اما تو به جای شنیدن این هشدار، قورباغه ای را بنام قاضی القضات به میدان فرستادی که فقط بلد است واق واق بکند و در حین جهیدن خودش و تو را بشاشد.
دیگر تمام شده است.
احمدی نزاد و حلقه اش از این پس دست برتر دارند
زیرا فهمیدند دیگر نمی توانند روی دیوار تو یادگاری بنویسند
برای همین است علنن به تو تشر می زنند که قانون اساسی را رعایت کن
یادت هست چند سال پیش این روزها را در نوشته ای تحت عنوان ِ
" فرجام اسلام اسلامی " پیش بینی کرده بودم؟
اگر فراموش کردی
دوباره بخوان تا بدانی چه روزهای تاریکی برای تو شتابان در راه است.
از من به تو نصیحت تا دیر نشده و زنجیر بردگی را در گردنت نیانداختند، در شبی با حلقه دوستانت آنقدر تریاک بکش تا سنگ کوپ کنی و بعد رجاله هایت جار بزنند که " آقا " شهید شده است.
این بهترین راه است.
خاک تو سرت خامنه ای

اعدام ضدبشری یک از اتباع افغانستان در زندان خورین ورامین...

article picture
 
بنابه گزارشات رسیده به « فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» روز گذشته حداقل یکی از اتباع افغانستان در زندان خورین ورامین به دار آویخته شد.
روز شنبه ۱۴ بهمن ماه زندانی حاج محمد نورزهی ۲۸ ساله ازاتباع افغانستان پس از تحمل ۷ سال زندان درواحد ۲ زندان قزل حصار کرج به زندان خورین ورامین منتقل شد وپس از ۴ روز انتظار کشنده اعدام در سلولها انفرادی بالاخره به دار آویخته شد.
روز چهارشنبه ۱۱ بهمن ماه این زندانی از سالن۴ واحد ۲ زندان قزل حصارکرج به بهانه اینکه وکیل نامبرده به دلیل عدم پرداخت کامل حق وکالت، علیه وی شکایت نموده است به دادگاه برده می شود. اما او را به سلولهای انفرادی زندان خورین ورامین منتقل کردند.
پس از اعتراضات گسترده مردم افغانستان علیه سیاست اعدام شهروندان افغان در ایران، رژیم ولی فقیه از نام بردن و اعلام اعدام زندانیان افغان خوداری می کند و اجازه انتقال جسد زندانیان اعدام شده به افغانستان را نمی دهد و خانواده های آنها مجبور هستند که اجساد عزیزان خود را با صرف هزینه های زیاد بطور قاچاق به افغانستان منتقل کنند.
آخوند علی خامنه ای که از طریق شبکه های آخوندی خود تحت عنوان قاضی ، دادستان و قاضی ناظر بر زندانها مشغول اعدام های گروهی ،قطع دست و انگشت و سایر جنایتهای قرون وسطایی می باشد بی وقفه به جنایت علیه بشریت خود ادامه می دهد.این اعمال ضد بشری تنها ابزار باقی مانده ولی فقیه به منظور ایجاد فضای رعب و وحشت در ایران است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، اعدام های گروهی ، قطع دست و انگشت توسط رژیم ولی فقیه آخوند علی خامنه ای رامحکوم می کند و از دبیر کل و کمیسر عالی حقوق بشر خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه به دادگاه جنایی بین المللی می باشد.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
۱۵ بهمن ۹۱ برابر با ۰۳ فوریه ۲۰۱۳


گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید
دبیر کل ملل متحد آقای بان کی مون
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه اعدام سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
سازمان عفو بین الملل

اولین قربانی انتخابات ۸۸، یک کارگر ۱۶ ساله خیاط خانه بود...

article picture
 
قربانیان ۸۸ حکایت کسانی است که در جریان اعتراض به نتیجه یک انتخابات جان شان را از دست داده‌اند. حکایت انسان‌هایی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، در خرداد ۱۳۸۸ زندگی‌شان تمام شد.

داستان شهروندانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیمایی‌های اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشک‌آور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدن‌شان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوه‌های خشونت‌آمیز دیگری کشته شدند، و با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.

روز مادر است، عروسی برادر بزرگ خانه هم نزدیک است. خواهرها و برادرها با هم قرار گذاشته‌اند که امشب به مناسبت روز مادر همه دور هم باشند. حال و هوای جشن دارد این خانه. اما خیابان‌های شهر حال و هوای دیگری دارد. ۲۴ خرداد ۱۳۸۸ است. دو روز بعد از انتخابات مناقشه‌برانگیز ریاست جمهوری ایران.

در انتهای بلوار بعثت تهران، شهرک کوچکی به نام کیان‌شهر محل زندگی یک خانواده معمولی است که هیچ کدام‌شان سیاسی نیستند اما فصل انتخابات که می‌رسد حال و هوای رقابت‌های انتخاباتی و حوادث پس از آن، فضای این خانه را هم مثل فضای خانه بسیاری دیگر از شهروندان ایرانی تغییر داده است. میثم عبادی پسر نوجوان این خانه مثل بسیاری دیگر از هم سن و سال‌های خود شور و هیجان انتخاباتی را دوست دارد.

میثم تنها دو روز بعد از اعلام نتایج انتخابات، تصمیم می‌گیرد از شهرک کیان‌شهر به مرکز تهران برود تا ببیند در شهر چه خبر است. او می‌دانست که اهالی خانه‌اش به دلیل شنیدن خبرهای مربوط به اعتراضاتی که در شهر پیچیده است، نگران اما به خانواده‌اش زنگ می‌زند و می‌گوید؛ با دوستش می‌رود میدان ولیصر و زود به خانه بر می‌گردد.

ساعت ساعت ۱۰:۳۰ شب ۲۴ خرداد، زنگ تلفن خانه‌ به صدا در می‌آید و کسی خبر می‌دهد که پسر نوجوان خانه گلوله خورده و در بیمارستانی در چهارراه قلهک بستری است. او در همان بیمارستان تمام کرد. اصغر عبادی پدر میثم عبادی در مصاحبه‌ای که پیشتر با او انجام داده‌ام، کشته شدن فرزندش را در جریان اعتراض‌های انتخاباتی روز ۲۴ خرداد ۱۳۸۸ تأیید کرد:

«بچه من جز اولین کشته شده‌هاست. در روزی که کشته شد، فقط ۱۶ سال و سه ماه داشت. گلوله به شکمش خورده بود. گلوله را از شکمش در آورده بودند. بیرون نرفته بود گلوله، پوکه گلوله را هم در همان جایی که تیر خورده بود پیدا کردند. من رفتم توی محلی که میثم تیر خورده بود پرس‌وجو کردم، مردم به من گفتند که بسیجی و یگان ویژه به مردم تیراندازی می‌کردند.»

در میدان ولیعصر تهران چه خبر بود و میثم برای چه می‌خواست به مرکز شهر تهران برود؟

پیش از اعلام نتایج انتخابات، ناگهان سیستم پیامک‌های تلفنی قطع می‌شود. تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی می‌گوید که بیش از ۴۰ میلیون نفر در انتخابات شرکت کرده‌اند و احمدی‌نژاد با به ‌دست‌ آوردن ۶۳ درصد آرا اول شده است.

در تلویزیون ایران خبرها حول مشارکت پرشور مردم می‌چرخد اما در اینترنت و سپس در میان مردم خبر دهان به دهان می‌چرخد که شماری از روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی را همزمان با شمارش و اعلام نتایج آرای انتخابات دستگیر کرده‌اند.

میرحسین موسوی نیز مصاحبه‌ای کرده و گفته است بنابر اخبار موثق، او با رأی بسیار بالایی انتخاب شده است. مهدی کروبی نیز به نحوه شمارش آرا اعتراض کرد.

معترضین یک روز پس از انتخابات در مقابل وزارت کشور و سپس در برخی از خیابان‌های تهران با نشانه‌های سبز که رنگ انتخاباتی میرحسین موسوی است، تجمع کرده بودند اما نیروهای امنیتی به گفته شاهدان با استفاده از باتوم و گاز اشک‌آور مردم را پراکنده کردند.

تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی نیز پس از این اعتراض‌ها اعلام می‌کند که فردا ۲۴ خرداد محمود احمدی‌نژاد با حضور در میدان ولیعصر تهران برای مردم سخنرانی خواهد کرد. جشن هوادران احمدی‌نژاد بود و مردمی که دهان به دهان به هم خبر داده‌اند که ۲۴ خرداد برای اعتراض به خیابان خواهند آمد.

میثم عبادی جوان ۱۶ ساله ایرانی نیز به همراه دوستانش به خیابان آمده است. آنها از میدان هفت‌تیر تهران به سمت خیابان کریم‌خان می‌روند تا به میدان ولیعصر برسند. هوادارن احمدی‌نژاد به سختی اطراف میدان ولیعصر را پُر کرده‌اند. صدای شعارهای مردمی که دورتر از میدان ولیعصر ایستاده‌اند به گوش می‌رسد:

«موسوی، موسوی، پرچم ایران منو پس بگیر»

«نصر من الله و فتح قریب، مرگ بر این دولت مردم فریب»

احمدی‌نژاد در حال سخنرانی در میدان ولیعصر است. صدایش مفهوم نیست. اما مردم از تلویزیون‌های خانه‌های‌شان هم می‌توانند بشنوند که او معترضان به نتیجه انتخابات را مشتی خس و خاشاک معرفی می‌کند.

پایین میدان‌ ونک، هیچ ماشینی رفت و آمد نمی‌کند. این از نشانه‌های شکل‌گیری تجمع مردم در حوالی میدان ونک بود. میثم عبادی و دوستانش خودشان را به آنجا رساندند.

مأموران شمار زیادی از راهپیمایی‌کنندگان را سوار ون می‌کنند. شمار زیادی از معترضان در حوالی پارک وی دستگیر می‌شوند. میثم عبادی که در این زمان در حوالی پارک وی است، به گفته دوستانش وقتی به کمک دختری که زیر باتوم‌های نیروهای امنیتی فریاد می‌زد می‌رود، و با اصابت مستقیم گلوله‌ای کشته می‌شود.

مهدی یارمحمدی یکی از کسانی است که در این راهپیمایی حضور داشت و بعدها نیز زندانی شد، او می‌گوید:

«در میدان ولی‌عصر که آقای احمدی‌نژاد صحبت می‌کرد من آخرش رسیدم. شعارهای هوادارن احمدی‌نژاد بیشتر تمسخرآمیز بود. سمت میدان ونک خیلی شلوغ‌تر بود. انگار بعد از سخرانی آقای احمدی‌نژاد بین مردمی که آنجا بودند باتوم توزیع شده بود. چون شما باتوم را دست همه می‌دیدید، سن و سال فرقی نمی‌کرد. من خودم یکی از افرادی که با لباس شخصی آنجا بود با آن شئی که در دستش بود یک ضربه‌ای وارد کرد به شیشه یکی از بانک‌ها که شیشه بانک کاملاً ریخت. مردم ترسیدند طبیعی بود. هر کس سعی می‌کرد به یک طرفی فرار کند. بعد از اینکه شیشه بانک ریخت گارد موتوری به سمت مردم حمله کردند. یعنی وارد پیاده‌رو شدند و با باتوم‌هایی که داشتند مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند. من آن شب به فاصله چند متری خودم بود آن فردی که شیشه بانک را شکست ولی همان شخص مرا مورد ضرب و شتم قرار می‌داد و می‌گفت عامل این این هرج و مرج و شکستن شیشه‌های بانک شما بودید. اصلاً قابل درک نبود برای من. آن شب من این دروغ گفتن‌ها و این پرونده‌سازی‌ها را از نزدیک دیدم و حس کردم.»

حمید رسایی یکی از نمایندگان حامی محمود احمدی‌نژاد طی سخنانی در مجلس ایران گفته است که میثم عبادی بسیجی حامی دولت بود که شهید شده است، اما پدر میثم عبادی روایت دیگری دارد.

اصغر عبادی در مصاحبه‌ای که پیشتر با او داشته‌ام گفته است: پسر من بسیجی نبود. کارگر خیاط خانه بود. قاتل بچه مرا گرفته بودند ولی به من قاتل را نشان ندادند گفتند روز دادگاه قاتل را می‌بینی. ما چشم‌مان را دوخته‌ایم به خدا که یک روزی برسد که اقلاً بتوانیم حق بچه‌مان را بگیریم.

وقتی خانواده میثم عبادی با بسیجی معرفی کردن فرزندشان مخالفت می‌کنند و بارها بسیجی معرفی شدن فرزند خود را نیز تکذیب می‌کنند، نحوه رفتار نهادهای امنیتی با این خانواده نیز رفته رفته تغییر می‌کند و پیگیری‌های آنها در دستگاه قضایی ایران برای شناسایی قاتل میثم هم نتیجه‌ای نمی‌دهد:

«قاضی میثم را عوض کردند و دادند به یک شعبه دیگر آن شعبه به من گفت که از نظر ما پرونده مثیم بسته است. گفتم من چکار کنم؟ گفت پرونده را برگرداندم آگاهی. رفتم آگاهی آنجا گفتند قاضی دستور رسیدگی داده اما قاتل پیدا نشده، گفتم پس من چکار کنم، گفتند برو خانه‌ات بگیر بخواب هر وقت قاتل پیدا شد ما خبرت می‌کنیم.»

حال و هوای جشن دارد این خانه. خواهرها و برادرها به خانه پدر و مادرشان در شهرک کیان‌شهر آمده‌اند تا همه دور هم باشند، دو سال گذشت از روزی که قرار بود میثم به مناسبت روز مادر کمی زودتر از کارگاه خیاطی به خانه برگردد و خودش را به جشن کوچک خانوادگی‌اش برساند. مثیم به خانه برنگشت. اما حالا خواهر او نوزادی به دنیا آورده که اهالی این خانه نامش را گذاشته‌اند میثم.

بی تفاوتی اصلی ترین عامل بحران

هر روز از خودمان می پرسیم ، که چرا ایران، کشوری با این همه ،پیشینه تاریخی و فرهنگی گرفتار فقر اقتصادی و فرهنگی است. باید ابراز داشت :عدم توسعه سیاسی و حکومت دکانداران مذهبی در ایران چنان جامعه را سست نموده، که روزمرگی را در جامعه شاهد هستیم.اما سوال اینجاست که چه کسی و عواملی باعث توسعه و یا عقب ماندگی یک کشور و جامعه می شود? مگر نه اینکه تمام افراد یک جامعه باید در پیشرفت سیاسی،اجتماعی ،اقتصادی و فرهنگی نقش ایفا نمایند! پس یک جای کار ایراد دارد و ان بی تفاوتی مردم یک جامعه ،نسبت به سرنوشتشان است.
اگر به اطراف خودمان بنگریم ، برخی از افراد بیشتر به دنبال منافع شخصی و نه اجتماعی و سیاسی خود هستند و به همین دلیل، نسبت به مسایلی که در یک جامعه می گذرد بی تفاوت هستند و می گویند این مشکل ما نیست بلکه مشکل شماست ..اما به هر حال می توان گفت: بی تفاوت بودن اعضای یک جامعه در برابر بحران های اجتماعی و یا بی تفاوت بودن در قبال سرنوشت، به معنی فروپاشی آن جامعه بوده که در دیدگاه کارکردگرایی ساختاری از آن به عنوان مهم ترین تحدید علیه نظام اجتماعی یاد شده است. کار کرد گرایانی مثل آگوست کنت معتقد است است که: یک جامعه خوب هنجار مند بوده که همین برداشت او از جامعه باعث شد که او به هر پدیده اجتماعی به عنوان پدیده ای سهیم در بوجود آمدن جامعه انسانی علاقه داشته باشد.
کنت همچنین برداشتی از توازن در داخل جامعه داشت. اما مهمترین دل مشغول کنت و نظریه ارگانیسم او گرایش به مقایسه جوامع بشری با ارگانیسمهای زیست شناختی – مهمترین مفهومش بود. کنت نظام های اجتماعی را بسان نظامهای ارگانیکی می انگاشت که درست به همان گونه ارگانیسم های زیست شناختی کار می کنند. اما در حالیکه زیست شناسی به بررسی گونه ارگانیسم فردی می پردازد، جامعه شناسی باید ارگانیسم اجتماعی را بررسی کند. مقایسه ارگانیسم اجتماعی با زیست شناختی از نظر کنت، مقایسه ایی است که کنت میان ارگانیسم سلول ها در سطح زیست شناختی با خانواده در جهان اجتماعی، مقایسه ارگانیسم بافتهای زیستی با طبقات اجتماعی و نیز مقایسه ارگانیسم اعضای بدن با شهرها و اجتماعات در جهان اجتماعی، می کرد.
اسپنسر جامعه شناس انگلیسی نیز نظریه ارگانیسم را پذیرفته بود. اما این نظریه در دیدگاه او با فلسفه فایده گرایانه که یکی از ویژگی های فلسفه انگلیسی می باشد، همراه بود. برای همین بود که ارگانیسم اسپنسر او را به توجه به کلیت های اجتماعی و نقش اجزای سازنده آن ها واداشته بود. فایده گرای اش باعث شده بود که برکنشگران خود محور تأکید ورزد. وی میان ارگانیسم های اجتماعی و فردی همانندی های گوناگون می دید. نخست آن که هم ارگانیسم های اجتماعی و هم ارگانیسم های فردی رشد و توسعه می یابند، در حالیکه ماده غیر ارگانیسم از چنین رشد و توسعه برخوردار نمی باشند. دوم آن که در هر دو نوع ارگانیسم، افزایش در حجم به افزایش در پیچیدگی و تمایز، منجر می شود. سوم آن که اجزای هر دو نوع ارگانیسم به هم وابسته اند، بدین شکل که هر گونه دگرگونی در یک جزء، احتمالاً به دگرگونی در اجزای دیگر می انجامد.
تا این جا روشن شد که جامعه به عنوان یک ارگانیسم زنده دارای تغییر و تحول می باشد که اجزای آن هر کدام به نوبه خود نقش های مؤثر و یا تخریبی را در این فرایند به عهده دارد. یعنی هر فرد از جامعه مسئول است که در برابر بحران ها و نا بسامانی های اجتماعی – سیاسی واکنش نشان بدهد و گرنه منجر به اختلال در کل ارگانیسم خواهد شد. اما موضوع اصلی این گفتار بررسی جامعه شناسانه ای بی تفاوت بودن برخی ازاعضای جامعه ایران در برابر بحران ها، نا امنی ها، فساد سیاسی، فساد اداری،تجاوز، فقر، بیکاری، نابرابری، عدم بازسازی، بی عدالتی، عقب گرایی و... می باشد وکه از آن به مثابه جامعه مرده یاد می شود.
با توجه به مقدمه فوق، برای اثبات و تبین موضوع یاد شده بررسی رابطه قشر بندی اجتماعی از دیدگاه کار کرد گرایی ساختاری ضروری می باشد. در مقدمه این بحث گفته شده که جامعه به مثابه ارگانیسم زنده دارای اجزا و عناصر می باشد که هر کدام به نوبه خود دارای کارکرد بوده و اختلال در یک عضو احتمالاً منجر به ایجاد اختلالات در کل نظام اجتماعی می گردد. در بحث دوم که نظام قشر بندی اجتماعی را به عنوان اجزای تشکیل دهنده ارگانیسم اجتماعی با نظام اجتماعی و پیش نیاز های کار کردی جامعه در نظر می گیرد ثابت خواهد شد که بی تفاوت بودن اعضای جامعه درقبال بحرانها ها به مثابه فروپاشی کل نظام اجتماعی پویا می باشد.
نظریه قشر بندی کار کردی به وسیله کینگزلی دیویس و ویلبرت مطرح و اعلان شده است که قشر بندی اجتماعی ضروری وجهانی بوده وپدیده است که دارای کار کرد اجتماعی می باشد. آن ها استدلال می کنند که :"هیچ جامعه ای در جهان نبوده است که قشر بندی نشده یا کاملاً بدون طبقه اجتماعی باشد.
از دیدگاه آن ها، قشر بندی ضرورت کار کردی دارد. هر جامعه به چنین نظام نیازمند است و همین نیاز یک نوع نظام قشر بندی را به بار آورده است.همچنان آنها نظام قشر بندی را به عنوان یک ساختار در نظر می گیرند و یاد آور می شوند که قشر بندی اجتماعی نه به افراد درون نظام قشر بندی، بلکه به نظام از سمت ها اطلاق می شود. به بیان دیگر تفاوت در سمت ها باعث تفاوت در جایگاه اجتماعی و بوجود آمدن قشر بندی های اجتماعی می گردد. این مسأله از دیدگاه کار کرد گرا ها به دلیل پایگاه های حساس و وابسته بودن آن ها به اعضای شایسته آن سمت ها می باشد. این امر از دیدگاه جامعه شناسی کارکردی مسأله انتصاب اجتماعی شایسته یاد می شود. مسأله انتصاب شایسته به عقیده دیویس وویلبرت به سه دلیل عمده مطرح است. نخست آن که، برخی از سمت ها از سمت های دیگر خوشایند ترند. دوم آن که برخی از سمت ها برای بقای جامعه از سمت های دیگر مهم ترند. سوم آن که سمت های گوناگون اجتماعی توانایی های منحصر به فرد و متقاوت را ایجاب می کنند.
نکته مورد توجه این است که مور و دیویس نگفته اند که جامعه برای اطمینان از انتصاب شایسته در سمت های بلند پایه، یک نوع نظام قشر بندی آگاهانه را ساخته و پرداخته اند، بلکه آشکارا گفته اند که قشر بندی یک تمهید است که ناخود آگاهانه ضرورت دارد. این یعنی اهمیت کارکردی، که کار کرد گراها آن را برای بقای نظام اجتماعی ضروری می داند اما وجود آن ها به تنهای ضامن بقای نظام اجتماعی نبوده بلکه اجزای سازنده نظام اجتماعی را دارای کار کرد مشخص می دانند. همچنان این دیدگاه را میتوان در نظریه آبرل وهمکارانش، تحت عنوان شرایط بنیادی سخن گفت که اگر وجود نداشته باشد، جامعه نیز به جایی نخواهد رسید. آبرل عوامل سقوط جامعه را چنین بر می شمارد. نخستین عامل به ویژگی های جمعیتی جامعه مربوط بود. که اگر جمعیت هر جامعه ای نابود یا پراکنده شود وجود جامعه آشکارا در خطر خواهد افتاد.
این امر زمانی رخ می دهد که جامعه چندان جمعیت خود را از دست دهد که ساختار های گوناگونش از عملکرد بی افتد. دوم این است که یک جمعیت بی تفاوت برای جامعه تهدید بشمار می آید. گرچه در این جا درجه بی تفاوتی مطرح است، زیرا برخی از بخش های جامعه همیشه دست کم قدری بی تفاوتی را نشان می دهند، اما جامعیت جامعه در برخی موارد ممکن است که چنان بی تفاوت گردد که اجزای گوناگون سازنده جامعه از عملکرد بی افتد و سر انجام، سراسر جامعه فروریزد.
سوم اینکه جنگ همه علیه همه در داخل یک جامعه تهدید برای ادامه حیات آن جامعه به شمار می آید. کشمکش های بسیار شدید داخلی در یک جامعه ایجاب می کند که عوامل گوناگون نظارت اجتماعی وارد صحنه شوند و با کار برد زور و کشمکش ها را فرونشاند.
با در نظر داشتن دیدگاهای یاد شده و نگاهی دقیق به واقعیت های اجتماعی جامعه ایران می توان گفت: که بی تفاوتی مردم در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی و سیاسی در جامعه تهدید جدی و از جمله مهمترین عوامل ساکن بودن ، فقر، بیکاری، ناامنی، فساد و... می باشد. زیرا بخشی از جامعه بدلیل بی تفاوت بودن در برابر بحران ها، عملاً از کار افتاده و قدرت اجرایی نقش های فعال را در جامعه ندارد.
این وضعیت از دو طرف منجر به نابودی جامعه ایران گردیده است .از یک طرف بخشی از جامعه (توده های بی تفاوت در برابر همه چیز) عملاً دارای کار کرد نبوده و نقش در جریان بازسازی، ایجاد امنیت، فقر زدایی، تأمین عدالت اجتماعی، احزاب ازاد ،مطبوعات ازاد،حقوق شهروندی، فرهنگ سازی، هویت سازی ورفع تبعیض و.... نداشته چون بی تفاوت اند واز طرف دیگر بی تفاوتی آنان به عنوان مخرب کننده سایر ساختار های اجتماعی از جمله ساختار های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی گردیده است. زیرا توده ها به عنوان کنترل کنندگان اجتماعی در یک نظام ساختاری کلان بوده و بی تفاوت بودن آنان به معنی برداشته شدن کنترل های اجتماعی بر عملکردهای کار گزاران سیاسی، فرهنگی واقتصادی می گردد.
این امر از یک طرف منجر به بی تفاوتی کار گزاران اجتماعی در برابر بحران ها می گردد و از طرف دیگرآنان تمایل کار کردن و ایفای نقش فعال برای توده های منفعل را از دست می دهند. واقعیت های اجتماعی و سیاسی در جامعه ایران نشان می دهد که از یک طرف توده ها بی تفاوت در برابر همه چیز، هیچگونه نقش فعال و سازنده را در مهار و بحران زدایی نداشته واز طرف دیگر کارگزاران سیاسی – اجتماعی این جامعه بی تفاوت تر از مردم ظاهر شده اند – ساکت بودن برخی از مردم در برابر نابسامانی هایی نظیر؛ ناامنی، کشتارمردم و روشنفکران، فقر، بیکاری، آلودگی هوا، فسادهای اداری و سیاسی،حقوق اولیه و... در طول این سی و چهار سال ثابت کننده این ادعاست. به بیان دیگر سکوت مردم در وضعیت های بحرانی به مثابه بی تفاوتی آن ها بوده که منجربه نابودی جامعه ایران گردیده است.
پس بی جانیست که یکی از عوامل مهم در وضعیت های بحرانی جامعه امروز ایران بی تفاوت بودن مردم در برابر سرنوشت شان است. اگر جامعه ایران در مقابل همه چیز حساس می بودند، مطمئناً وضعیت جامعه ایران از هر لحاظ متفاوت تر و بهتر از امروز می بود.اما درپایان باید گفت الیت و روشنفکران ، فعالین حقوق بشر وسیاسی وظیفه خطیری در بحرانهای موجود و اینده ایران دارند و باید بتوانند با راهکار و مانفیست و هدف مشخص این بی تفاوتی ها را با اعتماد سازی و شفافیت ترمیم دهند .ایران در ورطه ورشکستگی است و همه مسئول هستند .

حکومت ملایان تنهاتر ازهمیشه !

article picture
 
سریال دنباله دار جدایی رژیم آخوندی از حکومت وگروه های همپیمانش در منطقه وسطح دنیا که چند سالی است شروع گردیده ودر طی سالهای اخیر پررنگتر گشته وهر روز ابعاد وسیعتری پیدا میکند .

برنامه ریزان وتصمیم گیرندگان حکومت دینی در بعد سیاست خارجی همچون دیگرابعاد کشورداری فاقد استعداد وتوانایی وآینده نگری لازم بوده وبه همین دلیل در تمامی عرصه ها طی سی وسه سال گذشته با ناکامی وشکست های سیاسی بزرگی رودررو بودند که هر کدام از این رخدادها هزینه سنگینی را به کشور ومردم تحمیل نموده است .
وجود نامبارک ولایت فقیه وتصمیمات یک جانبه ایشان از یک سو, خودشیفتگی وغرور وکله شقی کوتوله اش (احمدی نزاد)از سوی دیگروعدم وجودکارشناسان زبده وکارآمد دراین زمینه ونداشتن علم وآگاهی در سطح جهانی وغوطه ور شدن حضرات در رویاهایشان مبنی بر صدور انقلاب اسلامی وجنگ با دشمنان درخارج از مرزهای ایران ونزدیک به مرزهای آنها سبب گردیده بخش وسیعی ار درآمدهای سالانه کشورکه حجم قابل توجهی را تشکیل میدهد ومی باید صرف عمران وآبادانی ,ایجاد زیرساختها ,ایجاد بسترهای شغلی برای جوانان,تکمیل وتوسعه مراکزآموزشی,بهداشتی ودرکل رفاه مردم این سرزمین ورشدوپیشرفت کشور هزینه میشد,به عناوین مختلفی همچون کمکهای بلاعوض,تهیه وتامین تسلیحات نظامی,پرداخت حقوق پرسنل,تامین نیازهای مالی وتامین وجذب نیروی انسانی ,آموزش نظامی نیروها برای استفاده در عملیات تروریستی,انجام عملیات مختلف در کشورهای دور یا نزدیک,درحق تعدادی ازحکومت هاوتعدادبیشتری از گروههای مسلح بصورت علنی یا پنهانی هزینه گردیده ونهایتا بعد از گذشت چند صباحی به علل مختلف وبروز تغییرات سیاسی وقیام های مردمی درچندین کشور,حکومت ها وگروه های به اصطلاح طرفدار یا دست نشانده حکومت ایران دیگر یا نتوانستند ویا نخواستند از ولی نعمت خودحرف شنوی داشته وگوش به فرمانش باشند وترجیح دادند سر سفره دیگران که با ایران روابط خوبی هم ندارند بنشینند .

حاصل همه این اقدامات وصرف این مبالغ کلان درطی گذشت زمان برای سردمداران حکومتی ومتاسفانه کشور ایران غیراز بد نامی درسطح دنیا ونزد سازمان های بین المللی وخالی شدن خزانه کشور وهدرفت سرمایه ایرانی هیچ سود دیگری نداشته و نخواهد داشت.

معلوم نیست این اتفاقات چندباردیگرودرچه حجمی باید تکرارگردد تا ملایان دریابند که این نوع سیاست پرهزینه وبی نتیجه میباشد ویک سرمایه گذاری با ریسک بسیار بالاست که تضمینی برای سود دهی وبازگشت سرمایه در آن نیست .

چند نمونه از این موارد :

- کشور سوریه,رژیم بعث وشخص بشار اسد : کشور وفردی که در طول سی واندی سال گذشته توسط حکومت آخوندی بواسطه شیعه بودن ومجاورت آن با غزه, لبنان واسرائیل , تحت عناوین مختلفی مورد حمایت شدید وهمه جانبه قرارگرفته تا حدی که به جرات میتوان گفت تامین نیازهای سوریه از هر لحاظ اولاترومهمتر ازنیازهای ایرانیان بوده برای مثال,فرستادن زوار بدون هیچ محدودیتی که درآمد سرشاری برای حکومت سوریه داشته , صادرات خودروی ایرانی با کمتر از نصف قیمت داخلی, تامین نفت مجانی ومواد سوختی , اجرای پروژه های عمرانی با استفاده از سرمایه وتخصص ایرانی درتعداد وحجمهای بزرگ,تهیه وتامین سلاح ومهمات جنگی ونظامی و...
این همه درازای راضی نگه داشتن رژیم بشار اسد واستفاده از مسیرهای دسترسی به گروههای مسلح حزب الله ,حماس ,فتح و... ونزدیکی به مرزهای اسرائیل بوده,اما در پی بهارعربی وقیام مردم سوریه ازدو سال پیش علیه حکومت بشاراسدوکشتار بیش از 48000 نفرازمردم بی دفاع توسط نیروهای دولتی وبا کمک گروه حزب الله وسپاه قدس ایران اوضاع درسوریه ومنطقه دگرگون وآبستن رویدادهای جدید میباشد,تا جایی که بیش از شصد درصد از خاک سوریه به تصرف نیروهای انقلابی در آمده و سوریه به یک کشور جنگ زده وویران تبدیل گشته است , که بنا به اظهارات مقامات کشورهای مختلف حتی روسیه به عنوان حامی اصلی حکومت بشاراسد ورژیم بعث سوریه روزهای پایانی خودرا سپری میکنند,اما با این اوصاف رژیم معلول آخوندی هنوزهم اسرار درسرمایه گذاری بر روی این مهره سوخته داشته در حالی که کل دنیا باورکردند که اسد به پایان خود رسیده است .

- کشور عراق وشخص نوری المالکی : این کشور بعد از هجوم نیروهای غربی وسقوط صدام حسین وترس از همجواری آنها با مرزهای ایران دراولویت حکومت آخوندها قرارگرفت وبافرستادن نیروهای بیشمارحکومتی وحمایتهای همه جانبه از گروههای شیعه وهزینه نمودن مبالغ سنگین در جهت ایجاد نا امنی در شهرهای مختلف عراق وتوسعه نفاق بین شیعه وسنی وکرد وعرب با تامین مواد منفجره وادوات نظامی این گروهها وآموزش آنها سعی درجنگ با نیروهای آمریکایی در خاک عراق را داشت که پس ازخروج اکثریت این نیروها با علم کردن نوری المالکی به عنوان شخص اول قدرت سیاسی ومورد حمایت ایران سیاستهای خود را درعراق پیاده نمایدوتا میتواند با استفاده از مالکلی فشار برمجاهدین خلق حاضر در اردوگاه اشرف رافزونی بخشد وآن کشور را تحت سیطره خود داشته باشد,اما با گذشت سالها دیکتاتورعراق همچون اربابان خود نتوانست جایگاه مردمی پیدا کند وبر اثر فشارهای زیادوتک روی ونادیده گرفتن شرکای سیاسیش مردم وکشور عراق را به سمت بحران وشورش هدایت کرده ، با بروز اتفاقات جدید در عراق وضعیت داخلی آن هر روز بحرانی تر و جایگاه دست نشانده حکومت آخوندها متزلزل تر میگردد ویقینا دور نخواهد بود که عراق درگیر جنگ داخلی وطایفه ای ونهایتا تجزیه به چند منطقه همچون کردستان عراق گردد وآن زمان دیگر نوری المالکی برمسند قدرت نخواهد بود وایران خود تحت تاثیر اتفاقات روی داده در عراق قرار خواهد گرفت .


- کشورلبنان وگروه حزب الله : این گروه که هسته مرکزی واولیه آن با خواست وحمایتهای همه جانبه حکومت آخوندی شکل گرفته وعینیت پیدا کرده یقینا برای ایران پر هزینه ترین متحد درسطح دنیا می باشد که در راس آن سید نصراله آخوند قرارداشته ودر جنوب لبنان فعالیت مینماید. اعضای این گروه که تماما تحت فرمان وبندگی رژیم ملایان میباشند از زمان شکل گیری همه هزینه های آنهااز هر لحاظ توسط حکومت خامنه ای تامین میگردد, حتی ساخت وسازدرشهرهای جنوبی لبنان ازاحداث خیابان ها تا ساخت مدارس وبیمارستان وفضاهای شهری با سرمایه ایرانی وتوسط ایرانیان انجام می پذیرد, ولی با اینهمه هیچ تضمینی نیست که در روزهای بحرانی حکومت ولایت فقیه بخواهندویا بتوانند درکنار و صف آنها قرار گیرند زیاد دور از ذهن نیست که آنها هم براثرنغییر معادلات همچون حماس وفتح به رژیم پشت کرده وآنها را تنها بگذارند چراکه روزها آبستن حوادث بوده وحوادث مسیر جریانها راتغییر میدهند .

- فلسطین وغزه وگروههای مسلح حماس وفتح : مسئولین واعضای این گروههای فلسطینی که همچون رژیم سوریه سالیان سال تحت حمایت همه جانبه حکومت آخوندی بودند وتا میتوانستند از طرق مختلف ایران را دوشیده وروزگار خوشی راسپری کردند کلیه تجهیزات وتسلیحات نظامی ونیازهای مالی خود را از طریق حکومت ملایان تامین می کردند ولی در طی چند ماه گذشته بر اثر تغییر وتحولات در چند کشور عربی وجابجای مهره ها ورخدادهای دوساله در سوریه به نوعی به رژیم آخوندی پشت کرده ودست دوستی با رقبای آنها در منطقه همچون مصر,ترکیه,قطرودیگر کشورهای عربی دادند .

- گروههای مخالف درکشورهای سودان, یمن , بحرین ,عربستان ,آذربایجان , کویت , قطر , ترکیه وچندین کشورآفریقایی وآمریکای جنوبی همچون ونزوئلا, بولیوی, کوبا و...از همه این کشورها افرادوگروه های مختلفی طی سفرهای متعدد به ایران ضمن سیاحت وخوشگزرانی مبالغی کلان با عناوین مختلف دریافت نموده وهمیشه عنصر گیرنده بودنند ومسئولین حکومت هزینه های سرسام آوری را برای آنها صرف کردند که همگی بلاعوض وبی هیچ حاصلی بوده است ,یا درحد ایجادچند تظاهرات خیابانی وفرصتی برای سفر حضرات به این کشورها .

برای مثال شخص هوگوچاوزاز دوستی با حکومت ایران سود بسیاری برده واکنون در بستر مرگ میباشد واینکه در آینده قدرت در آن کشور به دست چه کسانی خواهد بود وآیا باز هم ونزوئلا حیاط خلوت ایران در مجاورت مرزهای آمریکا خواهد بود یا نه به هزارویک اما واگر بستگی دارد.

سیاست خارجی وعملکرد مسئولین نظام درسطح بین المللی سبب گردیده که اکثر کشورهای مطرح وصاحب تکنولوژی وصنایع یا با ایران قطع رابطه کرده ویا حداقل رابطه راداشته باشنددراین میان فقط چند کشورکوچک وناشناخته که بعضا پیدا کردن نام آنها برروی نفشه بسیار زمانبرو خسته کننده میباشد وآنها نیزارتباط یکطرفه ای با این حکومت دارند بدین معنی که آنها هم عنصر گیرنده بوده وسودی برای ایران نداشتند وایرانی میباید نیازهای خود را نه بوسیله دولتها وبا قراردادهای رسمی بلکه بوسیله واسطه هاو به چندین برابرقیمت واقعی تامین نماید .

آیا نباید پرسید درپیش گرفتن این نوع سیاست خارجی واصراردرادامه آن طی این همه سال وصرف میلیاردها دلار هزینه از بیت المال وقطع روابط بین المللی وکسب بد نامی برای کشور ومردم آن وتحریم کسترده توسط اکثر کشورها وباج دهی به دیگر کشورها به این نوع سیاست " در واقع حماقت " می ارزیده وعقلانی وبه مصلحت بوده با نه ؟

چه اصراری دارید که در امورات دیگر کشورها دخالت نمایید ؟ چرا مدام به فکر نابودی اسرائیل هستید ؟ چرا فکر میکنید که حکومت شما ناجی جهان خواهد بود؟ چه اصراری دارید که خود را به عنوان قدرت برتر به رخ بکشید؟چرا جنگ را نعمت تلقی میکنید ؟ در طول تاریخ کدام جنگ طرف پیروز داشته که شما دومی باشید؟ چرا فکر نمی کنید که این مبالغ میلیاردی را به جای بخشیدن وهرینه کردن برای غیر ایرانی اگر درداخل وبرای ایرانی هزینه میشد وضعیت مردم امروزه اینقدر اسفناک نمی بود ؟
زیاد دور نیست روزی که همین چند حامی جیره خوار را نیز از دست بدهید وآن موقع علی خامنه ای می ماند وحوضش و باید جوابگو و پاسخگوی مردم داخل کشور که هر روزه بر اثر مشکلات وگرانی وکمبودها برخشمشان ونفرتشان افزوده میگردد وشعله آتش زیر خاکستربیشتر میشود باشید!!!

"خاک محکوم برخاستن در پیش پای طوفان است,اگر روح ما بزرگ و طوفانی شود جسم محکوم همراهی اوست ."
"حکومت های ایدئولوژیک، سرنوشت مشترکی دارند وفروپاشی آنان، حتمی ترینِ این سرنوشت مشترک است ."

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز ...

article picture
 
- چرا دین, قرآن, پیغمبر,امامان ومراسم وسنتهای مربوط به آن که ابداعی تازیان وصحرای آنان بوده,درکشور ما رنگ ولعاب دیگر وبیشتری به خود گرفته وما کاسه داغترازآش شدیم چه کسانی از این رویه بیشترین سود را برده ومیبرند ؟

- آیا ساده انگاری نیست اگر نخواهیم باور کنیم هرآنچه که به عنوان بایدونبایدهاواصول دین طی قرنها الخصوص در سی و اندی سال گذشته به خورد ایرانی داده اند وایرانی را مستلزم به تبعیت ازآن نموده اند,توسط خودشان رعایت نمیشود وفقط ابزاری است برای رسیدن به امیال خودشان ؟

- آیا نقش مناسبت های مذهبی"عیادوسوگواری ها"دین اسلام درپیشرفت وترقی ایران مثبت بوده,حاصل این مناسبت ها به غیراز تعطیلی ورکود کشوردرهمه زمینه ها وانجام یک سری مراسم قرون وسطایی که خود اعراب بادیه نشین اعتقادی به آنها نداشته وبرگزار نمی کنند چیست ؟
- چرا سوداگران دین وحکام حکومتی از خمینی تا یک طلبه ساده اعتقاد دارند که ما هرچه داریم از اسلام ,محرم وصفر است ؟ آیاغیرازاین است که تنها آنها ازقبال این واقعیت نان میخورندوسلطانی میکنندواین بهانه وابزاری است برای توجیح حضورشان ؟

- آیا از خود پرسیده اید اگرنقش خیرات وحضوردختران وزنان را از مراسم دهه اول محرم ودیگر مناسبتهای دینی حذف گردد یقینا کمتر کسی حاضر به حضور دراین مراسم های دروغین ومملو از ریا جهت خود نمایی خواهد بود ؟
- آیا افرادی که در چنین مراسمی شال وکلاه میکنند واقعا اعتقاد ذاتی وقلبی به آنها را داشته واطلاعات کافی وواقعی ازوقایع تاریخی را دارند, یا فقط فرصتی وبهانه ای است برای دور زدن محدودیتها ورسیدن به خواسته های خود ؟

- چگونه است که قوانین اسلام زن را تا چهل سالگی عاقل وبالغ نمی داند وبرای گرفتن پاسپورت وسفر به خارج نیاز به اجازه ولی میداند ,اما اجازه ازدواج ویا مورد معامله قرار گرفتن در سن 10 سالگی را صادر میکند ؟

- آیا باور دارید که استفاده ازاسامی عربی ورسم ورسوم آنها در سرزمین ایران فاقد هیچ اندیشه وتفکری بوده وفقط به تبعیت از پیشینیان واز روی تعصب کورکورانه انجام میگیرد وتابعی از محدودیتهای حکومتی است ؟

- آیا قبول دارید که ایرانی آگاه هرگزحاضربه پذیرش ادیان ساختگی دیگران نبوده ونیستند,چرا که خیلی پیش ازآنها صاحب دین, فرهنگ و تمدن, اندیشه وتاریخ بسیار غنی ازگذشتگان واسطوره های وطنی می باشند ونیازی به نگرش باطل تازیان ندارد ؟

- آیا از خود پرسیده اید چگونه ممکن است یک آخوند باشعاع دید بسیارمحدود وآموزش حوزوی در یک دایره بسته وعقب مانده وبدوراز مسائل روزبتواند در همه عرصه های سیاسی, فرهنگی, اقتصادی, اجتماعی,علمی, آموزشی, نظامی, علوم انسانی, مدیریتی, حکومتی و... صاحب نظر شده وهمه جا حضورپررنگی داشته واعمال نظر نماید ؟

- آیا به تجربه وبصورت عینی به این نتیجه نرسیده اید که این قشر مفت خور وراحت طلب وریا کارغیر از یاوه گویی وتکرار مکررات چهارده قرن پیش مطلب تازه وجدیدی برای بیان ندارندوهمیشه تاریخ با عوام فریبی از قبال همین رفتارها معاش خود را تامین وروزگارسپری کردند ؟
- آیا عملکردها وسیاستهای سه دهه گذشته این سوداگران دین برای ایران وایرانی غیر ازعقب ماندگی, حیف ومیل سرمایه های کشور, بدنامی وانزوای جهانی نتیجه وحاصل دیگری داشته است ؟

- آیا از خود نمی پرسید ایران وایرانی با این همه ثروت وسرمایه,منابع,مخازن,معادن,طبیعت,نیروی کارآمد وجوان, فرهنگ غنی وگذشته پر بارخود چرا باید چنین روزگاری داشته وسیرقهقرایی را طی نماید ؟

- آیا واقعا دین ومذهب چهارده قرن پیش با این تفاسیرو نگرشها وعملکرد ها میتواند جوابگوی مسائل انسان امروزی بوده وچراغ راه فردای او باشد ؟
- آیا این سرزمین اهورایی نباید به خود بیاید وحرکت وجنبشی تاریخ ساز وماندگارکه باعث دگرگونی درجامعه شده ورهایی و آزادگی را به ارمغان آورد, از خود نشان دهد ؟

- آیا سکوت وخاموشی ودر لاک خود فرو رفتن وفقط خود رادیدن وبی تفاوتی به مسائل روزکشور واقدامات غارتگران مذهبی حاصلی غیر از ویرانی وتباهی برای حال وآینده ایران دارد ؟

- آیا تا حال به این فکر نکردید که به جای قربانی شدن وتحمل هزینه های سنگین بصورت فردی یا خانوادگی از طرف حاکمان بی لیاقت تحت عناوین ساختگی ,عقلانی ومنطقی خواهد بود که برای رهایی وخود شدن حرکتی مستمر,منسجم وهمگانی وبدور از منیت ها می تواند تضمینی برای رسیدن به آزادی وخود باوری ودمکراسی باشد ؟

- آیا زندگی وتنفس در فضای پر ازخفگان واستبداد وحاکمیت زور, به ذلت وخواری, بردگی ورسوایی, فقر وبدبختی, قربانی کردن نسلهای آینده, از بین بردن سرمایه های کشورو... می ارزد ؟

- آیا واقعا خمینی وخامنه ای وکل نظام دلسوزودوستداراین سرزمین ومردمش بودندوهستند پس چرا بازده سیاستها و عملکردهای آنها در داخل وخارج مرزها این همه نتایج منفی وویرانگر به دنبال خود داشته ؟

- آیا واقعا حکومت آخوندی طی سی وسه سال گذشته خواسته وتوانسته مایع سربلندی وفخر این سرزمین ومردمش گردد اگر جواب منفی است چرا ؟

- چگونه آیت الله,آخوند, طلبه ,مداح, لباس شخصی , سپاهی , بسیجی , بازجو, قاضی , اطلاعاتی وهمه کسانی که امروزه خود را طلایه دار دین اسلام ومنتخب الله در سرزمین ایران میدانند, با چه دلیل ومنطقی کرده هایشان را در حق جوانان ومردم با زیر گرفتن به وسیله خودرو , اعدام کردن, تجاوز نمودن, زندانی کردن, با چشمان ودستهای بسته شده از روی پل وبالای ساختمان به پایین پرت کردن , از تحصیل محروم نمودن, اموال شان را به غارت بردن و... توجیح خواهند کرد ؟

- چرا باید یک حکومت دینی انسان هایی را که به سیاست ها یشان اعتزاض مدنی میکنند وخواهان دمکراسی هستند اینچنین وحشیانه مورد حمله قراردهد آنهم به نام وبا استفاده از ابزار مذهب ؟

- برای شروع یک حرکت انقلابی وهمگانی نیازی نیست که حتما یک روز با مناسبت خواص ویا یک مکان با مشخصه خواص راانتخاب نمود,هرروز,همه جا وهرکسی میتواند عاملی باشد برای انسجام بخشیدن وایجاد یک پارچگی وهمبستگی بدون در نظر گرفتن هیچ شرطی !

" آزاد کردن ابلهان از زنجیری که برای آن حرمت
قائلند دشواراست."
"اولین روش ارزیابی هوش وذکاوت حاکم ,نگاه کردن به آدمهای جمع شده در اطراف اوست ."
"بهتر است ایستاده بر پا ها یمان بمیریم , تا بر روی زانوا نمان زندگی کنیم ."

شمارش معکوس برای آیت الله خونخوار …..؟


این روزها خامنه‌ای احوال خوشی‌ ندارد.درها یکی‌ یکی‌ به روی او بسته میشوند . قمار‌های معروف به قمار آیت الله یکی‌ بعد از دیگری به باخت مینشینند .در بعد هسته‌ای سایه سنگین شکست روی او افتاده است و دیگر حتا خوش بینترین افراد نیز برای او کوچکترین شانسی قائل نیستند و این بار سطل زهر به جای جام زهر آماده است تا اوسر کشد.یکپارچگی جهانی در مورد تحریمها کمر رژیم را شکسته است به جوری که مقامات حکومت زبان به اعتراف گشوده اند و آخرین آن روز گذشته بود که وزیر صنعت و معدن رسما گفت تحریم‌ها کمر ما را شکسته و اشک ما را در آورده است. بخوانید:

وزیر صنعت و معدن ایران گفته است که با مشاهده بیکاری جوانان با تحصیلات عالیه، “اشک” چشم‌اش جاری می‌شود. او به تاثیر فلج‌کننده‌ی تحریم‌ها بر اقتصاد اشاره کرده است و کمبود ارز و ناتوانی دولت از تامین نیازهای اقتصادی کشور.
مهدی غضنفری، وزیر صنعت و معدن در جلسه‌ای در شورای عالی استان‌ها از تاثیر تحریم‌ها بر حوزه حمل ‌و نقل، تجارت، بانک و بیمه و کل اقتصاد پرداخت که به گفته او باعث شده قیمت‌ها چندبرابر شود. چنین تحریم‌هایی در حوزه‌های یادشده، در هر کشوری می‌تواند تاثیری فلج‌کننده بر زندگی افتصادی داشته باشد.
مقام‌های جمهوری اسلامی مدتی طولانی تلاش داشتند دامنه تاثیر تحریم‌ها را بی‌اهمیت جلوه دهند. اکنون به نظر می‌رسد با کمبود ارز و افزایش سرسام‌آور نرخ کالاها، سرپوش گذاشتن بر پیامدهای تحریم‌ها بر اقتصاد ایران و زندگی مردم غیرممکن یا بسیار دشوار شده باشد.
به گفته وزیر صنعت و معدن ارزی که از طریق فروش نفت تامین می‌شد با تحریم‌ها تحت تاثیر قرار گرفت و همراه با آن تحریم بانک مرکزی موجب شد که دولت نتواند نیازهای اقتصادی خود را در بخش‌های مختلف تامین کند. چرا که «نه ارزی داشتیم نه بانک مرکزی می‌توانست ارز را منتقل کند و نه حمل و نقلی که بتواند کالاهای مورد نیاز را به کشور وارد کند

در مورد سوریه بزرگترین افتضاح را از منظر سیاست خارجی‌ به بار آورده اند ،آسد شکست خورده و امروز یا فردا سرنگون خواهد شد و میلیارد‌ها دلار سرمایه گذاری در سوریه و لبنان و فلسطین به با د خواهد رفت و دست حکومت خونخوار از آن دیار کوتاه خواهد شد. حا ل میبینیم که وزیر امور خارجه در نهایت عجز به مصر رفته تا دریوزگی کند تا شاید با وعده و وعید کمک‌های میلیاردی به رژیم ور شکسته قاهره بتواند کلامی از دهن مرسی مبنی ٔبر تایید اسد و یا حد اقل یک قول دال بر سفر به تهران هر چند در تاریخی‌ نامعلوم بگیرد تا آن را در بوق و کرنا کرده ۱ یا ۲ روز خوراک تبلیغاتی برای خویش فراهم آورند اما افسوس که مرسی چنین نخواهد کرد.
در عراق نوری المالکی ،دست نشانده آیت الله خونخوار با بحران روبرو شده و اعتراضات مردمی میرود که او را هم به همان سرنوشتی دچار کند که تمام دست نشانده گان و خونخواران دچار میشوند و امروز شاهدیم که پرچم منحوس شان در عراق به آتش کشیده میشود.
دیکتاتور ونزوئلا که میلیارد‌ها دلار پول این مردم نگون بخت را به دامن این جانی ریختند تا در آمریکا‌ای لاتین به خیال خود پایگا هی دست وپا کنند در دام بیماری مهلکی گرفتار شده و نفس‌های آخر را میکشد و با به قدرت رسیدن مخالفان این پایگاه هم از دست خواهد رفت.
در داخل نیز نیازی به گفتن نیست که عرصهٔ از همه طرف ٔبر خون آشام تنگ آمده است.از طرفی‌ احمدی نژاد باج خواهی‌ می‌کند و با سیاست بگم بگم او را به وحشت انداخته و چپ و راست از او باج میگیرد،و ولی‌ امر مسلمین جهان !از ترس مجبور است جلوی دهان این و آن را بگیرد تا رئیس جمهور محبوب خشمگین نشود و احیاناً آبرو ریزی نکند.
آنتخابات نیز قوز بالای قوز است.بازی نخ نما شده علم کردن مهرهای سوخته وبد نامی‌ مثل هاشمی‌ یا خاتمی و یا نوری دیگر جواب نمیدهد و امروز هر کودک دبستانی این بازی را از حفظ است.از آن طرف موسوی و کروبی حاضر به بازی برای او نیستند ،یک روز عسگر اولادی از آنها دلجویی می‌کند و میگویید آنان فتنه گر‌ نیستند و رهبر به نشانه‌ تایید سکوت می‌کند و چون از آن طرف سیگنالی نمیاید تکرار همین حرفها از طرف امام جمعه مشهد با تودهنی رهبر و دار و دسته او روبرو میشود و علم الهدی به غلط کردن می‌افتد.
سرنخ آن قدر از دست ولی‌ وقیح در رفته که یک دست نشانده حکومت در سایتش می‌نویسد احمدی نژاد دست نشانده شاهزاده رضا پهلوی است و او را روی کار آورده اند تا محبوبیت شاهزاده را زیاد کند و ضمن اعتراف به افزایش روز افزون محبوبیت ایشان میان مردم نسبت به باز گشت پادشاهی هشدار میدهد بخوانید:

احمدی نژاد مهره دست نشانده سلطنت طلبان
در اولین مبحث این وبلاگ به خطری که ماهیت انقلاب اسلامی و خون شهدایی که برای این انقلاب رفته است را تشریح میکنم و میخواهم چشم همه کسانی که در این انقلاب نقشی داشتند نسبت به خطر بازگشت نظام ستم شاهی آگاه کنم.

همانطور که میدانیم محمود احمدی نژاد سال ۱۳۸۴ به ریاست جمهوری در ایران رسید. متاسفانه همه ما مردم انقلابی و متعهد و حتی رهبر فرزانه انقلاب هم فریب یک بازی بزرگ سلطنت طلبان را خوردیم که با گذاشتن مهره خود به نام محمود احمدی نژاد در بالاترین مقام اجرایی کشور و کارهایی که اون انجام داد و به پای انقلاب اسلامی نوشت باعث شد مردم در این ۴ سال به ولیعهد سلطنت طلبان یعنی رضا پهلوی نزدیک شوند.

وقتی به فضای مجازی سر میزنیم میبینیم که میزان محبوبیت این فرد خاص بسیار در حال افزایش هست .مثلا فیس بوک رضا پهلوی که تا چندی پیش ۲ یا ۳ هزار لایک نداشت الان بالغ بر ۱۲۰ هزار لایک دارد.سال گذشته در نظر سنجی رادیو فردا الی رقم شرکت چهره های متعهد و انقلابی همچون آیت الله خامنه ، میرحسین موسوی ، محمد خاتمی ، مهدی کروبی این رضا پهلوی بود که با رای مردم به عنوان مهم ترین شخصیت سال انتخاب میشود.

رضا پهلوی با استفاده از مهره خود یعنی محمود احمدی نژاد در درون حاکمیت شکاف ها و اختلاف های شدیدی به وجود آورد و همچنین باعث این شد که مردم ایران در کوچه و بازار آرزوی بازگشت وی را کنند. او به خوبی با استفاده از این مهره ذهن های مردم را شستشو داد تا جنایات شاه خائن را فراموش کنند و فقط بخاطر مزایای اقتصادی و قدرت نظامی نظام ستم شاهی دوباره خواستار بازگشت شاه شوند.

اکنون میبینید که در فیس بوک و سایتهایی مثل بالاترین و … عکس های شاه را به اشتراک میگذارند و چقدر جوانان از این کار استقبال میکنند. همچنین رضا پهلوی با استفاده از تلوزیون های زیر نظر خود از جمله محبوب ترین تلوزیون در درون کشور یعنی من و تو و ساخت مستندهایی باعث شده است که محبوبیت این خاندان در بین مردم رواج پیدا کند.

اکنون من به عنوان یک کوچک این انقلاب تقاضا دارم تمامی کسانی که در این انقلاب دست داشتند اختلاف ها را کنار گذارند و همه در انتخاب سال ۹۲ از ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجای حمایت کنند زیرا اگر ما به این اختلاف های خود ادامه دهیم متاسفانه رضا پهلوی با استفاده از مهره خود یعنی محمود احمدی نژاد آخرین ضربه را بر پیکره این اتقلاب وارد میکند و باعث بازگشت دوباره نظام ستم شاهی خواهد شد

تمامی‌ راه‌ها بسته اند و چه سرنوشت تلخی‌ دارند خون آشامان تاریخ و آخرین ضربه به این دیکتاتور نشست شورای ملی‌ خواهد بود که اتحاد تمام نیروهای وطن پرست و پذیرفتن این شورا از طرف جهان تیر خلاص را بر پیکر او شلیک خواهد کرد.روز‌های آتی آبستن حوادث زیادی خواهد بود.

کثرت انتخابات فرمایشی دلیلی برای حاکمیت دمکراسی وآزادی است ؟!

article picture
 
بعدازوقایع سال 57 تقریبا هر سال یک انتخابات فرمایشی در ایران توسط حکومت ملایان برگزارگردیده, چرا که نگرش وباور آخوندها براین است که این نوع عملکرد نمایش قدرت وحمایت مردم ازحکومت ومشروعیت بخشیدن به نظام درسطح جهانی بوده وبه همین دلیل تقلای زیادی می کنند تا مردم راپای صندوق های رای بکشانند, حال به هرطریقی وترفندی که باشد وتنها چیزی که برایشان اهمیتی ندارد تعدادونوع آراء می باشد چرا که در نهایت براساس سناریوی از پیش نوشته شده فرد مورد نظرحکومت با آراء مشخص ومهندسی شده معرفی خواهد شد ودرکل همه این سیاه بازیها فقط برای اثبات حضور چندین میلیونی مردم در صف انتخابات است وبس .

در کشوری که احزاب وجود خارجی ندارند وسیستم بصورت تک قطبی وبا توسل به استبداد ودروغ اداره میشود تعدادی بنا به صلاحدید رهبر وتعدادی به صورت متفرقه در انتخابات ثبت نام می کنند که گاه مجموع آنها به عدد چند صدی یا هزاری میرسد که نمونه آن را به غیرازایران درهیچ کشور دیگری نمی توان یافت, اجرای این نمایش برای اثبات وجود آزادی از نظر حکومت بوده ولی در اصل دلیل وبرهانی برای بی ریشه وبدون ضابطه بودن معیارها میباشد, حال از میان همه افرادی که ثبت نام کردند شورای نگهبان به نمایندگی ازطرف خامنه ای همه را ردصلاحیت نموده وسه یا چهارعنصر خودی وذوب شده درولایت را تایئد صلاحیت می نمایند ودر دوره تبلیغات با استفاده از رسانه ملی ,مطبوعات ,تریبونهای نماز جمعه ودیگر امکانات معمولا یکی را به رخ کشیده وبقیه را به حاشیه میرانند تا با زبان بی زبانی به مردم ومریدان خود بفهمانند که منظور نظررهبروارکان قدرت چه کسی می باشدودر نهایت چه مردم بخواهند وچه نخواهنداسم فرد مورد نظربا بالاترین آراء که حتما میباید بیشترازدوره های قبلی باشد بعنوان پیروز انتخابات اعلام میگردد,همه این مراحل با مدیریت و زیرنظر رهبری وبا اهداف خواصی انجام میگیرد و نقش مردم خلاصه میشود به سیاهی لشگری برای حضوردر صف صندوقها.


بخش اعظم رای دهندگان ذوب شدگان ولایت وجیره خواران حکومتی هستند که نه توان فکر کردن دارند ونه نیازی به آن میبینند ,اینها گوش به فرمان ومطیع مطلق حکومت بوده وکوچکترین اندیشه ای درخصوص چرایی شرکت ودلایل انتخاب خود ندارند و معمولا توجیح های بی خردانه همچون , وظیفه شرعی است, رهبری گفته,مشتی است بر دهان آمریکا واسرائیل و...بیان میدارند. من سراغ ندارم کسی را که واقعا با استدلال وشناخت وآگاهی پا به این عرصه گذاشته باشدچراکه میداندحضورش تاثیرگذار نبوده وهمه چیز خارج از خواست واراده اواتفاق خواهد افتاد .

مفهوم این جمله که هر وقت در جایی همه مثل هم فکر کنند,بدین معنی است که در آنجا کسی اصلافکر نمکند.مصداق واقعی وضعیت ایران ماست چرا که تعصب مردم را مجاب کرده به پیروی وتقلید از دین ودکانداران دینی ونیاز واحتیاجی به اندیشیدن وشاید هم استعدادوتوانایی آن را در خود نمی بینند .

افرادی که طی سالهای گذشته موردتائید رهبری بوده ودر پستهای کلیدی,قوه مجریه,قوه مقننه,قوه قضایی وزیرمجموعه های آنها تصمیم گیرنده واداره کننده امورات کشوری بودند در طول این همه سال چه گلی بر سر مردم ایران زده اند واگر این انتخابها درست واحسن بوده چرا ایران وایرانی امروز روز با این همه بحرانها ی جدی سیاسی,اقتصادی, اجتماعی, فرهنگی,نظامی و... رودر رو بوده ونا امیدی ویاس را برای جوان ایرانی وبد نامی وانزوا را برای ایران به دنبال داشته است .

واقعیت امر در ایران آخوند زده این است که :
-انتخابات همیشه بصورت انتصابی صورت پذیرفته ورای ونقش مردم در آن دخیل نبوده است . انتصاب شدگان ذوب شدگان در ولایت بوده وازخود اراده واختیاری نداشته اند .
وظیفه اصلی انتصابیون حفاظت ازنظام وحکومت میباشد وایران وایرانی ارزشی برایشان ندارد .
دایره ونوع افراد انتصابی ومورد اعتماد رهبربسیار کوچک ومحدودبه چندخانواده وافراد مشخصی میباشدکه این افراد درهمه دوره ها بصورت موردی تغییرجا داده وعنصر وعضو جدیدی وارد این حریم نمی تواند بشودواین یعنی در جا زدن وعدم اعتماد به دیگران . انتخابات در ایران بسیار پر هزینه وکم یا بی بهره بوده .هدف حکومت براین است که تا میتواند تعداد شرکت کنندگان را واقعی یا کاذب بالابرده وبرای خود مشروعیت کسب نماید .

- انتخابات شوراها : نقش شوراها درمدیریت واداره شهرها وروستاها چه بوده وکدام شهر را سراغ دارید که شوراها دررفع کمبودها ومدیریت شهری آن نقش مفیدی ایفا کرده باشندواگرچنین بوده چرا حاصل وثمره آن توسط شهروند قابل لمس نیست ودر زندگی او ملموس نمی باشد ؟

- انتخابات مجلس خبرگان : وقتی اعضای مجلسی توسط رهبر معرفی میشوند ووظیفه آنان نقد وتحلیل عملکرد رهبری میباشد وسالی دوبار تشکیل جلسه داده وبه خاطر کهولت سن همیشه در عالم چرت تشریف دارند ودر نهایت با چند سطر مطلب در ستایش ومدح رهبر به کارشان پایان میدهند,دیگر چه نیازی به آراء مردم ووجود چنین مجلسی میباشد ؟ آیا این مجلس را نباید مجلس خفته گان نامید ؟

- انتخابات مجلس : همه نمایندگان با هزاران وعده غیرممکن ونشدنی وازطیف مشخص با تائید وصلاحدید رهبروشورای نگهبان راهی مجلس میشوند وبا استناد به گزارشات تصویری مجلس ایران نمونه پیشرفته ومدرن یک قهوه خانه بزرگ میباشد, چرا که هرچند نفردریک نقطه ویا دوریک میز گرد آمده وراههای کسب درآمد بیشتر را در طول دوره مشورت وبرسی مینمایندو اهمیتی برایشان ندارد که موضوع یا لایحه مورد بحث در چه زمینه ای میباشدچون خوب میدانند تنها کاری که باید انجام دهند فشار دادن یک دکمه موافق یا مخالف خواهد بود, تازه خیلی از نمایندگان زحمت این را نیزبه خود نمی دهند.

به جرات میتوان کفت که بی نظم ترین وبزدل ترین مجلس در دنیا را ایران دارد چرا که اعضای آن با یک تشر وسفارش خامنه ای آچنان خود را میبازند که یادشان میرود به چه منظوری وکجا هستند .اگر بنا است خامنه ای به جای 290 نفرمثلا نماینده که مثلا منتخب چندین میلیون مردم ایران هستند تصمیم بگیرد پس وجود مجلس وحضور نماینده واین همه هزینه برای چیست ؟

- انتخابات ریاست جمهوری : قدرت اجرایی یک رئیس جمهورهمانند نمایندگان بصورت مطلق وابسته به رهبری بوده واز خود اختیاراتی ندارد تا حدی که درانتخاب وزرا ومعاونین میباید تابع رهبر باشد .

البته لازم به ذکر است که طی نمودن همه این مراحل ثبت نام, گرفتن تائیدیه, تبلیقات, انتخابات وجلوس برکرسی ها اگربرای ایران وایرانی آب ندارد ولی برای ولایت مداران نان بسیاری دارد.

حال با خود صادق باشیم واندیشه کنیم که آیا واقعا کثرت انتخابات درایران میتواند دلیل ومنطقی قانع کننده ومحکمی برای وجود دمکراسی وآزادی باشد؟ یا کثرت تعدادآخوند درایران دلیلی برای دیندارومذهبی بودن مردم ایران است؟ اگرچنین است که نیست, پس چرا آثارو برکات آن به شکل دیکتا توری,استبداد,استثمار, رعب ووحشت,اعدام وشکنجه و... نمود پیدا کرده ؟
چرا همه چیز سانسور میشود ؟چرا سایتها فیلتر هستند ؟
چرا روزنامه ها ونشریات به صورت فله ای بسته میشوند ؟
چرا سالن های سینما وتائتر خالی یا تعطیل گشته ؟
چرا حکومت به لباس وموی مردم پیله میکند ؟
اگرمردم دیندارهستندچرادرمناسبتهای مذهبی وسالگرد مرگ خمینی اکثرا راهی شمال کشور میشوند,از کی ویلاها وکنار دریا وجنگل محل برگزاری مراسم مذهبی گشته ؟
اگرخامنه ای وحکومتش مردمی هستندونظام عادل وآزادی حاکم وانتخاب شوندگان بهترین, چرا انسانها درحصروزندان میباشند ؟ چرا خامنه ای همچون یک شهروند در میان مردم نیست ؟ چرا این همه اختلاسهای میلیاردی وفساد مالی وقانون گریزی در جامه وجود دارد ؟

حال با درنظرگرفتن همه مسائل رخ داده در سه دهه گذشته میتوان درک نمود که چراخامنه ای,جنتی,خاتمی و...نسبت به عبارت انتخابات آزاد این همه حساسیت نشان داده واز کوره دررفتند .
اکنون تصمیم با شما ایرانیان است تا انتخاب نمایید ,که همچون سی وسه سال گذشته عروسک خیمه شب بازی ملایان باشید و برای چندمین بار فریب آنها راخورد بازیگرصحنه نمایش آنها شوید,یا به خویشتن خویش باز گشته وهم صدا وهمراه برای رهایی ورسیدن به آزادی وحاکمیت دمکراسی هم پیمان گردید !!!

"بر اساس اصل انتظار : به تو همان می رسد که منتظر ش هستی , تو همان را می یا بی که مشتا قا نه به جستجویش برخا سته ایی , همان دری به رویت باز می شود که بی وقفه کوبید ه ا یی , به تو همان خوا هند داد که خود خوا سته ای ."

"کاخ نشینان و زورگویان باور کرده اند که"کنترل خشم جمعیت سرخورده از سرکوب و خسته از دیکتاتوری، به سادگی ممکن نیست" ، حکومت ها بدون حضور و حمایت ملت ها فانی هستند وهیچ حاکمی قادر نیست تا ابد و با اتکاء به ظواهر آرایش شده بر کرسی قدرت بنشیند ."