۱۳۹۲ دی ۲, دوشنبه

بدون شرح...


واگذاری مدارس کشور به حوزه علمیه، فاجعه ایست بس عظیم تر از یورش تازیان...

فاجعه عظیم فرهنگی

بزرگترین سیاست پلشت وپلید رژیم ضد انسانی ولایت فقیه، شستشوی مغزی و مسخ کردن نوآموزان و جوانان است. زیرا رژیم می خواهد نسلی ظاهراً ایرانی، ولی در حقیقت مانند خودشان، از قوم تازی و ضد آیین و فرهنگ، و تاریخ ایران تربیت کرده، و آنان را در برابر افراد معمولی جامعه که با آخوند دمساز نیستند، قرار دهد.
واگذاری مدارس کشور به فیضیه قم و فرهنگ ایرانی زیر نظر آخوند قرار گرفتن، فاجعه ای بس عظیم و جبران ناپذیر بوده، و شاید دهها، بلکه صدها سال به درازا انجامد که نسل های مسخ شده و فریب خورده حال و آینده بتوانند به خود آیند و اوج این فاجعه فرهنگی که اثر نابودی آن از یورش مستقیم تازیان بیشتر است، درک کنند و یا بخواهند آن را از کشور به زدایند. این فاجعه می تواند به تنهایی، کشور ما را مانند مصر و یمن، الجزیره و مراکش به یک کشور تازی زده فرهنگ باخته تبدیل کند.
این ها به اصطلاح استادان و مفاخیر حوزه علمیه هسنتد. مفاخیر نه بلکه مفت خورها و عامل بدبختی، عقب ماندگی ایران، و در بدری مردم. این چکامه گویای تلخی از این لاشخورهای اجتماع است که مانند کرم همه روزه بر شمار آنان افزوده می شود.

سکوت ما، شکست ماست

شوربختانه ما ملت آرام و تسلیم پذیریم. ما هرگز نیاموختیم که در برابر کینه توزی و رفتارهای ناپسند بیگانگان و دشمنان این آب و خاک، زبان به اعتراض و ناخشنودی خود باز کنیم و در صورت نیاز، همگانی و دسته جمعی به پا خواسته، به مبارزه و چالش و دفع شر از دشمن سرزمین خود پردازیم. ما همیشه هنگامی به خود آمدیم که خود را غرق در بدبختی و ناکامی یافتیم. زمانی که دیگر دیر بود و دشمن به خوبی خود را آزموده و آماده یورش شدید تر می کرد و دیگرهیچگونه اعتراض و یا جنبش و تلاش ما اثری نداشت.
این آخوند گردن کلفت که عمری را چریده و خوابیده و دست به هیچ کاری نزده و مانند موریانه در ستون و چهارچوب این کشور ریشه دوانده، فیس بوک را مانع ظهور عرب خیالی درون چاه می داند. آیا خودش خر است، و یا مردم را خر گیرآورده؟!.

نمونه هایی از کوتاهی امان

سرتاسر تاریخ کشورمان پر از این کوتاهی و اشتباهاتی است که سرنوشت کشورمان را دگرگون کرده و ما را از ردیف نخستین کشور پیشرفته جهانی، به درماندگی و واماندگی امروز کشانده است. از یورش تازیان گرفته تا چنگیز و تیمور و ترکان آن سوی دریاها، همه و همه بر ما تاختند و ما هرگز به یک مبارزه همگانی با دشمنان نپرداختیم. جسته و گریخته در بخش هایی از کشور مبارزه و چالش هایی صورت گرفت، ولی در برابر دشمن مصمم و یک پارچه بازنده شدیم. نهایت این که ما عادت کردیم در خدمت دشمن در آییم و با فداکاری و گذشت بیکران و مایه گذاشتن از خود، جایی و مکانی نزد دشمنی که بر ما مستولی شده پیدا کرده، و در نهایت پس از سالها تلاش بتوانیم اندکی جای خود را در اجتماع، آنهم به سرکردگی و یکه تازی دشمن باز کنیم.
نسرین شجاع، نسرین شیر زن، نسرین ایرانی و ایران دوست، یک تنه در برابر لشکر خونخوار تازی علی خامنه ای ، ایستاده و روسری که علامت توسری و ننگ برای بانوان محترم ایرانی است، به دور انداخته و بدین سان شجاعانه به مبارزه برخاسته است.

سکوت، پس از سکوت

به راستی یادآوری آن که از سال ۵۷ تاکنون این آخوندهای بی شرافت و بی فرهنگ چگونه دمار از روزگار ما درآوردند و مملکت، هستی، فرهنگ، آیین، زبان، تاریخ، و حیثیت جهانی ما را به باد دادند و ما کاری مثبت در جبران و جلوگیری این جنایت و غارتگری ها انجام ندادیم، موجب شرم و خجالت است. آیا در کدام کشور جهان و در چه دوره تاریخ، گروه اندکی مانند یک گروه صدقه بگیر روضه خوان کشورمان توانسته اند بر کشوری بزرگ و پهناور سوار شوند و کشور را به حراج گذاشته و به نیستی کشانند؟. آیا ما از روز نخست کوتاهی نکرده و در برابر ای گروه ضد ایرانی سست نیامدیم؟.
این پیر زال که یک کیسه نمک زیادی خورده و هنوز زنده است، به عنوان امام جمعه تهران پیشنهار می کند که مغازه ها ویدیوهایی داشته باشند که در تمام ساعات زنان را مورد خطاب قرار داده که حجاب اسلامی بپوشند. بشنوید و ببینید آخوند هر روزه چه آشی برای مردم ایران  می پزد.

علت های شکست اصلی ما

از زمانی که اسلام، به ویژه شیعه گری در مملکت ما رخنه کرد، و ما بدان میدان دادیم تا مانند قارچ وحشی رشد و نمو کند، با فتنه گری این آیین بیابانی، تخم تفرقه، نفاق، دو رویی، در مغز ما به ویژه نونهالان و فرزندان خردسال کشور کاشته شد. از این جا زندگی اجتماعی، با هم بودن، با هم تصمیم گرفتن،از هم پاشیده شده، و جای آن را به خود بینی، خودپسندی، تکروی، و بدبینی نسبت به دیگران داد. گرچه، هرکدام از ما به تنهایی در کار و رشته و هدف خود موفقیم، ولی در کارهای جمعی و گروهی پایمان می لنگد. ما هرکدام گیاه خودرویی هستیم که همیشه بازمانده ایم. زیرا باغبان، ما را به عنوان علف هرزه درو می کند و به خوراک حیوانات می رساند. همانگونه که ما هم اکنون هم نشخوار و خوراک آخوند شده ایم.
آخوند و سرباری؟!. باید گفت آخوند و سرباری. یعنی جانور لش بی خاصیت با هیکل گنده و دهانی گشاد که عمری را مانند زالو به اجتماع چسبیده و از خون مردم محروم  ساده دل تغذیه می کند. در همه عمرش یک کار کوچک اجتماعی انجام نداده، و با بی خیالی و  در نهایت  مفتخوری و آرامش، عمر طولانی دارد.

خواهی نشوی رسوا، بیا همرنگ من شو

این گزینه و شعار تک تک ما است. هرکدام از ما می خواهیم دیگران به رنگ و پوشش ما در آمده،آنچه ما می گوییم و ما می کنیم عیناً به وسیله دیگران تکرار شده، و کهکشان ها به میل و اراده ما به چرخند. اینجاست که تفرقه و پراکندگی به وجود می آید. به عنوان نمونه، مشروطه طلب می خواهد همه کشور مانند خودش فکر کند، گزینش های آنان را بپذیرد، و در بست از دیدگاه فکر، اندیشه و عملکرد مانند آنها باشد. جمهوری خواه نیز طبل جمهوری می زند و غیر جمهوری را در دایره فکر و اندیشه خود راه نمی دهد. مجاهد خلق نیز می خواهد مانند رژیم اسلامی لچکی بر سر همه زنان کرده، و رئیس جمهور برگزیده خود را به همه تحمیل کند. گروه همراه شاهزاده نیز همه چیز را در قواره و اندازه آریامهری دیده، و حاضر نیستند با فردی و یا گروهی دیگر دمساز شوند.
در این دو فرتور، طرفداران رژیم شاهنشاهی و طرفداران مجاهدین دیده می شوند. هریک از گروههای سیاسی در بیرون کشور به صورت  تک رو عمل می کنند، و احیاناً گاهی با کینه توزی و دشمنی بایکدیگر برخورد می کنند که ریختن آب به آسیاب رژیم جهل و جنایت ولایت وقیح است.
می بینیم که هرگروه، خود را به رنگ و پوششی در آورده، و دیگر دسته و گروهها را از خود می راند و اختلاف و کشمکش میان همدیگر به وجود می آورد. اینها رمز پراکندگی و به هم نیامدن گروهها بایکدیگر است. یعنی تحمیل کردن عقاید و باورهای خاصی به گروههای دیگر. همان گونه که رژیم آخوندی پوشش زننده و چندش آور اسلامی را به زور بر سر زنان کرده، و عقاید پس مانده ارتجاعی و ضد بشری خود را به زور به دیگران تحمیل می کند.

راه درمان چیست؟

راه چاره، با هم بودن، با هم آمدن، و همآهنگی و اتحاد میان همه گروهها از هر قوم، هر باور دینی، هرزبان، و هر مرام ومسلک سیاسی است. اگر ما، روشهای سیاسی گوناگون، از سلطنت طلب گرفته، تا جمهوری خواه، گروههای چپ، شاهنشاهی، و مانند آن و همچنین، به همه اقوام ایرانی با دیده احترام و به طور مساوی نگاه و برخورد داشته باشیم و نخواهیم افکار و اندیشه خود را به هرشکل بدانان تحمیل کنیم، خود به خود اتحاد و همبستگی میان همه قشرهای کشور به وجود می آید.
این چکامه زیبا، گویای حقیقتی است از سکوت و بی ارادگی ما ملت ایران که همه چیز خود را به رایگان به آخوند فروختیم و این قوم مفتخور هرجایی را بر سرنوشت خود و کشورمان حاکم ساختیم.
هنگامی که در یک گردهم آیی و تظاهرات، سر و کله مجاهدین با عکس های مریم و مسعود رجوی و زنان با روی سری اسلامی ظاهر می شود و با دادن شعار های خودکامه، ” ایران رجوی، رجوی ایران”، می خواهند بر همه حاضرین تسلط و حکم روایی داشته باشند، گروههای دیگر با دلخوری و ناراحتی خود را به کنار کشیده و صحنه تظاهرات را ترک می کنند. همین موضوع در مورد طرفداران شاهزاده رضا پهلوی، گروههای چپ و جمهوری خواهان نیز صادق است.
اگر بنا باشد که گروههای سیاسی به جای آن که هرکدام  در گوشه ای از میدان سنگر بگیرندو با فریادهای خود بخواهند گروههای دیگر را ضعیف و ناتوان ساخته و از میدان به در کنند، بیایند در هم ادغام شده و رهبران آنها نیز به دور هم جمع شوند و هرکدام به نوبت بدون آن که ایران را ملک پدری، و مردم را همه از کیش و طرفدار خود بداند با آزادمنشی و دموکراسی سخن گوید، زمینه اتحاد و همبستگی ملی فراهم می شود.

از آنچه گذشت:

تا زمانی که ما با خودخواهی خود، برای گروهها، اقوام، و افراد دیگر با برداشت های سیاسی، دینی و قومی احترام قائل نباشیم، و خود را یک تاز میدان بدانیم، نمی توانیم به یک اتحاد و همبستگی ملی برسیم. روش های خودکامگی و تکروی ای که از ۱۴۰۰ سال پیش تا کنون در فرهنگ و تار و پود ما ریشه دوانده و هرکدام از ما خود را یک سر و گردن از دیگران بالاتر می بینیم.
تا آن جایی که هیچکدام از گروههای سیاسی برای دیگر گروهها ارزشی قائل نبوده ایران را ملک اجدادی، و مردم را ناچار به اطاعت و پذیرفتن آرمان های سیاسی و عقیدتی خود می داند. مجاهدین، طرفداران شاهزاده، جمهوری خواهان، گروههای چپ و طرفداران نظام شاهنشاهی هرکدام از این نمونه اند.
نبودن اتحاد و همبستگی موجب شده که صدای اعتراض و آزادی خواهی هر گروه در اقلیت در هر نقطه کشور، و یا درون زندان های شنیده نشده و در حلقوم آنان خاموش گردد. رژیم اسلامی که خود یکی از عامل های اصلی این تفرقه و جدایی است، به آسانی و آرامی نقشه های شوم و پلید سلطه گری خود را در همه ابعاد زندگی فرد فرد سر زمین ما پیاده کرده و می کند. مملکت در بست در اختیار فکر و اندیشه آخوند و آخوندیسم قرار گرفته و دست کم ۸۰٪ در آمد ملی در نگهداری و ریشه دوانی رژیم جهنمی آخوندی برای دهها بلکه صدها سال دیگر به کار برده می شود.
آخوندهای متجاوز و خیانتکار، مدارس ، بیمارستان ها، اماکن عمومی و خدمت رسانی، همه و همه را نابود کردند و یا به حال ویرانی و فراموشی سپردند ولی به جای همه آنها، کاخ های بزرگی مانند فیضیه قم و حوزه های آخوندی در شهرستان ها، و یا مسجد و امامزاده برای تحمیر و خردزدایی زنان و نوجوانان درست کردند. بیش از ۸۰٪ درآمد و بودجه نفت صرف آخوند پروری و مؤسسات مربوط به مزدوران و چاپلوسان رژیم می شود.
آخوندهای متجاوز و خیانتکار، مدارس ، بیمارستان ها، اماکن عمومی و خدمت رسانی، همه و همه را نابود کردند و یا به حال ویرانی و فراموشی سپردند ولی به جای همه آنها، کاخ های بزرگی مانند فیضیه قم و حوزه های آخوندی در شهرستان ها، و یا مسجد و امامزاده برای تحمیر و خردزدایی زنان و نوجوانان درست کردند. بیش از ۸۰٪ درآمد و بودجه نفت صرف آخوند پروری و مؤسسات مربوط به مزدوران و چاپلوسان رژیم می شود.


فضول محله 

مادر و همسر پیمان عارفی، زندانی سیاسی تبعید شده به زندان مسجد سلیمان، در راه بازگشت از ملاقات وی بر اثر یک سانحه رانندگی جان باختند...



مادر و همسر پیمان عارفی، زندانی سیاسی تبعید شده به زندان مسجد سلیمان، در راه بازگشت از ملاقات وی بر اثر یک سانحه رانندگی جان باختند. 

پیمان عارفی و زیبا صادق زاده به دنبال واقعه ۸۸ بازداشت شدند. سپس پیمان عارفی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به اعدام محکوم شد و در دادگاه تجدید نظر به ۱۵ سال تبعید تقلیل یافت.
ارابه سرکوبگر نظام ولایت فقیه گستاخانه و وحشیانه، با سرکوب آزادی های سیاسی و مدنی، شکنجه و تجاوز در زندان ها، اعدام های دسته جمعی و نقض مستمر حقوق زندانیان سیاسی و مدنی و آزار و اذیت خانواده های آنان به جنایات خود علیه شهروندان ایرانی ادامه می دهد.

شورای ملی ایران، به سران جمهوری اسلامی یادآور می شود که بار مسئولیت و سلامتی زندانیان و خانواده هایشان به دوش آنان بوده و نسبت به شرایط آنان باید پاسخگو باشند.

مادر و همسر پیمان عارفی، در مسیر بازگشت از زندان در جاده اهواز، آنجا که صدها هزار ایرانی جان خود فدای پاسداری از مرز و بوم ایرانمان کردند، تنها به خاطر جنایات جمهوری اسلامی که برشهروندان ایرانی اعمال می کند، جان خود را از دست دادند.

سانحه دردناک اخیر که بر مادر و همسر پیمان عارفی رخ داد، غم بزرگی بر قلب جامعه ایرانی گذاشته و حاصل عملکرد غیر انسانی جمهوری اسلامی در قبال شهروندان ایرانی می باشد.

این غم بزرگ را به پیمان عارفی و خانواده محترم ایشان تسلیت گفته و برای آنان صبر و شکیبایی آرزو می کنیم. همچنین از هم میهنان درون مرز درخواست می شود که در این شب یلدا، بلندترین شب سال، پیمان را تنها نگذاریم، به دیدار او برویم، او را همراهی کنیم و نسبت به یکدیگر احساس مسئولیت کرده و این غم بزرگ را با هم بر دل کشیم. پیمان عارف بداند که تنها نیست و همه ملت ایران در غم او شریک هستند.

در این شب یلدا تا دمیدن پرتو پگاه در دامنه های البرز به انتظار باز زاییده شدن خورشید با پیمان عارفی بیدار می مانیم.

نور بر تاریکی پیروز است

رضا پهلوی
سخنگوی شورای ملی ایران

خودکشی مادر یک زندانی پس از اعدام فرزندش درزندان دیزل آباد...



مادر ۵۲ ساله‌ای پس از اعدام فرزند ۴۰ ساله‌اش در زندان دیزل آباد کرمانشاه با طناب دار دست به خودکشی زد.

پروین گراوند زن ۵۲ ساله کرمانشاهی در تاریخ ۱۷ آذر ماه پس از گذشت ۳ روز از تاریخ اعدام فرزند ۴۰ ساله خود بنام فریدون خنجری، بر اثر تالمات روحی با طناب دار خود را حلق آویز کرد و به زندگی خود خاتمه داد.
فریدون خنجری که حدود ۲ سال از بازداشتش می‌گذشت در تاریخ ۱۴ آذر ماه به همراه ۶ زندانی دیگر به اتهام حمل و نگهداری مواد مخدر در محوطه زندان دیزل آباد کرمانشاه به‌دار آویخته شده بود.
وی که حدود ۴۰ سال سن داشت، تمام مدت بازداشت خود را در زندان دیزل آباد کرمانشاه سپری کرده بود

هرانا

نگاهی دوباره به بابک زنجانی - شرایط بوجود آمدن «پولداران کلان» در اقتصاد رانتی ایران - پرده آخر: ببینین چیکارتون می کنیم!

نگاهی دوباره به بابک زنجانی - شرایط بوجود آمدن «پولداران کلان» در اقتصاد رانتی ایران - پرده آخر: ببینین چیکارتون می کنیم!

به جای به هم خندیدن یاد بگیریم که با هم بخندیم...



به جای به هم خندیدن یاد بگیریم که با هم بخندیم.

اینجا ایران است. شکنجە کردن یک جوان با گلولە در ملاء عام +18

اینجا ایران است. شکنجە کردن یک جوان با گلولە در ملاء عام +18.
http://www.youtube.com/watch?v=gPuMMqcFAj0&feature=youtu.be
توضیحات فیلمبردار:
اینجا ایران است، شکنجە کردن یک جوان در خیابانهای ایران.
با سلام و تشکر از همە شما چە موافق چە مخالف، جوابی رو هم برای دوستای مخالف نوشتم با چندتا سوال.

این جوان بە هر دلیلی کە هست یک اشتباهی کردە خواە بە میل مردم نبودە خواە بە میل بچەهای بسیجی، بە جای اینکە بە زبون خوش چاقو رو ازش بگیرن تا اومدن پلیس، برادرهای لباس شخصی و مردم خون گرم اونرو با تیر و چوب و سنگ میزنن.
ولی در ویدئو معلومە کە یک برادر بسیجی یا چند برادر بسیجی با یک نفر شخص عادی چاوقو خوردن، حتما این جوون بخاطر دفاع از خودش این کاررو کردە، چون مردم بخاطر گرفتن چاقو ازش، اونرو با سنگ و چوب همراە با تیر برادران بسیجی کە بهش میزنن تا حد مرگ کتک کاری میکنن.
یا اینکە انقدر حکومت ایران و برادرایی بسیجی رو ظالم میدونە کە اصلا نمیخواد تسلیم بشە، اما اگە در کشورهای فرهنگی و پیشرفتە بود، بە امید اینکە اصلاحش میکنن و زود بە جامعە بر میگردە، این کارهارو نمیکرد چند دقیقە تسلیم میشد.
اما وقتی بردادرهای بسیجی دست از سرش بر میدارن و پای معمورها میاد وسط، این جوون بە حالت عادی بر میگردە و هیچ عکس العملی از خودش نشون نمیدە، آخر سر هم خودش رو تسلیم میکنە، و چقدر خوب بە حرف اونها گوش میدە.
اما این سوال: چرا انقدر بی انصافانە بە جای زبون خوش و دفاع، از تیر و چوب سنگ استفادە میکنن؟
از کجا اجازە شلیک گرفتن؟ بە چە حقی مردم رو دخالت میدن در شکنجە کردنش؟
و سوالهای اجتماعی:
چرا مردم رو بە گرسنگی کشیدید؟ چرا نسل جوون بە جای کار کردن دزد میشن؟ کجاست کار؟ کجاست کارخونە؟ ایا مردم توان ندارند یا کار نیست؟
چرا مغزهای متفکر ایران بە کشورهای غربی پناه میبرند؟ چرا اقلیتهای ملی و مذهبی در ایران هیچ حق و حقوقی ندارند؟ چرا ملیونها ایرانی آوارە شدەاند؟ چرا خانوادەهای شهدا از همە چیز محرومند؟ چرا آزادی رسانە و بیان وجود ندارە؟ چرا حرف مخالفا سانسور میشە؟ چرا قبر بهایها رو در سنندج بە هم میزنن؟ و چندها چرای دیگە..... کە خود شما از من بهتر میدونید.

دکتر اسدی خطاب به رهبر جمهوری اسلامی و مراجع دینی: به مساجد برگردید...




در پی نامه به رهبری، دکتر اسدی به انفرادی 240 منتقل شد

متن نامه دکتر اسدی به رهبر جمهوری اسلامی ایران:

دکتر اسدی خطاب به رهبر جمهوری اسلامی و مراجع دینی: به مساجد برگردید.

دکتر اسدالله اسدی، پزشک 53 ساله و زندانی سیاسی بند 350 اوین طی دو نامه خطاب به رهبری جمهوری اسلامی ایران و جمعی از مراجع که در این نامه "آیت الله های دولتی" خوانده شده اند، ایشان را به مناظره ای برای رفع شبهات دینی دعوت کرد.

"وی همچنین در قسمتی از نامه اول خود که در اختیار "سودویند برای انتشار قرار گرفته، خطاب به سران جمهوری اسلامی نوشته است: "قبل از اینکه دیر شود، حکومت را به منتخبین واقعی مردم واگذار کنید و اینقدر کینه را عمیق تر و پلهای پشت سرتان را خرابتر نکنید."

دکتر اسدی، پزشک و فعال سیاسی از آذربایجان، اخیرا با پایان دوران محکومیت خود در زندان اوین، به مرخصی متصل به آزادی اعزام شده بود اما علیرغم همه مستندات و صحبتهای مسئولان زندان، مجددا به زندان فراخوانده شده است. خلف وعده ای که منجر به حمله قلبی پدر و همسر وی، در روزهای گذشته شده است.

مسئولان زندان اوین در پاسخ به پیگیری های خانواده این زندانی سیاسی آذربایجانی اعلام کردند که تاریخ آزادی وی به تاریخ ۲۶ آذر ۹۲، اشتباه تایپی بوده و نامبرده تا تاریخ ۲۶ آذر ۹۴ در زندان خواهد بود.

متن کامل دو نامه دکتر اسدالله اسدی که خطاب به رهبری جمهوری اسلامی ایران و برخی از آیت الله ها نوشته شده، و در اختیار سودویند جهت انتشار قرار گرفته، به شرح زیر است:

نامه اول:

قیامت چیست؟ آیا قیامت دنیوی است یا اخروی؟ ( در این جهان است یا جهان دیگری هم هست). هر کسی هر پاسخی به این سوال بدهد، یک چیز برای من قطعی است و آن قانون علمی و فیزیکی عمل و عکس العمل است. پس عواقب همه کارهای نیک و بد، روزی به خود ما باز خواهد گشت.

هزاران مثل و شعر در این مورد گفته شده است.
اینجانب اسدالله اسدی، یک فرد مسلمان شیعه هستم اما به قیامت این جهانی معتقد هستم. هر چند گاهی برای ملتی یا قومی قیامتی(انقلابی) ایجاد میشود، همه چیز زیر و رو میشود، هیچ حکومت قدر قدرتی تا ابد پایدار نمانده است.

در سال 1358 شمسی وقتی رفراندوم تعیین نظام حکومتی در ایران مطرح شد، مردم هیچ شناختی از انواع حکومتهای موسوم جهان نداشته و آنهاییی هم که می دانستند، مجال گفتن به آنها داده نشد.
وقتی آقای خمینی گفت: "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم"، مردم آن زمان به مجتهدان خیلی معتقد بودند و به آقای خمینی اعتماد کردند.

ایشان پس از تثبیت قدرت خود اقدام به قلع و قمع تمام گروههای سیاسی و عقیدتی کردند و زمانی که از وی می پرسیدند که شما در پاریس از یک جمهوری مثل فرانسه صحبت می کردید؟ جواب دادند که خدعه کردیم، نبی اکرم اسلام هم خدعه می کرد.

حزب جمهوری خواه خلق مسلمان آذربایجان توسط نیروهای اعزامی از سایر استانها تخریب شد، هوادارانش عده ای کشته و عده ای با طناب به دار کشیده شدند.

حضرت آیت الله العظمی شریعتمداری نیز با رفتار وقیحانه ری شهری دق مرگ شد و در واقع به شهادت رسید. آن روز من به شوخی به یکی از دوستانم گفتم این راهی که حکومت اسلامی می رود در آخر علی می ماند و حوضش و نوادگان ما از ما ناچیزان در مورد دو چیز سفید سوال می کنند.

اول می پرسند بابابزرگ آن دانه های سفید که بسیار می خوردیم چه بود؟ جواب می دهیم برنج بود که اکنون چنین گران شده و نمی شود خورد. دومین سوال را میپرسد که آن آدمهای سر سفید که عمامه بر سر داشتند که بودند و چه شدند؟ جواب می دهیم که آنها عالمان دینی بودند که برخی از آنها به فساد قدرت آلوده شدند و دزدی، جنایت، گرانی و بیکاری همه به پای آنها و اسلام نوشته شده و با خشم مردم نسل ایشان از بین رفت.

سوال سوم: وقتی نوه های ما ببینند که دست و صورتمان خیس است و آستین مان بالاست، می پرسند بابابزرگ راستش را بگو. صورت خود را شسته ای یا وضو گرفته ای که نماز بخوانی؟ اگر بخواهی نماز بخوانی برو به اتاق دیگر یا برو به مسجد(البته اگر مسجدی باقی مانده باشد).

آیا ندیدید قیامت عالم مسیحیت را که سران آن دین را در واتیکان زندانی کرد و یا قوم یهود را که در جهان پراکنده شدند؟
زمانی کشیش ها بهشت را می فروختند، شما هم در جنگ بهشت را فروختید.

بترسید از روزی که برای شما واتیکانی هم پیدا نشود.

قبل از اینکه دیر شود، حکومت را به منتخبین واقعی مردم واگذار کنید و اینقدر کینه را عمیق تر و پلهای پشت سرتان را خرابتر نکنید.

در همین قرآنی که شما ها آن را خوب می دانید در سوره "واقعه" می گوید:
زمانی که آن واقعه عظیم اتفاق افتد. که در اتفاق افتادن یا روی دادن آن هیچ شکی نیست. در آن واقعه بدکاران خوار و ذلیل می شوند و نیکوکاران بالا می روند.

به مساجد خود برگردید و به اندازه وزن اجتماعی خود در امور شرکت کنید.

دکتر اسدالله اسدی داغداغان
29 آذر 1392


نامه دوم:

به نام کل هستی که خدای من است و به نام ملت بزرگ آذربایجان که همیشه تاریخ ساز بوده اند.

اراده مصمم انسانها، همان اراده خداوندی است. من،شما، گیاهان، سیارات و کهکشانها و ....، همه جزئی از وجود خدای من است.

ای نسخه نامه الهی که تویی وی آیینه جمال شاهی که تویی

بیرون ز تو نیست آیینه در عالم هست از خود به طلب هر آنچه خواهی که توئی

حضرت مستطاب آیت الله سید علی خامنه ای، رهبر شیعیان جهان و حتی رهبر مسلمانان جهان دامت برکاته
سلام

آقای خامنه ای، این القاب بلند و بالایی که در پس و پیش اسم شما آوردم، هدفی دارم و آن اینکه صاحب چنین القابی مسئولیت بزرگی بر دوش گرفته است.علاوه بر آنها زمام تمام امور یک کشور ثروتمند را که مردمش در فقر و فلاکت به سر می برند را نیز در دست دارید.

بنده به همه آقایان آیات عظام که در جبهه مردم هستند، احترام خاصی قائلم اما از شما . آیت الله نوری همدانی و آیت الله مکارم شیرازی و سایر آیت الله های دولتی، درخواست دارم که در یک برنامه زنده تلویزیونی در برابر دیدگان مردم ایران و جهان و ملت بزرگ آذربایجان به مناظره بنشینیم.

اینجانب شبهات بسیار جدی در اعتقاداتم ایجاد شده است. من یک مسلمان شیعه هستم و مسلمان متولد شده ام.

من یک پزشکی بودم که در تبریز طبابت می کردم.

اینجانب اسدالله اسدی داغداغان را در تبریز دستگیر(شدم) و پس از 9 ماه انفرادی در شکنجه گاههای خونین شما، زنده ماندم و تا به امروز سه و نیم سال است که در زندان به سر می برم.

لذا آیت الله های نامبرده و هرکسی غیر از آنها هم که باشد و دعوت مرا بپذیرند و به شبهات دینی اینجانب و بیش از 80 درصد جوانان که همین شبهات را دارند، جواب بدهند.

من عالم دینی نیستم. فقط پزشکم اما به قول شاعر (همه قبیله من عالمان دین بودند) و من در میان آنها پرورش یافته ام و این را به خوبی می دانم که آیت الله های دولتی علاوه بر اینکه از جمع آوری وجوهات شرعی پرورش یافته اند، از ثروتهای بیکران مملکت نیز به خوبی منتفع بوده و هستند. اولین و مهمترین وظیفه آنها پاسخ به شبهات دینی است.

شجاعت داشته باشید و با دادن تضمین جانی به من و خانواده ام از تعالیمی که 1400 سال است به صورت یکطرفه به خورد مردم داده اید، دفاع کنید.

از اینکه در مقابل نام آقایان از کلمه "آیت الله" استفاده نکردم، بدین علت است که این کار ظلم بزرگ بر خداست. آنان نمی توانند آیت و نشانه خدا باشند.

هر نوع تعبیری از دین که به دنیای مردم نفعی نداشته باشد، مطمئنا به آخرتش هم نفعی نخواهد داشت.

اگر شما به این شبهات پیش آمده جواب ندهید، من مجبورم از طریق رسانه ها، از سایر علمای اسلامی در سطح جهان کمک گرفته و طرح مسئله نمایم.

دکتر اسدالله اسدی داغداغان

گفتنی است پیشتر دکتراسدالله اسدی داغداغان، روز ۲۳ تیر ۸۹ از سوی ماموران امنیتی در تبریز بازداشت شد، وی پس از تحمل ۵ ماه حبس در سلولهای انفرادی اداره اطلاعات تبریز به تهران منتقل شده و ۴ ماه دیگر را نیز در انفرادی بندهای ۲۴۰ و ۲۰۹ زندان اوین به سر برد.

این پزشک ۵۳ ساله آذربایجانی به دلیل فشارهای روانی و جسمانی که در طول مدت بازداشت از سوی بازجویان و ماموران امنیتی به وی اعمال گشته از ناراحتی عصبی، قلبی، گوارشی، دهان، دندان و ضعف بینایی و آرتروز گردن رنج می برد.

این فعال آذربایجانی به اتهام همکاری با دول متخاصم، و ظاهرا عضویت در حزب خلق مسلمان، از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی، به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم گردید.

این حکم در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال کاهش یافت.

پیش از این نیز در سال ۱۳۷۳ شمسی، نامبرده به اتهام عضویت در حزب خلق مسلمان، از ادامه فعالیت در آموزش و پرورش منع گردید.

نامبرده سالیان سال، داوطلبانه با حضور در روستاهای منطقه قره داغ به ویزیت و مداوای بیماران به صورت رایگان می پرداخت.

اهالی منطقه قره داغ، به دلیل خدمات انسان دوستانه این پزشک، با تهیه طوماری از ۸۰ روستا، ضمن اعتراض به حکم صادره، خواستار آزادی هر چه سریعتر وی شده بودند.

حس قدردانی که سالها بعد نیز فراموش نشد و دکتر اسدی که پس از ۳ سال حبس برای ولین بار از زندان خارج شده بود، در میان استقبال اهالی داغداغان وارد روستای داغداغان شد. ساعت ۶ صبح روز پنجشنبه ۲ آبان ۹۲ ، وی با استقبال گرم دوستان در محله عباسی تبریز روبرو گشت.

ساعت ۱۱ ظهر همان روز ، درمیان ازدحام اهالی قره داغ ، بخصوص روستای داغداغان به منزل شخصی خود در شهرک باغمیشه تبریز عزیمت نمود.


http://www.iranhrc.org/?lan=fa&p=922

اعدام 15نفر در زندان اروميه ,يكي از اعداميها موقع ارتكاب جرم زير 15سال بود...



هفت تن از زندانیان محبوس در زندان مرکزی ارومیه طي روزهاي دوشنبه 25 و چهارشنبه 27 ‌‌اذر تا كنون در زندان مركزي اروميه اعدام شدند.در زندان اورميه ، ۳ نفر به نام های ” ایرج نصیری، چنگیز صالحی و احد شکوری” را صبح روز چهارشنبه ۲۷ آذرماه اعدام کردند و ۴ نفر دیگر به نام های ” پیمان محمدی، مهدی اژیر کفاش، حسین آقازاده و قادر نیک اندیش” را روز دوشنبه ۲۵ آذرماه ساعت ۶ صبح در زندان مرکزی ارومیه حلق آويز كردند.بر اساس گزارشات ۵ نفر از این اعدامی ها اهل شهر ارومیه بوده اند و قادر نیک اندیش اهل شاهین دژ و ایرج نصیری اهل چالدران بودند.گزارشات حاكي از آن است كه چنگیز صالحی و قادر نیک اندیش از شهروندان کرد و بقیه افراد از شهروندان آذربايجان بودند بقرار اطلاع همگی افراد مذکور طي چند سال اخير در زندان به سر برده اند و ایرج نصیری که از ۶ سال پیش در زندان است به هنگام وقوع جرم کمتر از ۱۵ سال سن داشته است.طی ۵۰ روز گذشته این دومین اعدام جمعی است که در زندان ارومیه اتفاق می افتد. ، روز چهارشنبه ۸ آبان ۹۲ نیز در زندان مرکزی ارومیه ۱۱ نفر را حلق اويز كرد ند که اسامی ۷ تن از آنان “کامل سعیدی، کامل حبیبی، زکی خانی، محمد گُرجی، مصیب ساداتی، ولی محمد زاده و یدالله محمودی”بود.

كانون حمايت ازخانواده جانباختگان وبازداشتي ها

دلنوشته زانیان مرادی از زندان رجایی شهر...



زانیار مرادی فرزند اقبال ۲۱ ساله ساکن شهر مریوان در تاریخ ۱۴ مرداد ماه سال ۸۸ توسط نیروهای اداره اطلاعات شهر مریوان بازداشت شده و بعد از ۹ ماه نگهداری در بازداشتگاه ستاد خبری اداره‌ اطلاعات شهر سنندج همراه با لقمان مرادی هم پرونده‌ خود به اتهام محاربه از طریق عضویت در یکی از احزاب کُردی از سوی شعبه‌ی ۱۵ دادگاه انقلاب شهر تهران به ریاست قاضی صلواتی به اعدام محکوم گردید. این حکم در ۱۸ تیرماه سال ۹۰ از سوی دیوان عالی کشورتائید شد.
در زیر متن کامل نامه زانیار مرادی که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته را می‌خوانید:
چند روز است که خیلی به گذشته ام فکر می کنم، گذشته ای که پر از شادی و بازی های کودکانه، والدینم، دوستانم و همچنین زادگاه دیدنی و قشنگم مریوان بود. دلم برای تک تک آنها تنگ شده است.
شاید واقعا بعد از پنج سال دوری و درد و رنج، اعدام و خیلی مشکلات دیگر نتوانم خاطرات خود را به یاد بیاورم و یا شاید با همین خاطرات باشد که تا امروز توانسته ام خود را حفظ کنم.
دلم برای صدای دل نشین مادرانه ای که صبح ها با هزار امید و آرزو از خواب بیدارت می کند و با دستان محبت آمیزش نوازشت می کند تنگ شده است، اما در این پنج سال به جای آن نوازشها پوتینهایی را صبح زود جلوی سلول خود میبینیم که احساس میکنم که آمده اند که امروز من را قربانی کنند و به چوبه ی دار بسپارند. ای کاش می توانستم بار دیگر با پدرم بنشینم و چهره اش را هنگام خندیدن ببینم و مانند دو تا دوست قدیمی گپ بزنیم.
شاید این چیز هایی که میگویم در روز چندین بار برای هر انسان آزاده و دور از بند پیش بیاید اما تنها این خاطرات است که یک زندانی محکوم به اعدام میتواند با آنها زندگی کند و امید زندگی را دوباره به دست بیاورد.
دلم برای زادگاهم مریوان و همچنین دریاچه ی دلنشین آن زریبار تنگ شده است. نمی دانم این خاطرات تا کی و کجا با من خواهند ماند.
همه وقت به این فکر می افتم که شاید چند روز دیگر و یا شاید چند ساعتی دیگر باید این خاطرات شیرین را با خود به خاک بسپارم حس عجیبی به سراغم می آید و به خود می گویم ای کاش که اصلا بزرگ نمی شدم و تا آخر عمر در آغوش مهربانانه ی مادرم همچون کودکی که تمام فکرش بازی کردن است می ماندم نه این که بزرگ شوم و این دنیای بی رحم و پر از بی عدالتی را ببینم. دنیایی که آدمهایش به خاطر منافع خود حاظرند تن به هر ذلت و بی عدالتی بدهند.
امیدوارم این دردودلهایم با شما عزیزان باعث رنجش و آزارتان نشود، لازم دانستم این را بنویسم تا توانسته باشم با والدینم سخنی گفته باشم و بدانند که هنوز پشت این دیوارهای ترک برداشته و میله های زنگ زده ی زندان به یادشان هستم و هر دم دوستشان دارم.

زانیار مرادی زندانی سیاسی محکوم به اعدام

زندان رجایی شهر ۲۹/۹/۹۲

ای بی وطنان، میگم خفه...


خدمات مهم محمد رضا شاه پهلوی..