عبدالرضا داوري در گفتگو با آريا گفت :احمدی نژاد نه تنها غيراخلاقي نبود بلکه منطبق بر منافع ملي و مردمي بود . عبدالرضا داوري ،فعال سياسي و عضو هيات علمي جهاد دانشگاهي در گفتگو با خبرنگار سياسي خبرگزاري آريا گفت:رييس جمهور مي خواستند مردم بدانند برخي نمايندگان و نزديکان به صاحبان قدرت براي دست يابي به منابع مالي و امکانات مطالبي را در ازاي حل مشکلات مطرح کرده اند بنابراين آقاي احمدي نژاد مي خواستند از اين رويه مخفي رونمايي کنند. وي تاکيد کرد:اقدام رييس جمهور نه تنها غيراخلاقي نبود بلکه منطبق بر منافع ملي و مردمي بود اما برخورد رييس مجلس خارج از عرف بود زيرا رييس جمهور به دنبال آگاهي دادن به مردم بود اما آقاي لاريجاني برخورد شخصي کردند. اين فعال سياسي خاطرنشان کرد:فردي که برادر سران دو قوه محسوب مي شود خواستار امکاناتي شده است تا مشکل استيضاح آقاي مرتضوي را حل کند قطعا موضوعي که رييس جمهور مطرح کردند در ارتباط با پرونده استيضاح بود. وي اذعان داشت:بعيد است فيلمي که رييس دولت منتشر مي کند ساختگي باشد البته آقاي فاضل لاريجاني مي تواند به دستگاه قضايي شکايت کند تا بررسي شود اما همانطور که اشاره کردم بعيد است فيلمي که آقاي احمدي نژاد منتشر کردند اصالت نداشته باشد. وی گفت:رفتار مجلس بوي تسويه حساب شخصي با دولت مي دهد به هر حال آقاي احمدي نژاد يک برگ از هزار برگي که درباره تخلفات افراد در اختيار دارد را منتشر کرد. |
۱۳۹۱ بهمن ۱۷, سهشنبه
جنگ گرگ ها :« احمدی نژاد فقط يک برگ از هزاران برگه اش را افشا کرد»
انـديشههاى زهـر آلــود...
تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~
دو خصلت است كه حد و نهايتى ندارد، وقاحت و حماقت، وقاحت بى حد را آخوندها دارند و حماقت بى حد را پيروان ايشان!؟
کسروى علّت عقب ماندگى و تيره روزى ايرانيان و شرقيان را تشخيص داده بود و يک تنه و بى آنکه دستى از او حمايت کند و دستگاهی پشت سرش باشد به پيکار بر خاست و سرانجام نيز سر بر سر آرمان خود نهاد.
از نظر کسروى جامعه ايرانى با اندیشههای زهر آگینی که بر آن حاکم میباشد به حوض پرلجنى میماند که ما بخواهيم با ريختن عطر و گلاب بوى بد آنرا بزدائيم. پس نخست میبايست اين حوض را از لجن و آب آلودهاى که در آن است پاک کنيم، آنگاه هر عطر و گلابى که در آن بريزيم، بوى خود را خواهد داد.
چگونه میتوان به آينده جامعهاى اميد داشت که در آن پیروان فلان مذهب به دستور بنياد گذاران کيش خود حق شرکت در سرنوشت سیاسی آنرا ندارند، و خراباتيان و صوفيان هر آنچه را که در آنست هيچ در هيچ مىدانند،و شيعيان نيز زندگى در آنرا پلى به سوى رفتن به بهشت و نشستن در کنار حوض کوثر میپندارند؟!...با وجود بدآموزيهاىاينهمه شاعران بى عار و بيکار و گردن کلفت که قرنها ريزه خوار سفره قاتلان و آدمکشان بودهاند کدام ملت میتواند راه نيکبختى خود را بجويد؟!.
«مادريد - رسول پدرام»
متن کامل "شصتمین سالگرد کشته شدن کسروی"[+]
بیخــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـرانزمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم
حاکمیّت احمق ها!؟
تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~
دو خصلت است كه حد و نهايتى ندارد، وقاحت و حماقت، وقاحت بى حد را آخوندها دارند و حماقت بى حد را پيروان ايشان!؟
چرا بر ما ملّت، « احمقها » حکومت می کنند؟. آیا این ماییم که ابله هستیم یا آنانی که بر ما، حاکم و آمر هستند؟. می پرسم: یک ملّت دانا و فرزانه و با فرهنگ، چگونه می تواند به حاکمیّت احمقها، تن در دهد و استیلای آنها را برتابد؟.
« خدا را انسانها آفریدند تا بتوانند به کمک او، جهان و کائنات را توضیح و تشریح کنند ».« لامارتین ( 1790 - 1869 م. ) »
فقط خدایان سامی بودند که برای استقرار و حاکمیّت مستبد خود بر ذهنیّت و وجدان آدمیان به جنگ و خونریزی بر ضدّ تمام خدایانی برخاستند که برای زندگی و خوشزیستی بشر آفریده شده بودن. مسئله ی اثبات و انکار خدا، مصیبت امتداد جنگهای هزاران ساله ی مهرورزی انسانها به زندگی در راستای مبارزه با توهّمات و خرافاتیست که گرداگرد مفهوم خدا تنیده شده و به نام خدایانی مستبد، فراکائناتی شده اند.
آريا برزن زاگرُسی - کيهانگشت [+]
استاد علی اکبر دهخدا از خبره ترین وفعال ترین استادان ادبیات فارسی در روزگار معاصر است که بزرگترین خدمت به زبان فارسی در این دوران را انجام داده. لغت نامه بزرگ دهخدا که در بیش از پنجاه جلد به چاپ رسیده است و شامل همه لغات زبان فارسی با معنای دقیق و اشعار و اطلاعاتی درباره آنهاست و کتاب امثال و حکم که شامل همه ضرب المثل ها و احادیث و حکمت ها در زبان فارسی است خود به تنهایی نشان دهنده دانش و شخصیت علمی استاد دهخدا هستند.
مبارزات سیاسی دهخدا
. ورود دهخدا به روزنامه صور اسرافیل در واقع آغاز فعالیتهای سیاسی دهخدا بود
"چرند و پرند" که با امضای "دخو" به چاپ می رسید و نویسنده آن دهخدا بود.
کورُش نيــوز - 13 ديماه 1384 - متن کامل [+]
بیخــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـرانزمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم
با دروغ و دَغل می گذرد جهان...
تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~
دو خصلت است كه حد و نهايتى ندارد، وقاحت و حماقت، وقاحت بى حد را آخوندها دارند و حماقت بى حد را پيروان ايشان!؟
عقل به تبعيدگاه رفته و ابتذال به ميدان آمده ، فقر و جنگ و بيعدالتي، َامان همه را بريده و ,طالبان نفت و دلار, ــ مدعّيان صاحب اختياری جهان ــ هر اسبی که دارند ميتازند.
شيخ مکّار و شاه تبه کاری که درون هر کدام ما است ــ هَمپای گرانی و سرما، بيداد می کند.
تاجرپيشگی و فزونطلبی به آرمانخواهی و فداکاری که اينک دل آزار شده ! قاه قاه می خندد.
هر کس به گرد ,جَمکران, خويش ميچرخد و در حال ,ورد خواندن, هم به بغل دستياش نارو می زند يا پشت سرش صفحه می گذارد.
هرکسی فقط به فکر اين است که خرش را از پُل بگذراند، ساز خودش را بزند و چهچه بلبل سر دهد!
,دوبهمزنی, و دوروئي، مُد روز شده، هيچکس با هيچکس رو راست نيست.
به الکی خوشی و روزمرّگی ـ و نيز، به ,غم های پوچ و حقير, خو کردهايم.
خودخواهي، راه را بر مهر و وفا بسته و در اين سراي بى کسي، کسی به در نميزند.
چهره آبی عشق پيدا نيست، اما هر روز و هر شب ليچار ميگوئيم و ,مخلصم, و ,چاکرم, و ,عزيزم عزيزم, می شنويم. گوئی همه با هميم و تنهائيم.
ز منجنيق فلک سنگ فتنه ميبارد امّا، نه زمان را درد کسی است، نه کسی را درد زمان...
همنشين بهار - 16 دی 1384 [+]ادامــه متن کامل
بیخــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـرانزمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم
روشنفکـری دینـی وجــود نــدارد...
تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~
دو خصلت است كه حد و نهايتى ندارد، وقاحت و حماقت، وقاحت بى حد را آخوندها دارند و حماقت بى حد را پيروان ايشان!؟
علی میرفطروس نامی آشنا در عرصه فرهنگ از زمان های دور و از قبل از انقلاب است. تا زمان انقلاب، حدود ده سالی می شد که می نوشت و مانند تمام انقلابیون آن وقت ها "سرود آنکه گفت نه" سر می داد، و درباره "منصور حلاج" و "جنبش حروفیه و پسیخانیان ( نقطویان)" قلم می زد و درآنها پاره ای مباحث و ماجراهای تاریخی ایران را بر اساس دیدگاههای ایدئولوژیک بر می رسید.
اکنون با پشت سرگذاشتن تجربه انقلاب، که او را نیز مانند بسیاری از روشنفکران ایرانی عازم خارج از کشور کرده، از باز اندیشی در افکار گذشته و البته باز هم از تاریخ می گوید و جالب تر اینکه در تمام این راه درازی که پیموده به گفته دوست و دشمن صداقت خود را حفظ کرده است.
سيروس علی نژاد - دوشنبه 16 ژانويه 2006 - متن کامل مقاله[+]
برخی منظره ها و مناظره های فکری در ایران امروز
علی میرفطروس
نشرفرهنگ ( کانادا )
چاپ اول 2004
بیخــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـرانزمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم
نـه فـريـادي ، نـه دادي و نــه دادخـواهـي !؟
تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~
دو خصلت است كه حد و نهايتى ندارد، وقاحت و حماقت، وقاحت بى حد را آخوندها دارند و حماقت بى حد را پيروان ايشان!؟
بسيجی پاسدار محمود احمدينژاد: " دنيا بايد بداند كه خط انقلاب همان مسيري است كه شهيد نواب صفوي دنبال كرد و اكنون كساني در صحنه انقلاب حاضرند كه خط نواب را دنبال ميكنند ".
سيد « مجتبی ميـرلـوحی » معروف به « نـواب صفـوی » در سال ( 1304 ش – 1925 م ) در تهران متولد شد. پس از دبستان، دبيرستان صنعتی آلمان ها را به اتمام رساند و در سال ( 1321 ش - 1942 م ) به استخدام شرکت نفت درآمد. او در آبادان زندگی می کرد، طرفداران و اعضای قديمی سازمان « فدائيان اسلام » افسانه های بی پايی پيرامون زندگی سيد ميرلوحی نقل می کنند که مورد ترديد همه کارشناسان تاريخ اجتماعی و سياسی ايران است. به هر روی سيد ميرلوحی پس از مدتی به بغداد و از آنجا به نجف می رود. ظاهراً در نجف به حوزه درس مرتجعين روحانی آن زمان « آيت الله امينی صاحب الغدير » راه می يابد و مورد توجه وی قرار می گيرد.
ميرلوحی پس از مدت کوتاهی از نجف به بغداد و از بغداد به آبادان می رود و در همين شهر که در اشغال قوای نظامی انگليس و پليس جنوب انگليسي ها بود به تبليغات و سخنرانی مشغول می شود. وی سفرهايی نيز به مهمترين مناطق نفتی کشور مانند آبادان و اهواز و آغاجاری که بطور کلی تحت نظارت انگليسي ها بود می کند و به سخنرانی برای کارگران می پردازد . حيرت انگيز اينکه فرمانده ارتش و پليس انگليس نه تنها مانع فعاليت وی نمی شوند و سيد ميرلوحی را دستگير نمی کنند! بلکه کاميونی در اختيار وی می گذارند تا طرفدارانش را از اين شهربه آن شهر انتقال دهـد!!!
ورود سيد ميرلوحی به آبادان که ظاهراً دشمن انگليس بود با بازگشت آيت الله بروجردی، آيت الله ابوالقاسم کاشانی و سيد ضياء الدين طباطبائی که به داشتن روابط عميق با انگليسی ها اشتهار داشت و از عوامل مهم کودتای سوم اسفند بود، به ايران همزمان بود.
در زمانی که « سيد ميرلوحی » 21 ساله بود به نزد آيت الله بروجردی به قـُم رفت. آثار زنده ياد محقق و مورخ دانشمند « احمد کسـروی » خواب راحت از چشمان مرتجعين و متوليان فرقه شيعه ربوده بود.
می گوينـد برخی از کتاب های « کسروی » به دست آيت الله حاج آقا حسين بروجردی می رسد و او « حکم ارتـداد نويسنده کتاب را اعلام می کنــــد!؟ »
چـــــــــــرا؟؟؟
برای اينکـــه:
[ « احمــد کسـروی » در کتاب های « دادگاه » ، « بخـوانيـد و داوری کنيــد » و « سرنوشت ايـران چـه خـواهــد شــد » ايرادات و انتقادات شديدی را به دستگاه روحانيت گرفته بود. به ويژه در کتاب اخير به ورود آيت الله بروجردی به قـُم و فتاوی ارتجاعی وی و دخالت وی در نظام آموزشی ايران انتقادات بی پرده ای نموده بود. در اثر پافشاری آيت الله بروجردی درس « تعليمات دينی » در مدارس کشور آغاز گرديد و به همين دليل وزارت فرهنگ تعدادی مـُلا به عنوان معلم در سراسر کشور استخدام کرد. » ]
سيد ميرلوحی با عده ای به تهران نزد « احمــد کسـروی » می رود و با وی در جلسات متعددی به مباحثه و مجادله می پردازد. مباحث ساده لوحانه ميرلوحی با دانشمندی چون « احمد کسروی » نتيجهً دلخواه را به بار نمی آورد و حتا همراهان سيد ميرلوحی بنا به گفتهً طرفداران خود او پايه ايمانشان سست می شود و سيد را در مقابل « کسروی » به مسخره می گيرند و کار به آنجايی می رسد که بين آنان " دو دستگی ايجاد می شود "
[ " ناگفته ها، خاطرات حاج مهدی عراقی " ص 25 - مهدی عراقی از قديمی ترين همکاران سيد ميرلوحی بود. ]
سيد ميرلوحی با خشم « احمد کسروی » را در حضور ديگران به مرگ تهديد می کند و جلسه را ترک می گويد. پس از چند روز سيد ميرلوحی وسيله روحانيون به يک کلت مجهز می شود و در ميدان حشمت الدوله « کسروی » را هـدف گلوله قرار می دهد. « کسروی » زخمی می شود!؟ ميرلوحی دستگير می گردد ولی با نفوذ آيت الله بروجردی و آيت الله کاشانی بعد از دو ماه بازداشت ، محترمانه به قيد کفالت و مانند يک قهرمان آزاد می شود. از همين زمان گوش اطرانيان با نام سازمان تروريستی « فداييان اسـلام » آشنا می گردد.
حاج مهدی عراقی از نخستين اعضاء فداييان اسلام و از سران سازمان تروريستی « هيئتهای موءتلفه اسلامی »
و آنگاه از سران « انقلاب اسلامی » و دوست و يار نزديک آيت الله خمينی رهبر انقلاب اسلامی ضمن بيان خاطرات خود پيرامون « فداييان اسلام » به وضوح چگونگی تاًسيس و پايگاه اخلاقی و اجتماعی اعضای « فداييان اسلام » را چنين شرح می دهــد:
« سيد مجتبی ميرلوحی وقتی از زندان بيرون می آيد به فکر اين می افتد که يک محفلی، يک سازمانی، يک گروهی، يک جمعيتی را به وجود بياورد برای مبارزه ، اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی بايد استفاده بکنم که تا الان اين افراد مخل آسايش محلات بوده اند ، مثل اوباش ها که توی محلات هستند ، گردن کلفت ها ، لات ها ، به حساب آن ها که عربده کشی های محلات بوده اند ... اين ها بودند دوستانی که به دور مرحوم نواب جمع شده بودند ، اکثر آن ها مرحله اول از اینجور افراد بودند ... ».[!] حاج مهدی عراقی علت انتخاب « اوباش ها » را در « متدين » بودن آنان می داند و ندانسته تفسير دقيقی از انديشه های دينی مبارزين اسلامی و حاکمان کنونی ايران ارائه می دهد.
[!] - کتاب " ناگفته ها ، خاطرات شهيد (؟) حاج مهدی عراقی " ص 26 – چاپ اول – مؤسسه خدمات فرهنگی رسا 1370 ش - 1992 م .
حاج مهدی عراقی از سن 16 سالگی به عضويت شورای مرکزی فداييان اسلام درآمد. وی تا هنگام اعدام نواب صفوی در سال ( 1335 ش - 1956 م ) در کليه ترورهای فداييان اسلام و برنامه ريزی ها و گفتگوهای پشت پرده اين سازمان تروريستی مشارکت مستقيم و غير مستقيم داشت. وی در قتل « احمد کسروی » ، عبدالحسين هژير ، رزم آرا و حسنعلی منصور نقش اساسی داشت. بين پانزدهم خرداد سال ( 1342 ش - 1963 م ) تا تبعيد خمينی در تمامی تظاهرات خيابانی شرکت داشت و در بهمن سال ( 1343 ش – 1964 م ) شاخهً ترور هيئت مؤتلفه را پايه گذاری کرد که زير نظر وی به ترور افراد نام آور و هم چنين قتل هايی که هنوز افشا نشده است اقدام نمود. عراقی در سال ( 1357 ش - 1978 م ) به فرانسه رفت و در نوفل لو شاتو از مشاوران و محرمان خمينی بود و همراه وی به تهران بازگشت. وی در انقلاب مسئوليت های مختلفی داشت. عراقی در 4 شهريور سال ( 1358 ش - 1979 م ) همراه پسرش به وسيله سه نفر از تروريست های « گـــروه فــرقــان » در نزديکی خانه اش ترور شد. همکاران وی از شاخهً نظامی هيئت مــؤتـلـفــه مـعتقدند که « گــروه فـــرقــان » توسط شيخ علــی اکبــــر هـــاشمــــــی رفسنجـانـــی پـايــــه گـــــذاری شـــــــده است.
به هر روی ، « احــمــد کســروی » مورخ پـُر آوازه ايــــران همراه با منشی خو « مـحـمــد تـقــی حــداد پــــور » در 20 اسفند سال ( 1324 ش - 1945 م ) توسط سيد حسين امامی از اعضای فداييان اسلام در کاخ دادگستری در تهــران به قتل رسيــد. نــدای ميهـن دوستی و انـديشــه هـای ضـد ارتجاعی « کسـروی » اما در قلب و جان هر ايـرانـی بــاقی مــانده است.
پس از قتل « احمد کسروی » اولين اعلامیهً سيد مجتبی ميرلوحی با نام مستعار " نـواب صفـــوی " و با عنوان سازمان « فدائيان اسلام » منتشر شد. سازمان فدائيان اسلام در حقيقت يک سازمان تروريستی بود. به گمان من دستور العملی که به آنان داده شده بود اين بود که کشور را از سقوط به دامان کمونيست ها حفظ نمايند!؟ آنان نه تنها در فکر براندازی شاه نبودند ، بلکه با ترور سياستمداران و روشنـفکران ميل داشتند که شاه و دولت های اورا در مقابل کمونيست ها حفظ کنند و به اجرای احکام مذهبی مجبور نمايند.
نـواب صفــوی و سازمان تروريستی فــدائيـان اســلام به فعـاليت های نيمـه مخفـی خـود ادامـه داد و در سال های
( 1327 تا 1334 ش - 1984 تا 1955 م ) در همهً تحولات سياسی ايـران نقش ماجراجويانه و جنايتکارانه و در دراز مدت تاًثيری بس مخرب و خطرناک بر جای نهاد.
عبدالحسين هــژيـر که در کابينهً قوام السلطنه وزير دارائی بود و به گرمی از آزادی قاتل « کسروی » دفاع می کرد و در هيئت دولت گفته بود : " بنده عقيده دارم که اين آدم [ احمد کسروی] مهـدورالدم بوده و اگر هم او را کشته اند کار صحيحی بوده " ( محمود تفضلی در « ايران ما » و محمد مسعود در « مرد امروز » صميمانه پيرامون قتل « کسروی » می نوشتند و جريان قتل فجيع وی را در روزنامه های خود بی طرفانه بازتاب می دادند. )
دمشان گرم !؟
عبدالحسين هــژيـر نمی دانست که خود روزی به دست فدائيان اسلام و به دست سيد حسن امامی ، همان شخصی که « کسروی » را کشته بود ، به قتل خواهـد رسيد!؟ در 8 آبان – سال ( 1328 ش - 1949 م )!؟
اين جنايتکاران مُقـدس ، رزم آرا نخست وزير را در اسفند – سال ( 1329 ش - 1950 م ) در مسجد شاه تهران!؟ و دکتر زنگنه رئيس دانشگاه تهران را ترور کردند!؟ و با ترور نافرجام " علاء " نخست وزير ، رعشه بر جان حکومت متزلزل شاه و دولت های وی انداختند. فدائيان اسلام ابزار شومی برای نقشه های استعماری در ايران گشتند که پيآمد های ويرانگر آن را در سراسر سال های حکومت اسلامی در ايران به وضوح می بينيم.
[ حاج مهـدی عراقی در مورد دخالت " آيت الله کاشانــی " و جبهه ملی در ترور " رزم آرا " و ديگران اعتراف می کند : « " آيت الله کاشانــی " به ديدار " نواب صفوی " آمد و بعد از مباحثات طولانی " آيت الله کاشانــی " به نواب صفوی گفت : " تنها مسئله ای که اينجا مطرح است هفت نفر بايد زده ( ترور ) بشوند تا ما بتوانيم برنامه مان را پياده بکنيم . اوليش رزم آرا است ، دفتری ، دکتر فلاح ، دکتر طاهری ، دو سه تا ديگر که من الان يادم نيست. گفت : " هفت نفر بايد زده شوند... ملاقات انجام شد و به قول بعضيها گفتنی، آن آقايان فتوای قتل رزم آرا را از بـُعد سياسی صادر کردند ، اين آقا " آيت الله کاشانــی " هم فتوای قتل رزم آرا و شش نفر ديگر را از جهت شرعی صادر کرد ، چون مجتهد بود ".
مهدی عراقی در ص 132 – 133 خاطراتش به نقل جريان دادگاه نواب صفوی می پردازد و می گويد : " از نواب صفوی در دادگاه « راجع به زدن رزم آرا » می پرسند. وی خائن بودن رزم آرا را از يک طرف مطرح می کند و از طرف ديگر هم فتوای قتلش را از جهت سياسی و از جهت دينی منتسب می کند به جبهه ملی و " آيت اللـــه کاشانــی "].
با تاًسيس و ادامهً آزادانه فعاليت سازمان تروريستی « فدائيان اسلام » شاه و رجال سياسی ايران ساده لوحانه در تله سياست جنگ سرد قدرت های خارجی و همچنين قشر قدرتمند ارتجاع مذهبی افتاده و از پيامد های خطرناک و تاثير دراز مدت آن در جامعه سنتی ايران بی خبـر ماندند. [ برای اطلاع بيشتر پيرامون واکنش رجال سياسی ايران پيرامون قتل های « فدائيان اسلام » ( ترور های مقـُدس ) – مراجعه کنيد به مقالات مستند « دکتر جلال متينی » در مجله « ايرانشناسی » شماره های 1 تا 4 ، سال دوازدهم - سال ( 1379 ش - 2001 م ).]
گزيده هائی از پيشگفتار « بهـرام چـوبينــه » بر کتاب « 23 سال » [+]« عـلــی دشتـی »
ادامهً اين فاجعه را فردا پی می گيريم
بیخــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـرانزمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم
بـخـوانيــد و داوری کنيـد...
تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~
دو خصلت است كه حد و نهايتى ندارد، وقاحت و حماقت، وقاحت بى حد را آخوندها دارند و حماقت بى حد را پيروان ايشان!؟
آموزگار روشنگری مهندس بهرام مشيری در برنامهً سرزمين جاويد از مغلطه های آخوندها در مورد نواب صفوی سخن می گويد.[+]گوش کنيد
تهران- خبرگزاري كار ايران - 15/10/1384
بسيجی پاسدار محمود احمدی نژاد در جمع مُـفت خوران قم گفت: " قم پايتخت فرهنگي جمهوري اسلامي است ، اگر ميخواهيم دنيا را اداره كنيم بايد مقدمه آن را فراهم كنيم "
" دنيا بايد بداند كه خط انقلاب همان مسيري است كه شهيد نواب صفوي دنبال كرد و اكنون كساني در صحنه انقلاب حاضرند كه خط نواب را دنبال ميكنند ".
نواب صفوی هم يکی از اين جنايت کاران بود: خمينی ، خامنه ای ، رفسنجانی ، خلخالی ، لاجوردی ، گیلانی ، ماشا الله قصاب ، ذوالقدر ، سعید امامی ، سعيد مرتضوی ، سعيد عسگر ، سعِد حجاريان ، پور محمدی ، فلاحيان ، محسنی اژه ای ، احمدی نژاد ، ده نمکی ، الله کرم ، شيخ تقی مصباح ، حسين شريعتمداری ، صفار هرندی ، حجازی ، الياس محمودی ، شاهرودی نجفی ، خاتمی يزدی و يونسی ، کروبی و ... " در خانه اگر کس است، همين اندازه بس است!؟ "
الگــو سازی رژيم از يک تروريست به نام مجتبی ميرلوحی معروف به نـواب صفـوی !؟
در پاسخ به انصار حزب الله و سازمان تبليغات اسلامی ... و سايت انصار حزب الله28 / 10 / 1384
وقتی رژيم نقاب خاتمی را از چهره بر می دارد ، پاسدار احمدی نژاد و نواب صفوی تروريست صورت واقعی رژيم اسلامی را به نمايش می گذارند! و خامنه ای بی نقاب می شود امیرالمؤمنين مصباح يزدی!؟
نواب صفوی (مجتبی ميرلوحی) و اعضای سازمان تروريستی « فدائيان اسلام » تكبيرگويان براي برقراري حكومت اسلامي، [ احمد کسروی ] و [ محمد تقی حداد پور ] را وحشيانه گلوله باران و دشنه آجينگونه ترور کردنــد! و سازمان تروريستی « فدائيان اسلام » را شکل داد نــد که پرچم اسلام را بلند كنند! تا برسد به دست نايب و سربازان گمنام امام زمان که ايران و ايرانی اسلامزده را باين روز سياه و خونين بنشاننــد.
پدر خوانده ، شيخ علی خامنــه ای می گويد: «اين شخصيت نواب است كه بدون ملاحظه و تحت تاثير قرار گرفتن از محيط اطراف كه در خفقان و بيتفاوتي فرو رفته بود، يك تنه، [ پس اين دايناسور آيت الله ها: بروجردی ، کاشانی ، قـُمی ، خمينی و ... چــه نقشی در اين فاجعهً خونين داشتند؟ ] تكبيرگويان براي برقراري حكومت اسلامي پرچم اسلام را بلند ميكند!
شیخ ابطحی در وبلاگش می گويد: ۲۶ دی ۱۳۸۴
نواب صفوی
امسال پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی است. نواب صفوی و دوستانش، جوانان پر شور (؟) مسلمانی بودند که با تکیه بر احساسات مذهبی از طریق تبلیغات دینی و سپس ترور مسئولان حکومتی قصد برپایی حکومت اسلامی داشتند.
حاج مهدی عراقی از نخستين اعضاء فداييان اسلام و از سران سازمان تروريستی « هيئتهای موءتلفه اسلامی »
و آنگاه از سران « انقلاب اسلامی » و دوست و يار نزديک آيت الله خمينی رهبر انقلاب اسلامی ضمن بيان خاطرات خود پيرامون « فداييان اسلام » به وضوح چگونگی تاًسيس و پايگاه اخلاقی و اجتماعی اعضای « فداييان اسلام » را چنين شرح می دهـــــــــد:
« سيد مجتبی ميرلوحی وقتی از زندان بيرون می آيد به فکر اين می افتد که يک محفلی، يک سازمانی، يک گروهی، يک جمعيتی را به وجود بياورد برای مبارزه ، اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی بايد استفاده بکنم که تا الان اين افراد مخل آسايش محلات بوده اند ، مثل اوباش ها که توی محلات هستند ، گردن کلفت ها ، لات ها ، به حساب آن ها که عربده کش های محلات ( باج خورها ) بوده اند ... اين ها بودند دوستانی که به دور مرحوم نواب جمع شده بودند ، اکثر آن ها مرحله اول از اینجور افراد بودند ... ».
حاج مهدی عراقی علت انتخاب « اراذل و اوباش » را در « متدين » بودن آنان می داند و ندانسته تفسير دقيقی از انديشه های دينی مبارزين اسلامی و حاکمان کنونی ايران ارائه می دهد.
قرائت شيخ تقی مصباح يزدي از اسلام:
" نفي جمهوريت - تأسي از « نواب صفوي » در امر كشورداري ( حکومت اسلامی ) و نيز تشكيل گردانهاي استشهادي است !؟
هفت شبانه روز است که همايش « نواب » بازارش گرم است و خرجش از کيسهً مردم و نفعش به کام شيخ تقی مصباح يزدی و دارو دسته اش!؟
به نقل از سايت های حکومتی آمده است:
در آستانه برگزاري همايش پنجاهمين سالگرد بزرگداشت نواب صفوي، سه کتاب «فداييان اسلام به روايت تصوير»، «رهبري به نام نواب» و «نـواب اسطوره مهر» توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامي به چاپ رسيد. مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کتاب «فداييان اسلام به روايت تصوير» با حفظ محوريت جمعيت فداييان اسلام شامل تصاويري از مراحل شكلگيري، مبارزات، محاكمات و شهادت اعضاي برجستهي آن جمعيت است. کتاب «رهبري به نام نواب» درصدد است تا يك دهه مبارزه فدائيان اسلام را تحت رهبري نواب براي خواننده بازگو كند. کتاب «نـواب، اسطوره مهر» نيز به طور خلاصه و با زباني ساده و روان به زندگاني شهيد نواب صفوي پرداخته است، بطور رايگان به شرکت کنندگان در همايش هديه داده شد! .
در سايت حکومتی آفتاب هم از اين نمايش نامه گزارش کوتاهی می گويد: :
چهارشنبه 28 دي 1384 ساعت - 13:51
ریخت و پاش کلان در مراسم بزرگداشت شهید نواب صفوی
آفتاب: شنیده می شود که در مراسم بزرگداشت نواب صفوی که در سالن همایش های صدا و سیما برگزار شد، اسراف و ریخت و پاش های کلانی از بودجه بیت المال صورت گرفت.
این اسراف شامل طبخ چندین نوع غذا برای نهار و چیدن میزهای آن چنانی در مراسم و چاپ و تکثیر کتاب ها سی دی های حاوی آثار نواب و همفکرانش در تیراژ بسیار بالا بود.
[ اعلام رسمی فعاليت سازمان تروريستی « فدائيان اسلام » و برگزاری همايش " نـواب صفـوی "، تبليغ و تشويق و تهيج جوانان و طلبه های حوزه ها برای انجام جنايت های مـُـقدس و آماده کردن بچه های بسيجی برای ترورهای انتحاری! ]
بیخــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـرانزمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم
ترور کسروی کشتن آگاهی بــود...
تاريخ رشـد و گـسترش اســلام را نمی توان فـهـمـيـد مگـر اينکـه ابتـداء
خصلـت خـشـن، تــنـد، مــهــاجــم و مــتــجــاوز آنـرا بشنـاسيـم.
::. مـيـرفـطـروس .::
~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~*!*!*~!~
دو خصلت است كه حد و نهايتى ندارد، وقاحت و حماقت، وقاحت بى حد را آخوندها دارند و حماقت بى حد را پيروان ايشان!؟
ورود سيد مجتبی ميرلوحی ( نواب صفوی) به آبادان که ظاهراً دشمن انگليس بود با بازگشت آيت الله بروجردی، آيت الله ابوالقاسم کاشانی و سيد ضياء الدين طباطبائی که به داشتن روابط عميق با انگليسی ها اشتهار داشت و از عوامل مهم کودتـای سوم اسفند بود، به ايران همزمان بود.
در زمانی که «مجتبی ميرلوحی » 21 ساله بود به نزد آيت الله بروجردی به قـُم رفت. آثار زنده ياد محقق و مورخ دانشمند « احمد کسـروی » خواب راحت از چشمان مرتجعين و متوليان فرقه شيعه ربوده بود.
می گوينـد برخی از کتاب های « کسروی » به دست آيت الله حاج آقا حسين بروجردی می رسد و او « حکم ارتـداد نويسنده کتاب را اعلام می کنــــــــــد!؟ »
چـــــــــــــــــــــــــــــرا؟؟؟
برای اينکــــــــــــــه:
[« احمــد کسـروی » در کتاب های « دادگاه » ، « بخـوانيـد و داوری کنيــد » و « سرنوشت ايـران چـه خـواهــد شــد » ايرادات و انتقادات شديدی را به دستگاه روحانيت گرفته بود. به ويژه در کتاب اخير به ورود آيت الله بروجردی به قـُم و فتاوی ارتجاعی وی و دخالت وی در نظام آموزشی ايران انتقادات بی پرده ای نموده بود. در اثر پافشاری آيت الله بروجردی درس « تعليمات دينی » در مدارس کشور آغاز گرديد و به همين دليل وزارت فرهنگ تعدادی مـُلا به عنوان معلم در سراسر کشور استخدام کرد. »]
گزارش قتل کسروی به نقل از « محمود هُرمز » وکيل دادگستری – همکار روز نامهً « ايران مـا »
21 اسفند 1324 احمد کسروی را در دادگستری کشتند، قاتلين او خيلی خونسرد سوار درشکه شدند و رفتند، ولی بعد دستگير گرديدند.
حمله کنندگان پس از آنکه دقايقی چند به عمل جنايت آميز خود ادامــه می دهنـد، از اتـاق خارج شده و فرار می نماينـد، افسران ارتش که همرا آنها بودند در کاخ دادگستری گــُم شدند ولی سه نفر غير نظامی ( نواب صفوی ، برادران امامی و خورشيدی ) که کارد خونين خود را به هوا بلند کرده و داد می زدند " يا علی ، يا محمد ، الله اکبر "
از کاخ دادگستری و از مقابل افسران ارتش و ماًمورين شهربانی و سربازان محافظ زندانيان و چند نفر پاسبان که در کريدورها بودند عبور کردند و بيرون رفتند!
اين اشخاص پس از آنکه از کاخ بيرون آمدند به طرف گلوبندک رفته و در نزديکی محل سابق پارک بدايت به درشکه نشسته و سپس به طرف بالا و طرف شمال خيابان خيام برگشتند. دو سه نفر ديگر هم در حوالی کاخ دادگستری سوار همان درشکه شده و با اطمينان تمام و در حالی که درشکه با سرعت عادی حرکت می کرد ، رفتند!؟
کالبــد بی جان احمــد کسروی در سمت مقابل و در فاصله بين ديوار و ميز بازپرسی که به پهلوی چپ غلتيده بود قرار داشت. کف اتـاق پـُر از خون بود و يک هفت تير خون آلود روی سينهً کسروی ديده می شد.
اصابت گلوله مجالی برای فرار به او نمی دهــد ، کالبد د طگر محمد تقی حداد پـور منشی جوان کسروی بود.
4 – 5 زخم مـُهلک به پشت و پهلو و سينهً و مغز سر حداد پـور زده بودند. يکی از زخم ها شکافی به درازای 8 سانت و پهنای 5 سانتيمتر ايجاد کرده بود.
بــدن کسروی پـُر از زخم گلوله و کارد بود ، تا آنجا که من توانستم بشمارم 28 زخم عميق ديدم ، روده ها از شکافی که در سمت جلو و راست و پائين شکم وارد کرده بودند بيرون ريخته و گوشت های قسمتی از صورت و بدن او آويزان بود!؟؟؟ [ شاهــد و حاضر در اتـاق بازپرسی آقای محمود هـرمـز وکيل دادگستری صحنهً به خون تپيدن اين فرزانهً غيرتمند را در روزنامهً " ايران مـا " شرح داده است. ]
بیخــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـرانزمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم
ایران بایــد چراغ آسیا گــردد...
ما ملّتی هستيم كه "آينده" را فدای "گذشته ناشاد" می كنيم! ::. مـيـرفـطـروس .:: |
..:: از حسین بن علی ::.. ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتراست. ایرانیهارا باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشانرا بفروش رسانید و مردانشانرا به بردگی و غلامی اعراب گماشت. حسین بن علی، امام سوم شیعیان، سفینة البحار و مدینة الاحکام و الاثار، نوشته: حاج شیخ عباس قمی، ص ۱۶۴ |
من آفريده خاكساري بيش نيستم و جز آبادي جهان و آسايش جهانيان را نمي خواهم... كساني چه ميپرسند كه من كيستم و چيستم؟ سخنان مرا ببينند كه چيست و چه سود يا زياني بر جهانيان دارد... من بر آن ميكوشم كه خردها را از سستي و پستي رهانيده فروغ آنها را هرچه بيشتر گردانم كه جهان از آن فروغ درخشان گردد. من آدميان را جز به پيروي خرد نميخوانم و هر آنچه نكوهيده خرد باشد من از آن بيزارم.
سخناني كه من درباره خداشناسي ميگويم، كساني آنها را دين نويني پنداشته به دشمني برخاستهاند... ولي اين سخنان همه از اسلام است. خدا به من فيروزي داده كه زبان قرآن را ميدانم و اسلام را چنان كه هست ميشناسم و هرآنچه درباره خداشناسي ميگويم جز گفتههاي قرآن نيست.
بنياد دين نوين پس از اسلام جز هوس و ناداني نيست... من از اين ناداني بيزارم... خدا بر من نبخشد اگر سخني به خودخواهي بگويم يا گامي در راه هوس بردارم...
من پراكندهديني را مايه بدبختي مردم دانسته بر آن كساني كه راههاي جدا جدا به روي مردم باز كردهاند نفرينها ميفرستم. پس چگونه رواست كه خويشتن راه جداي ديگري باز كنم
انديشهها و آرمان کسروی"ایران باید چراغ آسیا گردد"
احمد کسروى محقـق، متـفکر، مـورخ و زبان شناس نامى و مبارز نستـوه تاريخ معـاصر ایــران
کسروى علّت عقب ماندگى و تيره روزى ايرانيان و شرقيان را تشخيص داده بود و يک تنه و بى آنکه دستى از او حمايت کند و دستگاهی پشت سرش باشد به پيکار بر خاست و سرانجام نيز سر بر سر آرمان خود نهاد.
کسروی مردی که میخواست ایران را از تاریک اندیشی برهاند.
بايد انديشه آينده را کرد، کسروى می گفت: " جامعه ايرانى با اندیشههای زهر آگینی که بر آن حاکم میباشد به حوض پرلجنى میماند که ما بخواهيم با ريختن عطر و گلاب بوى بد آنرا بزدائيم. پس نخست میبايست اين حوض را از لجن و آب آلودهاى که در آن است پاک کنيم، آنگاه هر عطر و گلابى که در آن بريزيم، بوى خود را خواهد داد.
چگونه میتوان به آينده جامعهاى اميد داشت که در آن پیروان فلان مذهب به دستور بنياد گذاران کيش خود حق شرکت در سرنوشت سیاسی آنرا ندارند، و خراباتيان و صوفيان هر آنچه را که در آنست هيچ در هيچ مىدانند،و شيعيان نيز زندگى در آنرا پلى به سوى رفتن به بهشت و نشستن در کنار حوض کوثر میپندارند؟!...با وجود بدآموزيهاىاينهمه شاعران بى عار و بيکار و گردن کلفت که قرنها ريزه خوار سفره قاتلان و آدمکشان بودهاند کدام ملت میتواند راه نيکبختى خود را بجويد ".
کسروى در باره احضارش به دادسرا نوشته است: " خداراسپاس که پس از ۵۸ سال زندگانى، يک باررا هم به شعبه بازپرسى افتاده وآنهم گناهم کتاب نوشتن و باخرافات جنگيدن است. اين پرونده مرابه راهى میاندازد که اگر پيش رود، مرا همپايه سقراط و مسيح خواهد گردانيد. سقراط و مسيح نيز به همين گناه محکوم گرديدند".
ميگويد: ”جاي بسيار خشنودي است كه در اين كشوري كه رشوهخواري و نادرستي از در و ديوارش ميبارد، من، كه در عدليه در كانون رشوهخواري ميبودهام، خدا مرا از لغزش دور داشته است. در اين كشوري كه چاپلوسي و پستي گريبانگير خرد و بزرگ ميباشد، من، با همه آميزش كه با چاپلوسان و پستنهادان داشتم، آلودهً خوي آنان نگرديدهام”.
گزيـده از مقالهً كسروي (سيداحمد) / يحيي آرينپور
بیخــدا و کـافـرم؛ از اهـل ايـمان نـيـسـتـم
زادهً ايـرانزمـينـم؛ نــه! مـسـلـمـان نيـسـتـم
اشتراک در:
پستها (Atom)