۱۳۹۳ فروردین ۵, سه‌شنبه

چهارشنبه سوری جشنی بزرگ، نشانه خردمندی ملت ایران ولی خاری در چشم رژیم ضد ایرانی...

آتش افروزی چهارشنبه سوری چه معنا دارد؟

آتش یکی ازچهار عنصر باارزش و گرامی نزد ما ایرانیان است که جرم، میکرب، و انگل هارا از پای در می آورد، موجب پیشرفت صنعت و تکنولوژیست، و به زندگی ما نیز گرمی، و هستی می بخشد. تغییر شکل فلزات، تکنولوژی آلیاژ، و متالوژی، پدید آوردن مصالح پر قدرت وپر دوام ساختمانی و جاده سازی، همه و همه به کمک و در کنار آتش و گرما امکا ن پذیر است.همچنین، از انرژی گرمایی آتش در ایجاد بخار آب و ایجاد نیروی الکتریسته بهره برداری می شود.
زنان دلاور و روستین ایران، با همآهنگی و همگرایی چهارشنبه سوری را جشن می گیرند و این جشن فرخنده یادگار نیاکانمان را گرامی می دارند.. ستایش و درود بر این زنان پاکدل و میهندوست.
جشن بزرگ چهارشنبه سوری در تاجیکستان. کشوری که از زیر یوغ روسیه جهانخوار و جنایتکار به در آمد و جشن های و آیین های باستانی خود را به بهترین روش انجام می دهد در حالی که کشور آخوند زده و مصیبت دیده ما نوکری روسیه جنایتکار را پذیرا شده است.
ماه اسپند ماه خانه تکانی، و شب چهارشنبه آخر ماه ویژه خود تکانی، تصفیه و پرورش روان، و به آتش کشیدن دشمنان است. آن چه را با آب و یا مواد شیمیایی نتوان پاک و بی زیان کرد، در جوارآتش جای می دهند تا با گرم شدن، انگل و میکرب های خود را از دست بدهد.
این چهارشنبه سوری واقعی ایرانی است. آتشی از جان و دل ملت دربند بلند می شود و خرمن جنایت کاران ضد ایرانی تازی نژاد را به آتش می کشد.

آتش، وسیله دفع میکرب و چرک در گذشته

در بدترین شرایط آن است که جسم آسیب پذیر را با آتش می سوزانند تا میکرب و انگل های آن به دیگران سرایت نکند. در گذشته که امکان جراحی نبود و پنی سیلین به بازار نیامده بود، برای جلو گیری از عفونت، محل زخم را با میله ای داغ و تافته شده می سوزاندند.
هم چنین، در سده های پیشین، با پیامد وبا، طاعون، و بیماری های واگیر دیگر، آن چه را در دسترس داشتند از وسائل خانه، پوشاک، لحاف و تشک می سوزاندند تا از واگیری و گسترش این بیماری ها جلو گیری شود.
چند سال پیش در اروپا به ویژه در انگلستان هنگامی که بیماری گاوی سرایت نمود و بیم آن می رفت که به جانوران دیگر، و حتی انسان نیزسرایت کند، به ناچار میلیون ها گاو و بستر وجایگاه آن ها را به آتش کشیدند، و سوزاندند.
اگر آتش چهارشنبه سوری هم دامن آلوده به جنایت و غارتگری آخوند فرومایه و ضد ایرانی  را فرا نگیرد، بی درنگ کابوس آن آرامش و خواب را از او خواهد گرفت.

دفع میکرب های درون کشور

بی تردید، آخوند و ملا چه بادستار، و یا بی دستار، میکرب و انگلی است فراگیر و آفت زا که از ۱۴ سده پیش به جان مردم کشورما افتاده، و هستی های ما را هم چنان نابود می کند.
شوربختانه هرآن چه در نفی ویا نابود کردن این انگل و سرطان جامعه ما کوشش شده و یا می شود، تاکنون تلاشها به جایی نرسیده و این سرطان مرگ آور به تندی پراکنده می شود. بنا براین، آخوند که جشن و شادی و آتش افروزی ملت ایران را آتشی به خرمن وجود و هستی خود می داند، در هر فرصت و هر لحظه به تحمیرامت نا آگاه و خردزدایی آنان نسبت به برگزاری این جشن ها و شادمانی ها می پردازد.
جشن آتش افروزی اسلاوها که شباهت بسیاری به جشن چهارشنبه سوری خودمان دارد.
با صفات برجسته آخوند های ایرانی بیشتر آشنا شوید
برای شناختن بیشترآخوند، تنها به ذکر یک نمونه زیر بسنده می کنیم:
۱- در گذشته چند بار گفتیم و بازهم خواهیم گفت که چگونه  آخوند مطهری افتخار آفرین رژیم اسلامی و پاره تن آقای خمینی ، دریک سخنرانی در سال ۱۳۵۷ به مناسبت چهارشنبه سوری، نیاکان ما و مردم ایران را که بر روی آتش می پریدند و جشن می گرفتند،خر، احمق، و نادان می دانست.
۲- سال گذشته نیز ولی وقیح فضله پراکنی می کند و به اصطلاح فتوا می دهد که روی آتش پریدن حرام است. آن گاه یک گله از آخوندهای مزدبگیر و نوکر مرکز خلافت خود را به جان مردم می اندازد تا خود برای جلوگیری این جشن بزرگ و پراز شادمانی ایرانی به سمپاشی پرداخته، و مردم را از برگزاری این آیین ملی و میهنی، باز دارند.
۳- مکار شیرازی، آخوند فرومایه ای که کارخانه قند و شکر و زمین های فراوانی در منطقه فارس و خوزستان را بالا کشیده که اکنون گویا این کارخانه تعطیل، و هزاران کارگر خانواده دار آن بیکار و سرگردانند.  فرزند و داماد این دزد غارتگر هم در وارد کردن کالاهای قاچاق و بدون پرداخت حق گمرکی آن، و داشتن امتیاز وارد کردن شکر، تیشه به ریشه اقتصاد این کشور زده و می زنند.این آخوند ضد ایرانی تازی نژاد هم  مانند دیگر آخوندهای  دشمن ایران و ایرانی، چهارشنبه سوری را حرام می داند.
آخوند مکارم شیرازی، شیاد و کلاهبرداری که ترجیح می دهد با نوکری و مزدوری آخوند ۵ تومانی مشهدی همچنان به دزدی و غارتگری و تصرف زمین و مال و اموال ملت ادامه دهد. تاکنون که کارخانه قند و شکر را که به ملت تعلق دارد، مانند ارث پدری اش بالا کشیده است. آیا مردم استان فارس آنقدر همت و میهن دوستی ندارند که این آخوند فرومایه و ضد ایرانی را بر سر جای خود نشانند؟!.
از دید آخوند شکمباره شهوت ران، تجاوز به دخترک ۹ ساله، به کنیزی گرفتن دختربچه های جوان، و بردن آنان از تیسفون، پایتخت بزرگ ساسانیان، و فروختن به عنوان کنیزی در بازارهای عربستان، امری پسندیده و اسلامی است.
همچنین، از دید آخوندها، به صیغه گرفتن و تجاوز به زنانی که شوهرشان در جنگ کشته شده، یک عملکرد اسلامی و قابل توجیح است.
اکنون ملت بزرگ ایران دریافته است که تنها راه نابود کردن  آخوند، این سرطان و میکرب های خطرناک، سوزاندن آن ها است.
از این روی، دختران و پسران برومند وغیور کشورمان، بر آنند تا با برگزاری جشن چهارشنبه آخر سال، و ریش آخوندها و جنایت کاران میهنمان را به آتش کشند، و شراره های سوزان آن را به سازمان هایی که مربوط به آخوند است، و به نفع آنان کار می کند، بکشانند.
آری، در این شرایط، فرصتی به دست ما می آید که با آتش افروختن خود، ریشه خامنه ای و مجتبی فرزند جنایت کارش، و دهها دوجین آیت الله ها و دیگر آخوندهای جنایت پیشه، این بیماری های واگیر و خطرناک را به سوزانیم و شر ۱۴ سده آن ها را از کشور و تاریخ خود کوتاه کنیم.
این ویدیو پایکوبی و دست افشانی جوانان در برگزاری آیین ملی و باستانی چهارشنبه سوری نشان می دهد. برای آخوند بی فرهنگ و ضد ایرانی، دیدن این ویدیوی شادی آور مصیبت و غیر قابل تحمل است.
آتش چهارشنبه سوری، نشانه ای از شادی، سرخشندگی، پاکی، صفاو صمیمیت است. تنها دشمنان پست فطرت و بی خردان  و مزدورانند که آن را نادیده گرفته، و یا از آن بدگویی می کنند.
آتش چهارشنبه سوری، نشانه ای از شادی، درخشندگی، پاکی، صفاو صمیمیت است. تنها دشمنان پست فطرت و بی خردان و مزدورانند که آن را نادیده گرفته، و یا از آن بدگویی می کنند.


فضول محله 

فاطمه زهرا: دختر بچه ای که قربانی پَندارهای پَلید پدرش شُد!

به گمان نگارنده، فاطمه زهرا دختر پیامبر اسلام، پس از خدیجه دومین بانوی شناخته شده در صدر اسلام می باشد که قربانی قوانین زن ستیزانه اسلام گشته و زندگی اش با تکیه بر دستورات شریعه اسلامی، ویران شده است. برای درک بهتر موضوع عنوان شده، نگاهی کوتاه به چگونگی زندگی وی می اندازیم.
فاطمه نُه ساله بود که توسط پدرش به همسری علی ابن ابوطالب در آمد؛ طبق اسناد تاریخی و کتب معتبر اسلامی فاطمه تا پیش از روز ازدواج، از تصمیمات پدرش مبنی بر شوهر دادن خود، کمترین آگاهی نداشته و مورد ستم پدر و صد البته فوانین اسلامی که زن را کم فهم و بی خرد و نادان می شمارند، قرار گرفته است.
محمد ابن عبدالله که زنان را شایسته تصمیم گیری برای خود نمی دانست و در کتاب موهوم الهی اش، بانوان را کشتزاری نامیده که مرد از هر طرف که مایل باشد می تواند بر آنان وارد شده و از ایشان کام بگیرد؛ دختر خود را نیز لایق دانستن ندانسته و روز ازدواج فاطمه را در جریان وعده هایش با علی، قرار می دهد.
 فرتور دختر بچه مسلمانی را پوشیده در حجاب اسلامی، نشان می دهد. زمانی که فاطمه زهرا هم سن دخترک در فرتور بود، یک نوزاد در بغل و جنینی در شکم داشت.! حتی تصور کودکی در چنان وضعیتی، هولناک است. فاطمه قربانی قوانین زن ستیزانه اسلام است.
داستان ازدواج فاطمه با علی بدین شرح است؛ عمر و ابوبکر خواستار ازدواج با فاطمه بودند، اما محمد پیشنهاد ازدواج آن‌ها را نپذیرفت و گفت که «امر او با خدا است». علی به سبب فقرش جرأت پاپیش گذاشتن نداشت و این محمد بود که کار را بر علی آسان نمود.
محمد به او گفت که علی صاحب زرهی است که اگر آن را بفروشد می‌تواند پول کافی برای مهر فاطمه تهیه نماید. علی با فروش زره و وسایلی دیگر و شتر یا میش حدود ۴۸۰ درهم فراهم نمود که مبلغ خیلی معمولی بود. به توصیه محمد یک سوم تا دو سوم مبلغ خرج عطریات شد و بقیه صرف خرید ضروریات منزل گردید. آنگاه محمد فاطمه را از قولی که به علی داده بود آگاه نمود. بگفته ابن سعد، فاطمه چیزی نگفت و محمد این را نشانه رضا دانست.
همانگونه که متوجه شده اید، فاطمه تا پیش از مراسم ازدواج، چیزی در رابطه با قرارهای پدرش با علی، برای شوهر دادن وی نمی دانست، محمد روز ازدواج، وی را مطلع می کند و فاطمه متعجب شده و سکوت می کند.! آنگاه محمد سکوت زجر آور فاطمه را نشانه رضایت وی می داند.
شاید نخستین باری که قوانین زن ستیزانه اسلام بر زندگی فاطمه تأثیر گذاشتند، در نُه سالگی و در زمان ازدواج ناخواسته و اجباری وی با علی ابن ابوطالب بوده است؛ اما پس از ازدواج آن کودک بینوا با علی گردن کش، زندگی فاطمه نُه ساله توسط دستورات شریعه اسلامی که زن را برده و کلفت مرد می شمارند، رو به تاریکی و خفقان حرکت نمود.
علی انسان زنبازه و هوس رانی بود، فاطمه نُه ساله، هر شب مجبور بود تا لباس، شمشیر و دست و پای خونین علی، که حاصل از کشتار سگان و یا مردمان بی دفاع بوده است را بشوید و به خواسته های شهوانی وی نیز تن دهد. به راستی چنان زندگی دردناکی برای یک دختر بچه نُه ساله، هولناک نیست؟ آیا هیچ انسانی حاضر است دختر بچه نُه ساله خود را در چنین وضعیت اسفباری قرار دهد؟
زندگی مشترک ایشان به گواه تاریخ، همواره پر از مشکل و دعوا بوده است و فاطمه بارها نزد پدرش محمد، شکایت علی را برده و از تندخویی، خشونت و بد دهنی وی گله کرده است. عشقی در میان آن دو نفر وجود نداشته است، نه تنها میان آن دو نفر، بلکه در نزد تمامی پیشوایان دین اسلام عشق بی معنا و بی مفهوم بوده است.
در حقیقت فاطمه زهرا بردگی علی ابن ابوطالب را می کرده و به تمامی خواسته های وی از سر ناچاری، تن می داده است. آن کودک بینوا، قربانی قوانین زن ستیزانه اسلام گشته و از کمترین حقوق انسانی محروم بوده است. زندگی دردناک فاطمه، سمبل زندمانی های دردناک تمامی دختر بچه های مسلمانی است که به اجبار خانواده های شان، به کنیزی مردانی بزرگسال در می آیند.
 فرتور یکی از مسلمانان خردباخته را در کنار دختر بچه ای که به عنوان برده جنسی خریده است نشان می دهد، باید گفت ننگ و نفرین بر چنین آیین و مسلک ضد انسانی و پلیدی که اجازه سوء استفاده جنسی از کودکان را به اسم ازدواج می دهد.
فاطمه در طی نُه سال زندگی مشقت بار و دردناکش با علی، چهار فرزند به دنیا آورده و یکی نیز سقط کرده است. نخستین فرزند خود، حسن را در ده سالگی و دومین فرزندش حسین را در یازده سالگی به دنیا آورده است، البته روایات دیگری هم هست که ادعا می کنند فاطمه شش فرزند به دنیا آورده؛ آیا به راستی زنان بزرگسال و سالم، توانایی زایمان دو فرزند در دو سال پیاپی را دارند؟
فاصله‌گذاری مناسب بین فرزندان، نقش مهمی در سلامت جسمی و روانی زنان دارد. این مسئله آنقدر اهمیت دارد که یکی از برنامه‌های اصلی اغلب متخصصان فاصله‌گذاری بین بارداری‌ها است. دکتر زرین آجودانی، متخصص زنان و استاد دانشگاه، بهترین فاصله سنی بین کودکان را چهار تا پنج سال می‌داند و می‌گوید:
“زایمان‌های پشت سرهم می‌تواند عوارض نامطلوبی را برای مادر و جنین به دنبال داشته باشد، بطوری که دیده می‌شود زنانی که فقط چند سال از تولد فرزند کوچک‌شان گذشته و منتظر تولد فرزند دوم هستند اغلب دچار تغذیه نامناسب می‌شوند و استراحت کافی ندارند.”
 فرتور زنی که قربانی قوانین زن سیتزانه اسلام و رفتارهای اسلامی شوهرش شده است را نشان می دهد. چنانچه زنی در اسلام از قرمان شوهرش سرپیچی کند، مرد حق کتک زدن وی را دارد. کسی چه می داند که فاطمه زهرا چند ده بار مورد ضرب و شتم علی گردن کش قرار گرفته است؟
دکتر منیژه سیمین‌دخت هاشمی‌جم، متخصص زنان در مورد کاهش ذخایر بدن در این دسته از زنان می‌گوید: “بارداری‌های پشت سر هم باعث می‌شود ذخایر آهن و کلسیم زنان کاهش پیدا کند و در آینده دچار پوکی استخوان زودرس شوند.
به دلیل آن‌که جنین از ذخایر خون مادر استفاده می‌کند باعث کاهش ذخایر موجود در بدن زن باردار شده و موجب می‌شود تا هموگلوبین خون او کمتر از نرمال شده و دچار کم‌خونی شود. کم‌خونی نیز زنان را دچار عوارضی از جمله ناتوانی جسمی، کم‌اشتهایی، بی‌خوابی و ضعف می‌کند بطوری که او را از انجام کارهای معمولی ناتوان می‌کند.”
با تکیه بر این سخنان علمی، حتی بیماری و مرگ زود هنگام فاطمه نیز به دلیل بارداری های پشت سر هم و نداشتن زندگی نُرمال بوده است؛ اما از آنجا که در اسلام زن کمترین ارزشی نداشته و اجازه اظهار نظر و اعتراض ندارد، فاطمه بینوا تمامی رنج ها و سختی ها را تحمل کرده و سرانجام در هجده سالگی، زندگی دردناکش پایان یافت.
نگارنده به شخصه برای فاطمه زهرا و تمامی بانوانی که اسیر پنجه های خونبار اسلام و قوانین زن سیتزانه این دین ضد انسانی می باشند، عمیقن احساس تأسف کرده و امیدوار است که روزی در آینده ای نزدیک، قوانین اسلامی از دنیای متمدن امروزی برچیده شوند و کودکان و بانوان، در سراسر دنیا، از حقوق انسانی خود بهره مند گردند.


فضول محله 

نوروز امسال ملت ایران همت کنند و تقویم تازیان را به زباله دان بفرستند...

گاهشمار ایرانی سرآمد و الگوی جهان

گاهشمار ایرانی با پیشینه چند هزار سال از درست ترین سامانه ی شمارش سالیانه برخوردار است که حتی دمی از گشایش و آغاز سال نو را آشکار می کند. این گاهشمار بارها بهینه شده است و همواره بهتر از گذشته بوده است. درستی و دقت این گاهشمار پس از سده ها از کوشش خیام نیشابوری به راست کردن آن، مایه سربلندی و افتخار همه ایرانیان است. روش اندازه گیری سالهای کبیسه در گاهشمار ایرانی برترین روش تا امروز است که غربیها تنها دو سده است که به این روش رسیده اند. نگهداری و پاسداشت و حتی ثبت جهانی این گاهشمار بعنوان سر آمد همه تقویمها حق مردم ایران،افغانستان و تاجیکستان است.
(بهار و سال نو از فرهنگ ایرانیان پاک شدنی نیست. پیشاپیش نوروز شما شادباش و شما را به صدای زیبای زنده یاد “محمود علیقلی ” می سپاریم)

بهار، آغاز دگرگونی و کوچ نشینی

بهار همواره شادی و پایکوبی را به ایران داده است. مردمان کوچ نشین ایرانی ،کرد و بلوچ و لر و گیلک و آذری همگی بهار را آغاز کوچ به سردسیر می دانند که به همراه جشنها و رقصهای بسیار است.هماهنگی این با ژمان نو شدن طبیعت یک شادی طبیعی است. شادی همه موجودات زنده را در بهار می توان دید. پرندگان آواز می خوانند و حیوانات به بازی و جنب و جوش می پردازند. گیاهان رخت گل بر تن می کنند و بوی خوش از هر باغی و کویی به مشام می رسد.
شایسته ترین ژمان پاس داشتن سال نو و شادی از دگرگونی زمین و هوا براستی بهار است و جای کمی تاسف است که امروز بیشتر جهانیان سال نو را در زمستان آغاز می نمایند. هرچند مردم بسیاری از چین و تایلند تا بلغارستان ، هنوز جشن بهاره را فراموش نکرده اند .

گاهشمار قمری اعراب یک مصیبت سالانه

کودک ۷- ۸ ساله چگونه باید درک کند که گاه و بیگاه روز تولدش هم ژمان با مصیبتی چون  عاشورا شده است و روز تولدش مردم ایران بر سر و صورت می زنند؟!.  اصولا چرا باید روز عزا در تقویم داشت ؟. چگونه می توان شادی و اندوه را تقویمی و قراردادی نمود؟.  روزی که طبیعت شاد است و زندگی از در و دیوار می بارد بخاطر دقیق نبودن تقویم قمری با وفات امامی هم ژمان می شود و رژیم جهل و ریاکار،  مردم را ناچار می سازد که بزور سوگوار بمانند!.  این  گاهشمار نادرست قمری که از اسلام به ما رسیده است ،کسب و کار کسبه و فعالیت مردم را مختل کرده است.
ناگهان چند روز تعطیل می شود و اقتصاد کشور به خواب می رود.برنامه مدارس و دانشگاهیان و ادارات هم با این تقویم به هم می خورد. تقویمی که پیش بینی اش هم مشکل است و روز تعطیل آن ناگهان در آخرین لحظه عوض می شود و برنامه زندگی مردم را بهم می ریزد.اعراب در زندگی روزمره خود کاری به این تقویم ندارند و از گاهشمار میلادی بهره می برند، که خود نشانه عقب ماندگی این تقویم است.
(این حماقتی که می بینید شادی تولد است!!! تولد علی را شیعیان اینگونه شاد باش می دارند.)

جشن نوروز، شناسنامه قوم های ایرانی

بعنوان نمونه می توان گفت که شوربختانه پاره پاره شدن ایران در سده های گذشته، مردم پارسی زبان ازبکستان و کردهای ترکیه را در سختی قرار داده است، تا جایی که شهرهای بخارا و سمرقند که همواره محل جشنهای گروههای ایرانی نژاد بوده اند از طرف دولت چپی و ضد پارسی ازبکستان زیر فشار هستند که هویت گذشته و پشت و دودمان ایرانی خود را فراموش کنند. کردهای ترکیه هم در اجرای موسیقی کردی و جشنهای نوروزی بسیار در فشارند و این جشنها برای سالها در ترکیه ممنوع بود و امروز هم بسیار محدود و تحت کنترل پلیس اجرا می شود. اما بهار، ژمان شادی است و ترکیه هم نتوانست پس از ۷۰ سال این “روز نو” را از خاطره کردان پایمرد و شیرزن پاک کند.
(مردم کردستان درباره جشن نوروز هرگز کوتاهی نکرده اند)

بی عرضگی و خود زنی مردم ایران

مردم ایران که از طرفی خود را وارث ۲۵۰۰ سال تاریخ نوشته شده می خوانند و از سوی دیگر شیعه علی و نقی و قنبر مرتضی و منتظر فرج آقای چاه نشین هستند، هرگز شایسته راهبری و الگو بودن در فلات ایران نبوده اند. درود است به تاجیکان تاجیکستان و کردان کردستان و سوریه که از ما ایرانی ترند. ما خجالت بار ترین مردمی هستیم که می توانست در ایران متولد شود ،چرا که خود زنی می کنیم و فرهنگ و هنر پارسیان را که عرب و ترک و روس ندارند و بدان رشک می ورزند در شیشه کرده ایم و در آن را بسته ایم! شادی و پایکوبی را بد می دانیم ولی روضه خوانی و اندوه و گریه را مایه کمال انسانها می دانیم. اگر کودکی بخواهد موسیقی بیاموزد او را سرزنش می کنیم و اگر برود قرآن بی معنی را بخواند بسیار بدو افتخار!
(این نقشه مردم ایرانی زبان را نشان میدهد که از مرز چین تا سوریه پراکنده هستند ولی بخاطر بی لیاقتی مردم ایران در حال فراموش شدن هستند و گروه بسیاری فرهنگ هزاران ساله را در یک سده فراموش کردند)
این که در کتابهای درسی کودکان و جوانان به ندرت اشعار فردوسی هست ، چیزی جز خیانت و میهن سوزی ملایان رژیم نیست، اما بر ماست که این فرهنگ سوزی رژیم را برنتابیم و تا می توانیم شاهنامه را برای کودکان بخوانیم و پندهای حکیمانه اش را توضیح دهیم. این که کودکان ما نمی دانند سیاوش کیست و یا حتی نام رستم برایشان نا آشناست یک خودزنی فرهنگی شرم آور است.

عقب ماندگی و خرافات برخی شهرهای ایران

در ایران گروه زیادی مردم داریم که در فرهنگ عرب تازی غرق شده اند. ظاهر خود را به شکل اعراب در آورده اند و زن و مرد کار روزانه شان دعا و نماز عربی است. ریاکار دربین ایشان بسیار است که بیشتر به جهت منافع مالی و نزدیکی با رژیم نان دین می خورند. از جشن و شادی در این خانواده ها خبری نیست و این گروه از ایرانیان از ایرانی بودن فقط شناسنامه اش را دارند.
شهرهای مذهبی و سنتی همواره پر است از خانواده های سنتی که جوانانشان را افسرده و عقده ای بار آورده اند و حتی یک بار صدای پایکوبی و شادی در این خانواده ها شنیده نشده است. انسان بودن را به گوشه گیری و ریا می دانند و خواری و خفت در برابر اعراب و مرده پرستی را نشانه بزرگی و اخلاق می شمرند. ممکن است یک ریال هم به فقیری کمک نکرده باشند ولی در امید بهشت شبها را تا صبح نماز می خوانند. این نا ایرانیان و ایران نماها را اگر بپرسی که نوروز چیست و جشن سده کدام است می گویند :اینها طاغوت و کفر است! شگفتا؛ بی دینی در ایران جرم است ولی بی وطنی افتخار!این است مصیبت ۱۴۰۰سال گذشته ایرانیان ،خفت عرب شدگی و افتخار به فرهنگ اسلامی.
(شورای شهر یزد کاری کرد کارستان و شادی بهاری را برای گنجشک و مرغ و اسب و پلنگ هم در دهه فاطمیه ممنوع کرد. حال باید دید حیوانات از این دستور شورا برای رعایت دهه فاطمیه اطاعت می کنند و یا نه؟)

شورای شهر یزد تنها یک نمونه است

تمامی نقاط ایران پر شده است از ریاکاران بی وطن که اگر سفره دزدی باز باشد، بیت المال و حق الناس را تا آخرین جرعه سر می کشند ولی اگر سفره ریا باز باشد، در تظاهر و ریا خود را از علی و محمد مسلمان تر می دانند. خود ریا می کنند به کنار، مردم را هم وادار بدان می کنند. حقیقت این است که هیچ کس پس از ۱۴۰۰ سال برای فاطمه گریه نخواهد کرد و آن تقویم عقب مانده فقط بدرد ملایان شکمباره می خورد که برای زندگی نه کسب و کاری دارند و نه هدفی.
شورای شهر یزد که منتخب مردم یزد است با ممنوع کردن جشن و شادی در نوروز امسال خود را ریاکار و خوار و خفیف نشان داد. گروه بزرگی از مردم ایران همواره که همواره تاسوعا و عاشورا به ایران گردی و تفرج می روند، آنها هرگز با این احکام خفت بار کنار نمی آیند و نه تنها این رژیم و اقلیت ریاکارش را مسخره می کنند، بلکه توهین و دهن کجی به مقدسات تشیع را یک نوع مبارزه می دانند. این رژیم و اقلیت ریاکار و متعصب با فشار از طریق تلویزیون خود سعی دارد جشنها و مراسم ایرانی را سانسور کند ، اما مردم در گوشه گوشه ایران جشن خواهند گرفت و این تنها به منزوی شدن طرفداران رژیم و جدایی شان از بدنه مردم می انجامد.
(این واقعیت مردم ایران است. این حماقت را در روز تولد علی هم انجام داده اند!)

سخن پایانی

تقویم قمری یک گاهشمار عقب افتاده است که هرساله مشکلات فرهنگی و اقتصادی بسیار برای ایرانیان آفریده است. بسته شدن دانشگاهها و بازار، بسته بودن بی برنامه ادارات و بانکها که گاهی تا شب پیش از تعطیلی قابل پیش بینی نیست و روزی مانند عید فطر را غیر قابل برنامه ریزی می کند، همه و همه نشان می دهد که تقویم قمری باید از زندگی مردم ایران حذف شود. کشور ایرانی که سده ها بهترین و درست ترین گاهشمار را داشته است؛ تقویم قمری شاید یکی از دلایل تنبلی و بی برنامگی مردم باشد. روز مرّگی و عدم هماهنگی با بقیه دنیا در اقتصاد تنها یکی از دلایل انزوای بورس های اقتصادی ایران است که همواره بطور ناگهانی در ایام عزا و شادی(اگر بتوان شادی نامید) شیعیان تعطیل می شوند و میلیاردها به مردم خفته ی ایران ضرر می زند.


فضول محله 

گوهر عشقی، کاوه آهنگر زمان ماست!

گوهر عشقی کیست؟

گوهر عشقی شیر زنی است از تَبار  بابک ها و کاوه ها و مازیار های ایران زمین، بانویی است که جان خودش و تَنها دخترش را بر کف دست گرفته و به خون خواهی نازنین پسرِ دلاورش، برخاسته است. گوهر عشقی، گوهری است نایاب که عشق را مَعنا می کند.
گوهر عشقی مادر زنده یاد ستار بهشتی است که به دنبال عدالت می گردد، او خواستار مجازاتِ مسئولان “قتل” ستار در یک دادگاه مردمی است. گوهر عشقی می گوید: “چرا باید در کشور ما زندانی وجود داشته باشد؟ جوانان ما آزادی می خواهند، زندگی می خواهند! چرا زندانی شان می کنید؟ جُرم ستار چه بوده که چهار روزه، زیر شکنجه کشته شد؟ مَن مادر همان ستارم! اگر مرا به رگبار هم ببندید، از حق خود نمی گذرم…”
گوهر عشقی، خواب را از چشمانِ دیکتاتور گرفته است...
گوهر عشقی با افتخار بیان کرد: “من ستار را در راه ایران دادم، یک دختر دارم، او را هم در راه ایران می دهم ولی از خون ستار نمی گذرم! گناه ستار و ستارها چه بوده؟ جرمشان چیست؟ چرا باید زیر شکنجه کشته می شد؟ اگر ستار گناهنکار بوده، من هم مادر او هستم و گناهکار! مرا هم بگیرید و به رگبار ببندید…”

- بَر سَر ستار مان چه آمد؟

به راستی ستار بهشتی، وبلاگ نویسِ جوانِ سی و پنج ساله ای که به جُرمِ حقیقت گویی و انتقاد، زیر شکنجه مزدورانِ سید علی خامنه ای، در زندان جانِ خود را از دست داد، سَمبلِ بی پناهی و بی دفاعی منتقدین و قلم به دستان در ایران زمین است.
مرگِ دلخراش این سربازِ جان بر کَفِ میهن، از میزان شقاوت، حقارت، سنگدلی، توحش و پَستی سران حکومت اسلامی و جیره خوارانش حکایت می کند؛ نوکرانِ حلقه به گوش خامنه ای جنایتکار که خود را “سربازانِ امام زمان” می نامند، جوان رعنایی را، فقط به دلیل نگاشتن چند مقاله انتقادی، وحشیانه شکنجه نموده و کشتند!
 فرتور چهره جوان در خون غلتیده، ستار بهشتی را نشان می دهد. به راستی در برابر این همه شقاوت و بی رحمی رژیم اسلامی، چه می توان گفت؟ چه می توان کرد؟ تنها اشک و آه است که دردِ دل را بیان می کند...
چون نیک بنگریم سربازانِ امام زمان و مزدوران ولایت فقیه، بسیار خالصانه از دستوراتِ دینِ ارتجاعی شان پیروی کرده و با افتخار، تمامی مخالفین را از سرِ راه برداشته و تَن های معترضین را به جنازه های آش و لاش و خونین مبدل می سازند غافل از اینکه اندیشه های آزادی خواهانی همچون سَتار بهشتی، هیچگاه نمی میرند و همواره در حال گسترده شدن و درخشیدن می باشند.
ستار بهشتی یک وبلاگ نویس و فعال مجازی بود که روز سه شنبه نهم آبان ماه ۱۳۹۱، مامورین امنیتی با هجوم به یکی از محله های رباط کریم وی را دستگیر نموده و به مکان نامعلومی انتقال دادند. ستار یک کارگر ساده و نان آورِ خانه بود که از مادرِ بیمار و سالخورده اش مراقبت می کرد.
به گزارش کلمه، شاهدان عینی از زندان اوین در ملاقات با خانواده هایشان گفته اند که وی در بازجویی ها به شدت مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفته و آثار کبودی و شکنجه بر تن و صورت و سر این زندانی سیاسی مشهود بوده است.
زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین که ستار بهشتی یک شب را در آنجا سپری کرده بود، روایت کرده اند که بدن این جوان زیر ضرب و شتم له شده و به گفته آنها حتی یک جای سالم در بدنش نبوده است. سرانجام ستارِ بینوا پس از تحمل یک هفته آزار جسمی و روانی، زیر شکنجه مأموران امنیتی، جان باخت و نامش در کتابِ زرین جانباختگانِ راهِ آزادی، دَرج شد.
رژیم از عکس گوهر عشقی هم می ترسد و دست به سانسور می زند! کاترین اشتون با مادر ستار بهشتی، دیدار داشت...
به راستی باوَرش سخت است؛ جوان سالم و با اخلاقی که به گفته خواهر داغدارش: “تمامی اهالی محل رویِ سرِ ستار قسم می خورند و به پاکی وی شهادت می دهند”، کارگر ساده ای که از مادر پیرش در یکی از مناطق فقیر نشین تهران نگاهداری می کند، به جُرم مقاله نویسی و فعالیت در فیسبوک، بازداشت شده و در طیِ یک هفته، راهی گورستان می شود.!
چرا در ایران زمین جانِ آدمی اینقدر بی ارزش و بی مقدار گشته که در پلک بَر هم زدنی، چند ده نَفر از هم میهنان مان راهی قبرستان ها می شوند؟ چرا ملت شریف ایران اینقدر بی تفاوت گشته اند که در مقابل این ستمی که بر جوانان این مرز و بوم روا داشته می شود، سکوت می کنند و دَم بَر نمی آورند؟
ستار بهشتی، همچون نداها، سهراب ها، محمد ها، صانع ها، کیارش ها، امیر ها و شبنم ها و هزاران هزار تَن دیگر از حوانان پاک و روشنفکر و آزادی خواه این سرزمین، به جُرمِ بی گناهی و بی دفاعی و حقیقت گویی، جان خود را از دست داد و از میان مان رفت؛ ایرانیان باید شاهد مرگِ چند هزار نفر دیگر باشند تا بلکه وجدان شان تکانی خورده، رگِ غیرت و شرف شان بادی کرده و خونِ شان از این همه نا مردمی ها، به جوش آید؟
شوم بختانه تا زمانی که رژیم ارتجاعی مذهبی قدرت دارد و بر جان، مال، ناموس و هستی و نیستی مردمان ایران زمین فرمان می راند، شاهد مرگ های جگر خراش و جانسور بیشماری خواهیم بود و تنها راهِ رهایی از چنگال این حکومتِ ستمگر و خونخوار، قیام تمامی مردم ایران در راستای رسیدن به آزادی، دموکراسی و سکولاریسم است.


فضول محله 

کاریکاتورهای علی خامنه ای دیکتاتور و مزدورانش...