۱۳۹۲ آبان ۳, جمعه
پلی تکنیک به بهانه مرخصی مجید غوغا شد...
پلی تکنیک به بهانه مرخصی مجید غوغا شد
به بهانه مرخصی مجید توکلی در پلی تکنیک غوغا بود
سر اومد زمستون
شکفته بهارون
https://www.facebook.com/zendani.siasi
به بهانه مرخصی مجید توکلی در پلی تکنیک غوغا بود
سر اومد زمستون
شکفته بهارون
https://www.facebook.com/zendani.siasi
به مدافعين آزادى زندانيان سياسى, به تمام كسانى كه قلبشان براى انسانيت ميطپد...
شيوا محبوبى:
به مدافعين آزادى زندانيان سياسى, به تمام كسانى كه قلبشان براى انسانيت ميطپد
در حال حاضر صدها نفر از زندانيان سياسى تحت بدترين شكنجه هاى جسمى و روانى قرار دارند. اين زندانيان به دليل شكنجه و وضعيت زندان به انواع بيماريها مبتلا شده اند و يا اگر بيمارى خفيفى از قبل داشته اند با قرار گرفتن در شرايط غير انسانى زندان بيماريشان وخامت پيدا كرده است.
اين زندانيان متاسفانه از هيچگونه امكانات درمانى و بهداشتي برخوردار نيستند و به همين دليل هر روز شاهد مرگ تدريجى خود ميباشند. رژيم جمهورى اسلامى عامدانه و كاملا هدفمند اين زندانيان را از دارو و درمان محروم كرده است . رژيم ميخواهد به جاى اعدام و روبرو شدن با اعتراضات جهانى اين زندانيان را در سكوت به قتل برساند.
در حالى كه دولتها و نهادهاى جهانى صرفا به منفعت اقتصادى و سياسي خود نگاه ميكنند و رسانه هايشان با تب و تاب از " تغيير محسوس" در ايران به دليل بر سر كار آمدن روحانى صحبت ميكنند, در حالى كه طيف اصلاح طلب هيجان زده از " اقدامات مثبت" روحانى صحبت ميكند, زندانيان سياسي با درد و مرگ دست و پنجه نرم ميكنند .
بارها زندانيان سياسي سوال كرده اند, " آيا كسى صداى ما را ميشنود؟ ايا كسى ميداند چه قتل عامى در فرم قتلهاى خاموش صورت ميگيرد؟ " جواب ما اينست كه مردم بشردوست و آزاديخواه صداى شما را ميشنوند و صدايتان را انعكاس ميدهند. مردمى كه در طول عمر رژيم اسلامى بر عليه شكنجه و زندان و اعدام اعتراض كرده اند و صداى زندانيان سياسي بوده اند صداى شما هستند.
مردم آزاديخواه
رژيم در طول ٣٤ سال اخير هميشه از حربه محروم كردن زندانى از دارو و درمان به عنوان يك شكنجه استفاده كرده است, اما اينبار اين شكنجه را هدفمندتر و سيستماتيك به قصد حذف فيزيكى زندانيان بكار ميبرد. بايد با اعتراضمان وسيعا جلو اين جنايت را بگيريم.
از شما دعوت ميكنم به كارزار " نگذاريد قلبشان از تپش باز ايستد" بپيونديد. اين كارزار دو ماه در حمايت از زندانيان محروم از دارو و درمان از سوى كميته مبارزه براي آزادى زندانيان سياسي فراخوان داده شده است. این كارزار روز پنج شنبه دهم اكتبر ٢٠١٣ برابر ۱۸ مهر ماه ۱۳۹۲ مصادف با روز جهانى عليه اعدام آغاز گرديد و تا ١٠ دسامبر ٢٠١٣ برابر با نوزدهم اذر ١٣۹٢ مصادف با روز جهانى حقوق بشر ادامه خواهد داشت.
كارزار " نگذاريد قلبشان از تپش باز ايستد" تلاش ميكند در طول اين دو ماه با برجسته كردن اسامى و وضعيت زندانيان سياسي محروم از دارو و درمان و افشاى برخورد جنايتكارانه رژيم با اين زندانيان افكار عمومى را جهت فشار به رژيم بسيج نمايد. اين كارزار از دهم اكتبر هر روز اسم و شرح حال يك زندانى سياسي محروم از درمان را به زبانهاي فارسي و انگليسي در وبلاگها و سايتها منتشر كرده است و اين روال را دهم دسامبر ادامه خواهد داشت. ليست اسامى را از طريق وبلاگها و فيس بوك زير ملاحظه نماييد.
http://tinyurl.com/ngtr9uu
http://
http://
http://www.youtube.com/
طومار حمايتى
http://www.change.org/
كمك كنيد اين كارزار دو ماهه صداى زندانيان سياسي را به گوش تعداد هر چه وسيعترى از مردم و سازمانهاي جهانى برساند. طومار حمايتى را امضا كنيد و براى دوستان و آشنايانتان ارسال داريد, با هر امضا شما يك نامه اعتراضى به مقامات جهانى ذكر شده در طومار و رونوشت نامه به سران رژيم ارسال خواهد گرديد. اسامى و شرح حال اين زندانيان را از طريق رسانه, فيس بوك و وبلاگتان انتشار دهيد. در مورد اين زندانيان بنويسيد و صحبت كنيد
كمك كنيد قلب اين انسانهاى آزاديخواه از تپش باز نايستد.
شيوا محبوبى
سخنگوى كميته مبارزه براى آزادى زندانيان سياسي
٢٢ اكتبر ٢٠١٣
وضعیت نگران کننده محمدرضا پورشجری و نبود دارو در زندان...
محمدرضا پورشجری معروف به سیامک مهر بدلیل بالارفتن قند خون با مشکلات زیادی روبروست و داروهای مورد نیاز خود را نیز باید از بازار سیاه تهیه نماید.
میترا پورشجری دختر این وبلاگ نویس زندانی به گزارشگر هرانا گفت: "وضعیت جسمی پدرم خیلی بد است. پاهای وی بدلیل قند خون بالا بیحس شده و شبها نمیتواند بخوابد. ابتدا تنها انگشتان پای وی بیحس شده بود و این بیحسی به بالا سرایط کرده است."
وی در ادامه گفت: "همچنین فشار چشم چپ وی نیز بدلیل بیماری قند زیاد شده و اگر به بیماری وی رسیدگی نشود پزشکان مجبور به تخلیه چشم وی خواهند شد. پدرم میگوید بهداری دیگر حتی جواب هم نمیدهد. قرار بود هر دوهفته یکبار برای قند خون از من آزمایش خون و ادرار بگیرند که این مهم صورت نگرفت."
دختر این زندانی سیاسی همچنین تصریح کرد: "این شرایط برای کشتن پدرم تدارک دیده شده. دیگر داروهای قلبی و قندش را بهداری زندان نمیدهد و وی در بازار سیاه مجبور به تهیه داروهای حیاطی خود است. این شرایط تمام زندانیان بیمار در زندان ندامتگاه مرکزی کرج است. یک عدد قرص استامینوفن در بازار سیاه زندان به قیمت دو هزار تومان خرید و فروش میشود و زندانیان بیمار داروهای مورد نیاز خود را باید از این بازار تهیه کنند."
وی همچنین گفت: "پدرم قرص متفورمین و گلیبن گلامین مصرف میکند و بهداری موضف است داروهای مورد نیاز وی را برایش تدارک ببیند."
وی در پایان گفت: "پیشتر به زندانیان بیمار در ندامتگاه مرکزی کرج جیره خشک داده میشد تا برای خود غذای رژیمی درست کنند ولی این جیره غذایی نیز مدت دوماه است که قطع شده است."
محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) وبلاگ نویس زندانی ۵۱ ساله، ۲۱ شهریور ماه ۱۳۸۹ در منزل مسکونی خود در شهر کرج بازداشت شد. او پس از بازداشت به سلولهای انفرادی زندان رجاییشهر منتقل و مدت هفت ماه مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفت که این فشارها موجب آسیبهای جسمی بر روی وی گردید.
هرانا
آرش صادقی در مصاحبه با روز...
تا ۲۰ مهر در بند های ۲۰۹ و ۲۴۰ زندانی بودم
https://www.facebook.com/
میگوید از دی ماه سال ۹۰ که برای چندمین بار بازداشت شد تا ۲۰ مهر ماه امسال در بند ۲۰۹ زندان اوین و در مقطعی از این مدت، در بند ۲۴۰ زندان اوین، زندانی بوده است. آرش صادقی، فعال دانشجویی و عضو ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در سال ۸۸، می افزاید۲۰ مهرماه با وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شده است.
این در حالیست که محسنی اژه ای، سخنگوی قوه قضائیه شهریور امسال زندانی بودن آرش صادقی در سالهای ۹۱ و ۹۲ در زندان اوین را تکذیب کرده بود. آرش اما در مصاحبه با "روز" به ابهاماتی پاسخ میدهد که طی ماههای گذشته پیرامون وضعیت او مطرح شده است.
آرش صادقی میگوید که پرونده اش در شعبه دوم بازپرسی دادسرای اوین است و با سپردن وثیقه به این شعبه، آزاد شده است.
او اولین بار تیر ماه ۱۳۸۸ در جریان اعتراضات مردمی به اعلام نام محمود احمدی نژاد به عنوان برنده انتخابات خرداد بازداشت و سپس با قرار کفالت آزاد شد. او مجددا در اسفند همان سال بازداشت و فروردین ۸۹ با قرار وثیقه آزاد شد.
مادر آقای صادقی در جریان هجوم شبانه ماموران برای بازداشت فرزندش دچار سکته قلبی شد و جان باخت. آرش صادقی آبان ۸۹ در مصاحبه با "روز" گفته بود: "نیروهای امنیتی نیمه شب ۱۹ آبان حدود ساعت ۴ تا ۴ و نیم به منزل ما رفته و چون کسی در را باز نکرده، شیشه ها را شکسته و با کلید که پشت قفل در بوده در را باز کرده و وارد منزل شده اند. بعد شروع به داد و بیداد و ایجاد رعب و وحشت کرده و خانه را بازرسی کرده اند. هنگامی که شیشه را می شکنند و وارد خانه می شوند مادرم دچار حمله قلبی می شود و از روی تخت می افتد و بعد از ۴ روزی که در بیمارستان بود فوت میکند".
آقای صادقی برای سومین بار و به گفته خانواده اش ۲۵ دی ماه ۱۳۹۰ بازداشت شد و حالا خودش میگوید 20 مهرماه با قرار وثیقه آزاد شده است.
مصاحبه "روز" با آرش صادقی در پی می آید.
شما چه زمانی از زندان آزاد شدید و به چه شکلی؟
من ۲۰ مهرماه از زندان آزاد شدم و با وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی. در ابتدا ۳۰۰ میلیون بوده ولی بعد که پی گیری و مراجعه کرده بودند گفته بودند ۵۰۰ میلیون تومان. این وثیقه از طریق یکی از آشنایان تامین شده والا خانواده وسع مالی نداشتند.
شما این مدت در کدام بند زندانی بودید و در چه شرایطی؟
در بند ۲۰۹ بودم و در یک بازه زمانی به بند ۲۴۰ منتقل شدم. و این مدت در ۲۰۹، زیرزمین بند ۲۰۹ و ۲۴۰ بودم.
آقای اژه ای، سخنگوی قوه قضائیه گفته بودند شما در سال ۹۱ و ۹۲ در زندان اوین نبوده اید.
پدر من بعد از این قضیه نامه ای داده بودند که متاسفانه این نامه صرفا در فیسبوک یکی دو تن از دوستان قرار گرفت و هیچ رسانه ای حاضر نشد کار کند. در این دو سه روز هم بچه ها به نحوی منتشر کرده اند. بعد از صحبت های آقای اژه ای، پدر من نامه ای نوشته بودند که مورد بی مهری قرار میگیرد و منتشر نمی شود. دوستان برای سایت های جرس و کلمه و بقیه ارسال کرده بودند و باید از آنها سئوال شود که چرا کار نشده.
این نامه چی بوده؟
جوابیه ای به آقای اژه ای بوده. پدر اعلام کرده بودند که در آن بازه زمانی ما دو ملاقات با آرش داشته ایم. آیا منکر این دو ملاقات می شوید؟ آرش ۷ روز بعد از بازداشت اش تماس تلفنی داشته و از حضور کوهیار گودرزی در بند ۲۰۹ خبر داده، آیا اینها را منکر می شوید؟ فشار بر خانواده را منکر می شوید؟ نامه با این مضمون بوده. متاسفانه در بازه زمانی اش منتشر نشد.
آقای صادقی من همان روزی که آقای اژه ای، حضور شما در زندان اوین را تکذیب کرده بودند با پدر شما تماس گرفتم ولی هیچ حرفی از چنین نامه ای نزدند. گذشته از این چرا این نامه در اختیار ما قرار نگرفت برای انتشار و من الان از شما درباره چنین نامه ای می شنوم.
در چه بازه زمانی با پدر تماس داشتید؟
همان روزی که صحبت های آقای اژه ای منتشر شد.
آن نامه خود پدر بوده و بچه ها هم آمده بودند دم در خانه پدر و درباره نامه هم صحبت شده بود و پدر گفته بودند که چنین نامه ای را من تهیه کرده ام و به چند نفر داده بودند. آنها هم ارسال کرده بودند ولی خب منتشر نشد.
گفتید این مدت در بند ۲۰۹ و بند ۲۴۰ بودید. در زندان در چه شرایطی قرار داشتید؟ تمام این مدت انفرادی بودید؟
غیر از یک بازه تقریبا ۲۰ یا ۲۵ روزه که سلول ۹۲ بودیم، با دو نفر بودم که به نظر می رسید از خیلی قبل تر آنجا بودند و اتهامات شان به نحوی مر بوط به خود وزارت اطلاعات بود و آنجا نگهداری می شدند. این را می گویم چون یکسری افراد را به خوبی می شناختند و در صحبت هایی که درگرفت از آقای (...) می گفتند و اینکه در دهه ۶۰ اسم مستعارش در دوران بازجویی فلان بوده و.. نمیدانم چرا در آنجا نگهداری می شدند ولی من تقریبا ۲۰ روز با آنها بودم ولی بقیه مدت را در انفرادی بودم.
یعنی به غیر از آن دو نفر هیچ کس دیگری را در ۲۰۹ یا ۲۴۰ ندیدید؟
آقای کوهیار گودرزی را دیدم. همان موقعی که تماس گرفتم و گفتم کوهیار است، چون بحث هایی که درباره ما مطرح می شود آن زمان درباره کوهیار هم مطرح بود ولی کوهیار مادری داشت که خیلی محکم پشت او ایستاد و پی گیری کرد.
سئوال این است که چرا باید با شما چنین برخوردی بشود؟ با چه اتهامی و..
۷ تا ۸ ماه من تفهیم اتهامی نشدم فقط یک برگه ای جلوی من گذاشتند که کلیت خاصی داشت.مشخص بود از روی آن کپی گرفته و به افراد مختلف داده بودند که من امضا نکردم.
چه برگه ای؟ چی نوشته بود؟
نوشته بود ارتباط با رسانه های بیگانه، شرکت در تجمعات و... یک چیزهای کلا سربسته ای بود که مشخص بود از روی آن به نحوی پرینت گرفته شده و در اختیار اکثر متهمان قرار می گرفت. من امضا نکردم. اتهامی که متوجه بنده شده و تا امروز توسط بازجو مطرح بوده این بود که بنده قرار بوده ۲۵ بهمن تجمعی جلوی دانشگاه علامه برگزار کنم. مورد دیگر ارتباط ما با دکتر ملکی بوده. ما یکی دو بار بعداز آزادی به دیدن دکتر ملکی رفتیم و آمدیم. بحثی که مطرح بود این بود که دکتر ملکی بحث تحریم فعال انتخابات را مطرح کرده و شما هم به نحوی رفتید میخواستید با ایشان همکاری و کمیته ای رادردانشگاه خودتان اداره کنید. در حالیکه این صحت نداشت و به بنده اجازه حضور در دانشگاه را هم نمیدادند. یعنی روزی که برای وضعیت تحصیلی ام مراجعه کردم حراست دانشگاه به بنده اجازه ورود نداد. بحثی که مدتها است مطرح است بحث مادر من است. اصلی ترین مساله ای که مرا نگه داشتند مساله مادرم بود. از بازداشت قبلی ام چند بار از اطلاعات مراجعه شده بود که بیایید شکایت تان را درباره مادرتان پس بگیرید. یادم است بند ۳۵۰ که رجوع کردند ما کلاس تاریخ داشتیم با مرحوم صابر. مرا پیج کردند و رفتم صحبت کردیم. گفتند شما بیایید شکایت تان را پس بگیرید. از نظر مالی هم مشکلی نیست به نحوی چک سفید در مقابل شما گذاشته می شود و هر مبلغی که علاقه دارید بنویسید و می توانید بروید تحصیل تان را ادامه دهید و مطمئن باشید دیگر مشکلی برای شما پیش نمی آید و می توانید بروید زندگی تان را بکنید. من هم گفتم نمی توانم موضوع مادرم را فراموش کنم. موضوع مادرم در اولویت است برای ما. بعداز آزادی هم مصادف شد با گزارش پزشکی قانونی که اشاره و مجدد تایید کرده بود که مادر من هیچ مشکل قلبی نداشته و در اثر حمله ای که شده دچار شوک شده و فوت کرده و بعد از آن هم ضربه ای به سر او وارد شده که دچار خونریزی داخلی شده. بعد از آن من سعی کردم موضوع مادرم را پی گیری کنم. خواهرم حضور داشته ولی متاسفانه علاقه ای ندارد در این موضوع ورود کند. تقریبا پی گیری های من هم به نحوی وابسته به این است که خواهرم هم بیاید و پیگیری کند. آن زمان من پیگیر بودم و فکر میکنم دلیل اصلی بازداشت من همین بوده. یک بازه زمانی که گذشت عملا من بازجویی نشدم. مدتهای زیادی بازجویی نشدم. در حالت انفرادی و بلاتکلیفی نگهداشته شدم.
یک خبری منتشر شد مبنی بر اینکه پدربزرگ تان با شما ملاقات کرده و بعد از این ملاقات نامه ای منتشر شد به اسم پدربزرگتان که خطاب به بازجوی شما نوشته بود اتهام شما مصاحبه با سایت روزآنلاین، یعنی مصاحبه ای که من سال ۸۹ با شما داشتم و همچنین مصاحبه با بی بی سی است. آنچه که شما می گویید این اتهام نیست.
ببینید موضوعات متعددی مطرح می شد. مثلا یک بحث دیگری که مطرح بود بحث همکاری من با سایت آژانس ایران خبر بود. من همیشه به بچه ها تاکید کرده ام که کار رسانه ای هم که میخواهند انجام دهند با سایت ایران خبر که وابسته به مجاهدین است همکاری نکنند. برخی که همکاری کردند مشکلات عدیده ای برای شان پیش آمد. یکی از موضوعاتی که مطرح کردند برای من چنین بحثی بود. اتهامات متعدد بود. ولی کلیدی ترین اتهامی که خیلی بر آن تاکید شد بحث تجمع دانشگاه بود که قرار بود برگزار شود ولی مرا یک ماه قبل گرفتند و قبل از اینکه بتوانیم تجمعی برگزار کنیم. نکته بعدی بحث تحریم فعال انتخابات مطرح بود. مسئله دیگر مثلا بیانیه هایی که از داخل زندان بیرون داده می شد و موضوعات دیگر ولی مساله کلیدی این دو موضوع بود و مادرم.
این بار چگونه بازداشت شدید؟
من در راه عزیمت به بهشت زهرا بودم و تقریبا سر کوچه رسیده بودیم که آمدند برای بازداشت ما. مقاومت کردیم و با خشونت ما را بازداشت کردند.
از سوی وزارت اطلاعات بازداشت شده بودید؟
بله.
یعنی از دی ماه ۹۰ تا ۲۰ مهر امسال که آزاد شدید غیر از بازه زمانی ۲۰ روزه ای که گفتید با دو نفر بودید، هیچ کسی را ندیدید جز کوهیار گودرزی. درست است؟
بله.
الان بحث آزادی تان به چه صورتی است؟ می گویید اصرار داشتند برای پس گرفتن شکایت در مورد مادرتان. شکایت تان را پس گرفتید که آزادتان کردند؟
نه پس گرفته نشد. از یک بازه زمانی به بعد عملا من دیگر بازجویی نشدم و به صورت بلاتکلیف نگهداری می شدم. پی گیری هایی هم که بیرون پدرم انجام میداد نمی توانست به نتیجه ای برسد. من خودم هم بحثم این بود که اگر اتهامی دارم باید من باب آن اتهام تفهیم اتهام و منتقل شوم به دادگاه. نیازی ندارد که این مدت طولانی نگه دارند، آن هم در آن شرایط.
مباحث زیادی پیرامون بازداشت شما از سوی دوستان تان مطرح شده. افرادی که خودشان را دوستان شما معرفی میکردند میگفتند در زندان کشته شده اید. برخی دیگر که آنها هم خودشان را دوست شما معرفی میکردند میگفتند اصلا بازداشت نشده اید و اینها همه سناریو است و.. این مسائل پیرامون شما به چه دلیلی مطرح می شد؟
والا من نمیدانم چه باید بگویم. به کمک بچه ها آمده و وارد فضای مجازی شده ام و خیلی از مطالب گذشته را دارم می خوانم و نمیدانم چه باید بگویم. سئوال من از دوستانی که منکر زندانی بودن من بودند این است که پدر بنده سه مصاحبه انجام دادند. پدر بنده نظامی هم هستند، به شدت هم از طرف حفاظت اطلاعات ارتش و اطلاعات تحت فشار هستند. اگر بنده بیرون بودم باید پدرم را که مصاحبه کرده بازداشت و با او به جرم نشر اکاذیب برخورد میکردند. مباحث دیگر هم است که من ملاقات داشتم. آقای علیزاده طباطبایی هم مصاحبه کردهو پیگیر وضعیت من بود. او به دادسرامراجعه کرده و پرسیده بود ارش زنده است یا نه. گفته بودند زنده است. خب چرا حضور بنده در زندان را تکذیب نکردند در حالیکه در مورد کوهیار گودرزی آن بحث مطرح بود که اصلا او را بازداشت نکردند و قوه قضائیه و اطلاعات گفته بودند بروید اعلام کنید آدم ربایی بوده و بازداشت نشده ولی بعد مشخص شد که کوهیار داخل زندان است.وضعیت او به همت دوستان اش و مادری که فعال بود مشخص شد. من کسی را نداشتم که پی گیری و مصاحبه کند و متاسفانه نمیدانم چه باید بگویم. بحث دیگری که مطرح است این است که نزدیک دو سال بنده زندان بودم چرا اطلاعات یا قوه قضائیه همان موقع این موضوع را تکذیب نکردند.
مساله دیگر اما شایعه کشته شدن شما در زندان بود. قضیه چه بود؟ شرایط و اتفاقی که افتاده بوده جطور بدین نحو به بیرون درز کرد؟
من دو مورد اعتصاب غذا داشتم یک بار در حمایت از حسین رونقی و مورد دیگر بعد از درگیری با آقای زندانبان، ولی مساله ای که منجر به مرگ من بشود نبود. اما ادعاها زیاد بود برخی میگفتند من زندان نیستم برخی میگفتند من زنده نیستم و این ها باعث شد فشار رسانه ای کم و کمتر شود. تقریبا ۷ روز بعد از بازداشت ام اجازه تلفن به من داده شد، بازجو میگفت دوستانت به شدت جنجال راه انداخته اند و همان بازه زمانی فشار رسانه ای باعث شد من تماس بگیرم. ولی بعد از آن فضای اتهامی باعث شد فشار رسانه ای کم شد.
یعنی بعد آن اجازه ندادند با خانواده تماس بگیرید ؟
نه خیر فقط همان یکبار بود. آن هم من به نحوی حضور کوهیار در ۲۰۹ را اعلام کرده و جمله دیگری هم گفته بودم که گفتن اش درست نیست و بخاطر آنها اجازه تماس دیگر به من ندادند. فضا را که می بینم به سمتی رفت که انگار آرش داخل نیست و.. خب اگرمن داخل زندان نبودم دلیلی وجود نداشت پدر من مصاحبه کند.
گفتید یکبار در اعتراض به وضعیت حسین رونقی اعتصاب غذا کردید. شما که هیچ تماس و ارتباطی با بیرون نداشتید و.. چگونه از وضعیت حسین رونقی خبردار شدید؟
همان موقع من ملاقاتی با پدربزرگم داشتم. حسین رونقی چند روز قبل از ملاقات بنده با پدربزرگم اعتصاب کرده بود. پدربزرگم که برای ملاقات آمد گفت دوستت حسین رونقی در اعتراض به وضعیت پزشکی اش اعتصاب کرده. من هم به ایشان گفتم که من هم از امروز در حمایت از حسین رونقی اعلام اعتصاب میکنم.
پدربزرگتان را در زندان اوین ملاقات کردید؟
بله.
بعد در خبرها منتشر شد که پدربزررگتان بازداشت و به ۲۰۹ منتقل شده. پدربزرگتان را در ۲۰۹ دیدید؟
نه خیر به هیچ عنوان در ۲۰۹ ندیدم.
بعد از آزادی پدربزرگتان دیگر ایشان را ندیدید و دیگر پی گیر وضعیت شما نشدند؟
نه متاسفانه. البته بچه ها فشار آوردند که پدوم وضعیت بنده را پیگیری کند. آخرین خبری که دارم این است که پدر بزرگم در شهرک پرند بالاتر از رباط کریم زندگی میکند.
بعد از اینکه آزاد شدید هم پدربزرگتان را ندیدید؟
نه متاسفانه.
پدرتان را چطور؟ خانواده تان را بعد از آزادی دیدید؟
یکبار دیدم. چون اجازه ورود به منطقه نظامی را ندارم. کارت ترددم را حفاظت اطلاعات ارتش گرفته و برای ورود باید بروم و اسمم را ثبت کنم. اجازه ورود به من داده نمی شود ولی پدرم را بیرون از شهرک یکبار ملاقات کردم. شرایط پدرم واقعا شرایط مساعدی نیست. پدرم سابقه موجی دارند. قرص هایی مصرف میکنند که این قرص ها وضعیت را بغرنج کرده. وضع پدر به نحوی است که در مواقعی وضعیت عصبی شان خوب است، یعنی وقتی قرص ها را مصرف میکنند ولی وقتی مصرف نمیکنند وضعیت عصبی شان به شدت به هم می ریزد.پدرم از طرف حفاظت و اطلاعات و همسرشان تحت فشار بودند و علاقه ای به مصاحبه هم نداشتند و در مواقعی که مصاحبه میکردند جوری مصاحبه میکردند که به گفته خودشان همسرشان در منزل نباشد یا متوجه نشوند. مشکلات خانوادگی هم به نحوی در عدم پاسخگویی پدر دخیل بود.
گفتید همسرشان؟
بله پدرم ۶۰ روز بعد از فوت مادرم ازدواج کردند. یکی از دلایلی هم که به نحوی من نمی توانم با پدرم زندگی کنم همین ازدواج پدرم است.
بعداز تکذیب اژه ای، گفته شد در محدوده مهر آباد جنوبی (جایی که خانه سازمانی پدرتان واقع است) شما را با جسمی به شدت لاغر و تکیده که گویی جنازه ای باشد که از قبر برخاسته دیده شده اید، دیده اند.و همین طور اینکه شما در حالی که چون مشاعر از دست دادگان این سو و آن سوی نگاه می کردید؛ دیده شده اید و.. در این زمینه چه توضیحی دارید؟
بله این موضوع از طرف آقای (...) بوده که خواهرشان با بنده هم دانشگاهی بودند و خود ایشان هم از دوستان نزدیک بنده بوده. خواهر ایشان یک نفر را در دانشگاه می بیند و عنوان می کند کسی را دیده که خیلی شبیه آرش بوده. حالا بحث هایی مطرح بود که اگر آرش را دیدند چرا نرفتند جلو و صحبت نکردند. موضوعاتی مطرح بود خب اگر دیدند چرا جلو نرفتند و..
در رابطه با آزادی تان. چرا به کسی خبر ندادید و برخلاف سایر زندانیانی که آزاد می شوند کسی از آزادی شما خبردار نشد و بعداز چند روز در فیسبوک نوشتید؟
نه من به همه هم خبر دادم اما با سکوت رسانه ای مواجه شد. سایت ها خبر آزادی را منتشر نکردند و حتی امروز هم شبهاتی مطرح بوده که عکسی که در فیسبوک قرار داده شده عکس آرش نیست و.. در حالیکه فیسبوکم دست خودم است و عکس را هم به درخواست بچه ها با گوشی خودم گرفتم.
الان وضعیت پرونده شما به چه صورتی است و در نهایت عنوان اتهامی که به شما تفهیم شد چه بود؟
اجتماع و تبانی علیه نظام و تبلیغ علیه نظام.
به شما نمی گفتند چرا به بند عمومی منتقل تان نمی کنند و این همه مدت در انفرادی نگه داری می شوید؟ سئوال نمی کردید در این زمینه؟
بنده بارهابه این موضوع اعتراض کردم. می گفتم حداقل منتقل شوم به سلول های ۱۲۲ که به نحوی حالت عمومی دارد. اما اعتراض های من و صحبت هایی که چه با ملایمت و چه درگیری با بازجو داشتیم به گونه ای رقم خورد که ما را منتقل نکردند. بعد از ملاقات دومی که داشتم به من منتقل شد که بیرون جو به نحوی است که متهم به این می شوی که اصلا داخل زندان نیستی و عنوان میکردند که به نحوی با اینها کنار بیا و بیا بیرون. به چه دلیل و به خاطر چه کسانی در زندان هستی کسانی که دارند متهم ات میکنند و.. بعد از آن قضیه من خودم هم خیلی تلاش کردم که حداقل به ۱۲۲منتقل شوم و آنجا به هر حال چند نفری را ببینم و وضعیت روحی خودم هم بهتر شود و این مسائل هم به اتمام برسد اما نتیجه ای نداد. تا اواخر که به سلول ۹۲منتقل کردند که ۲ نفر آنجا ساکن بودند و بعد هم که به نحوی برای خود من هم حداقل شوک آور بود که بیایم بیرون با وثیقه. من از کلیه حقوق زندانی محروم بودم، نه ملاقات داشتم نه تماس، جز یک تماس و دو ملاقات. چرا دادگاه من برگزار نشده و.. در چنین شرایطی شوک آور بود بحث وثیقه.
به شما چه می گفتند دراین خصوص اینکه به عمومی منتقل تان نمی کردند؟
آنچه که به خانواده بنده و به خود من عنوان میکردند این بود که بازجو باید اجازه دهد که منتقل شوید. در یک بازه زمانی بازجو را می دیدم و بازجویی می شدم و.. او میگفت شما استحقاق انتقال به بند عمومی را ندارید.
مساله ای که مطرح است این است که چطور هیچ یک از کسانی که از بند ۲۰۹ آزاد شده اند شما را ندیده اند. در راهرو، موقع بردن و بازگرداندن از اتاق بازجویی، یا حمام و دستشویی و.. شما در چه شرایطی نگهداری می شدید که جز آن دو نفری که میگویید در بازه ۲۰ روزه با هم بودید کسی دیگر شما را در این مدت ندیده و شما هم کسی را ندیده اید؟
چرا یک تعدادی دیده اند. بچه هایی که وارد ۳۵۰ شدند اتفاقا گزارشی هم جرس منتشر کرده بود که مسئول بند ۲۰۹ هم در استعلامی اعلام کرده که آرش در ۲۰۹ است. این قضیه تابستان ۹۱ بود. به صورت طبیعی من دستشویی و حمام هم رفته و آمده ام. تعدادی از بچه ها هم به نحوی مرا دیده اند. صحبت هم کرده ایم. اینکه برخی مطرح میکنند به هیچ وجه هیچ کس آرش را ندیده، این یک مقدار عجیب است. مهدی خدایی و بچه هایی که پی گیر وضعیت ما بودند. و یکی دو نفر دیگر از ۲۰۹ رفته و عنوان کرده بودند که آرش را دیده اند.
گفتید دستشویی هم بصورت طبیعی بیرون می بردند. یعنی سلول شما دستشویی نداشت؟
بند ۲۴۰ سلول هایش دستشویی دارد. بند ۲۰۹ شما چراغ را میزنید و زندانبان می آید و شما را می برد برای دستشویی.
فکر میکنید به چه دلیلی آقای اژه ای حضور شما در زندان اوین را تکذیب کرد؟
بند ۲ الف و بند ۲۰۹ زیر نظر سازمان زندان ها نیست و حتی غذای آنها هم جدا است. من موضوع کوهیار را میگویم. قصدم دفاع از خودم هم نیست. از این به بعد هم تلاش نمیکنم خودم را اثبات کنم. سکوت میکنم و منتظر می مانم تا روز دادگاه تا همه چیزمشخص شود.
پرونده شما الان در کدام شعبه است؟
منظورتان دادسرای اوین است؟
پرونده شما در دادسرای اوین است و وثیقه را آنجا گذاشته اید؟
بله شعبه دوم دادسرای اوین.
الان پرونده باز است و هنوز مشخص نیست دادگاه تان چه زمانی خواهد بود؟
بله هنوز اعلام نکرده اند تاریخ دادگاه چه زمانی است. شاید طی ماههای آینده مشخص شود.
الان وضعیت جسمی و روحی شما به چه صورتی است؟
وضعیت جسمی که خونریزی معده دارم. به شدت هم لاغر شده ام حدود ۲۰ تا ۲۱ کیلو لاغر و الان ۵۱ کیلو شده ام. وضعیت روحی خوبی هم ندارم. در شوک عجیبی هستم بعد از اینکه از زندان خارج شدم این فضا را می بینم حداقل اجازه ندادند که چند روز بگذرد بعد اقدام به محاکمه من بکنند. از همان روز اول مدام اذیت کردند حتی عکس ام را زیر سوال بردند و..
من می توانم این مصاحبه را در سایت روزانلاین منتشر کنم؟ برای شما مشکلی پیش نمی آید؟
من مشکلی ندارم برای انتشار.هر جور خودتان صلاح میدانید منتشر کنید.
اعدام شش مرد و یک زن در زندان دیزل آباد کرمانشاه...
سحرگاه روز گذشته یک زن به همراه شش مرد در محوطه زندان دیزل آباد کرمانشاه به دار آویخته شدند.
بنسترن صفری ۲۶ ساله که به اتهام قتل به قصاص (اعدام) محکوم شده بود سحرگاه روز دوشنبه ۲۹ مهر ماه در زندان مرکزی کرمانشاه (دیزل آباد) از طریق حلق آویز اعدام شد.
وی که از ۷ سال پیش در زندان بسر برده است به همراه ۶ مرد به دار آویخته شد.
تا لحظه تنظیم این خبر از اسامی و اتهامات شش مرد اعدام شده اطلاع دقیقی بدست نیامده است.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: "احتمال میدهیم که اتهام این شش نفر هم قتل عمد بوده باشد."
گفتنی است، این هفت اعدام تاکنون از رسانه های رسمی دولت ایران و یا روابط عمومی قوه قضائیه اعلان رسمی نشده است.
هرانا
عقب نشینی رژیم از اعدام دو باره محکوم اعدام شده...
به گزارش رادیو فرانسه، مردی که چند روز پیش در شهر بجنورد پس از اعدام، زنده مانده بود، از اعدام دوباره نجات پیدا کرد.
مصطفی پورمحمدی، وزیر دادگستری جمهوری اسلامی دیشب در جمع خبرنگاران در این باره گفت: «فرد محکومی که پس از اعدام زنده ماند، هم اکنون زیر دستگاه اکسیژن است و در صورت زنده ماندن دیگر مصلحت نیست حکم اعدام را دوباره اجرا کنیم.»
وی اضافه کرد: «با تلاشهای زیاد سرانجام در مورد اعدام نشدن مجدد محکوم نجات یافته از مرگ، با جواب مثبت روبهرو شدهایم.»
همچنین صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه در واکنش به پیشنهاد عفو این مرد اعدامی گفته است: «نظر اینجانب بر پیشنهاد عفو فرد مذکور از مجازات اعدام با یک درجه تخفیف است.»
حدود دو هفته پیش مردی ۳۷ ساله با نام اختصاری «عليرضا- م» که متهم به حمل یک کیلوگرم ماده مخدر شیشه است، در زندان شهر بجنورد، به وسیله چوبه دار اعدام شد، اما بعد از گذشت یک روز، کارگر سردخانه متوجه زندهبودن او در سردخانه شد.
با زنده ماندن این اعدامی، برخی اظهارنظرهای رسمی، نگرانی درباره اعدام دوباره این فرد را افزایش داد.
رسانههای دولتی در ایران به نقل از برخی از مقامات قوه قضاییه نوشتند که «به حکم قانون محکوم باید بار دیگر اعدام شود.»
اما سازمان عفو بینالملل با انتشار بیانیهای از رژیم ایران خواست این مرد را دوباره اعدام نکند.
ایران اسلامی جزو کشورهایی است که بیشترین تعداد اعدام در آن صورت می گیرد.
بر اساس گزارش سازمان عفو بین المللی از ابتدای سال 2013 تا کنون، در ایران دستکم 508 نفر با حکم اعدام جان خود را از دست داده اند.
https://www.facebook.com/
فشار مقامات قضایی و امنیتی استان کُردستان برای اجرای حکم اعدام دو زندانی سیاسی کُرد...
یک منبع موثق به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که در طی روزهای گذشته مقامات قضایی و امنیتی استان کُردستان در تلاش هستند تا حکم اعدام تایید شده دو زندانی عقیدتی کرد به نام زانیار و لقمان مرادی را که هم اکنون در زندان رجایی شهر زندانی هستند هر چه سریعتر اجرا شود.
به گفته این منبع امام جمعه مریوان که شاکی پرونده این دو زندانی است به همراه مسئولین امنیتی و قضایی استان کُردستان در این مدت به شدت پیگیر اجرای حکم این زندانیان بوده و این فشارها سبب نگرانی اطرافیان این دو زندانی نسبت به احتمال اجرای حکم اعدام این زندانیان شده است.
لقمان و زانیاری مرادی به اتهام دست داشتن در قتل فرزند امام جمعه مریوان و محاربه به اعدام محکوم شدهاند اما این دو زندانی هیچگاه این اتهام را نپذیرفته بودند و این اتهام را سناریوی وزارت اطلاعات دانسته و با انتشار رنجنامهایی اعلام کردند به سبب شکنجه های شدید روحی و جسمی مجبور به اعترافات ساختگی شدند.
زانیار و لقمان مرادی در مورخه ۱۱ مردادماه توسط نیروهای امنیتی در شهر مریوان بازداشت و به مدت ۹ ماه در بازداشتگاه ستاد خبری اداره اطلاعات شهر سنندج برای اخذ اعترافات ساختگی تحت فشار و شکنجه شدید روحمی و جسمی قرار گرفتهاند. این دو زندان بعدا نزدیک به ۶ ماه به زندان مرکزی سنندج منتقل میشوند و از آنجا هم به بند ۲۰۹ منتقل میشوند.
نهایتا این دو زندانی سیاسی در تاریخ ۱ دیماه سال ۸۹ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی صلواتی و با حضور امام جمعه مریوان جلسه دادگاه برگزار شد و این دو زندانی سیاسی به اتهام محاریه و قتل فرزند امام جمعه مریوان به اعدام در ملاعام محکوم میشوند. در دیماه همان سال این دو زندانی سیاسی از بند ۲۰۹ زندانی اوین به زندان رجایی شهر کرج منتقل شدند.
همچنین یک منبع محلی در شهر مریوان به کمپین گفت که بعد از مدتی از قتل فرزند امام جمعه و همراهانش تعدادی از اعضای بلندپایه اطلاعاتی سپاه مریوان که در کشتار دهها تن از شهروندان کُرد دست داشتند از سوی حفاظت اطلاعات سپاه بازداشت و بعد از مدتی مشخص شد که این باند در کشتن دهها تن از شهروندان کُرد دست داشته و با پوشاندن لباس نظامی نیروهای پژاک بر جسد این افراد مدنی، صدها میلیون تومان جایزه از سپاه دریافت کرده بودند و حتی در آن برهه نیز کشتن فرزند امام جمعه مریوان نیز به این باند نسبت داده شد.
تا اینکه در طی هفتههای گذشته سردسته این گروه به نام هیوا تاب بازداشت و براساس گزارش های مختلف مخفیانه اعدام شد. خبرگزاری تدبیر نیز با انتشار خبر این اعدام از احتمال دست داشتن این باند امنیتی در ترور پسر امام جمعه پرده برداشته است.
سال گذشته زانیار ولقمان مرادی درسومین سالروز زندانی شدن خود در نامهای که نسخه ای از آن در اختیار کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران قرار گرفت از سه سال شکنجه و انتظاربرای روشن شدن حقایق نوشته اند و انتظارت خود را مطرح کرده اند. در این نامه آماده است: « سه سال گذشت، سه سالی که هر روزش منتظر مرگ بودن در ستیز با امید ما بود.
وقتی زیر آنهمه شکنجهها و تهدیدها و شبهای سخت سلول انفرادی و بیخبری منتظر هر اتفاقی بودیم، تنها به انتظار روشن شدن حقایق و آزادی صبر و امید پیش گرفته بودیم. اگر پس از سه سال از دردها و رنجهایمان نگوییم راحتر خواهیم بود اما از انتظاراتمان می توانیم بگوییم. وقتی ناخودگاه و ناگذیر منتظر کینهها، انتقامها تسویه حسابها و بیعدالتیها هستیم بیمحاباتر میتوانیم از انتظاراتمان بگوییم.
انتظارانی از این و آن مبارزین و فعالین نداریم. شاید که وضع آنها بهتر از ما نباشد و شاید هم آنچنان از اینجا دور شدهاند که دردهای اینجا رو نمیفهمند. اما هنوز انتظارمان از اجرای عدالت و تشریح روند ناسالم پروندمان هستیم.
انتظاری که پس از بارها و بارها نامهنگاری و درخواست اعاده دادرسی از مقامات قضایی همچنان بیپاسخ مانده است. انتظار برای محاکمه و برخورد با آنهایی که شکنجه کردهاند و انهمه رفتار غیرانسانی و غیراخلاقی را داشتهاند، نداریم.
اما هنوز انتظارمان از امام جمعه مریوان است که آنگونه که شایسته جایگاه دینی ایشان بود، صادقانه و شجاعانه به آنچه وعده چندین و چندین بارهاش بوده عمل نکرده است چراکه آنهایی که همیشه دروغ گفتهاند و از ما دروغ خواستهاند و همیشه دشنام بر لب داشتهاند انتظاری نیست اما امام جمعه میتوانست با اذعانش بر بیگناهی ما و بیادعایش نسبت به اعدام ما گام بلندی برای آزادی ما بردارد.»
به گفته این منبع امام جمعه مریوان که شاکی پرونده این دو زندانی است به همراه مسئولین امنیتی و قضایی استان کُردستان در این مدت به شدت پیگیر اجرای حکم این زندانیان بوده و این فشارها سبب نگرانی اطرافیان این دو زندانی نسبت به احتمال اجرای حکم اعدام این زندانیان شده است.
لقمان و زانیاری مرادی به اتهام دست داشتن در قتل فرزند امام جمعه مریوان و محاربه به اعدام محکوم شدهاند اما این دو زندانی هیچگاه این اتهام را نپذیرفته بودند و این اتهام را سناریوی وزارت اطلاعات دانسته و با انتشار رنجنامهایی اعلام کردند به سبب شکنجه های شدید روحی و جسمی مجبور به اعترافات ساختگی شدند.
زانیار و لقمان مرادی در مورخه ۱۱ مردادماه توسط نیروهای امنیتی در شهر مریوان بازداشت و به مدت ۹ ماه در بازداشتگاه ستاد خبری اداره اطلاعات شهر سنندج برای اخذ اعترافات ساختگی تحت فشار و شکنجه شدید روحمی و جسمی قرار گرفتهاند. این دو زندان بعدا نزدیک به ۶ ماه به زندان مرکزی سنندج منتقل میشوند و از آنجا هم به بند ۲۰۹ منتقل میشوند.
نهایتا این دو زندانی سیاسی در تاریخ ۱ دیماه سال ۸۹ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی صلواتی و با حضور امام جمعه مریوان جلسه دادگاه برگزار شد و این دو زندانی سیاسی به اتهام محاریه و قتل فرزند امام جمعه مریوان به اعدام در ملاعام محکوم میشوند. در دیماه همان سال این دو زندانی سیاسی از بند ۲۰۹ زندانی اوین به زندان رجایی شهر کرج منتقل شدند.
همچنین یک منبع محلی در شهر مریوان به کمپین گفت که بعد از مدتی از قتل فرزند امام جمعه و همراهانش تعدادی از اعضای بلندپایه اطلاعاتی سپاه مریوان که در کشتار دهها تن از شهروندان کُرد دست داشتند از سوی حفاظت اطلاعات سپاه بازداشت و بعد از مدتی مشخص شد که این باند در کشتن دهها تن از شهروندان کُرد دست داشته و با پوشاندن لباس نظامی نیروهای پژاک بر جسد این افراد مدنی، صدها میلیون تومان جایزه از سپاه دریافت کرده بودند و حتی در آن برهه نیز کشتن فرزند امام جمعه مریوان نیز به این باند نسبت داده شد.
تا اینکه در طی هفتههای گذشته سردسته این گروه به نام هیوا تاب بازداشت و براساس گزارش های مختلف مخفیانه اعدام شد. خبرگزاری تدبیر نیز با انتشار خبر این اعدام از احتمال دست داشتن این باند امنیتی در ترور پسر امام جمعه پرده برداشته است.
سال گذشته زانیار ولقمان مرادی درسومین سالروز زندانی شدن خود در نامهای که نسخه ای از آن در اختیار کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران قرار گرفت از سه سال شکنجه و انتظاربرای روشن شدن حقایق نوشته اند و انتظارت خود را مطرح کرده اند. در این نامه آماده است: « سه سال گذشت، سه سالی که هر روزش منتظر مرگ بودن در ستیز با امید ما بود.
وقتی زیر آنهمه شکنجهها و تهدیدها و شبهای سخت سلول انفرادی و بیخبری منتظر هر اتفاقی بودیم، تنها به انتظار روشن شدن حقایق و آزادی صبر و امید پیش گرفته بودیم. اگر پس از سه سال از دردها و رنجهایمان نگوییم راحتر خواهیم بود اما از انتظاراتمان می توانیم بگوییم. وقتی ناخودگاه و ناگذیر منتظر کینهها، انتقامها تسویه حسابها و بیعدالتیها هستیم بیمحاباتر میتوانیم از انتظاراتمان بگوییم.
انتظارانی از این و آن مبارزین و فعالین نداریم. شاید که وضع آنها بهتر از ما نباشد و شاید هم آنچنان از اینجا دور شدهاند که دردهای اینجا رو نمیفهمند. اما هنوز انتظارمان از اجرای عدالت و تشریح روند ناسالم پروندمان هستیم.
انتظاری که پس از بارها و بارها نامهنگاری و درخواست اعاده دادرسی از مقامات قضایی همچنان بیپاسخ مانده است. انتظار برای محاکمه و برخورد با آنهایی که شکنجه کردهاند و انهمه رفتار غیرانسانی و غیراخلاقی را داشتهاند، نداریم.
اما هنوز انتظارمان از امام جمعه مریوان است که آنگونه که شایسته جایگاه دینی ایشان بود، صادقانه و شجاعانه به آنچه وعده چندین و چندین بارهاش بوده عمل نکرده است چراکه آنهایی که همیشه دروغ گفتهاند و از ما دروغ خواستهاند و همیشه دشنام بر لب داشتهاند انتظاری نیست اما امام جمعه میتوانست با اذعانش بر بیگناهی ما و بیادعایش نسبت به اعدام ما گام بلندی برای آزادی ما بردارد.»
اشتراک در:
پستها (Atom)