۱۳۹۱ بهمن ۶, جمعه

فیلم "آب" با زیرنویس فارسی

ایرانیان ، گرفتار در تنگنای اقتصادی...

article picture
 
وطن در بستر نابودی است ، مردم ایران خواهان دست کشیدن حاکمیت ، از جدال بیهوده با جهانیان هستندحرکت خود جوش ایرانیان و مارش آنان در خیابان هایی خشمگین تهران ، در هفته پیشین ، خروش مردم برعلیه بحران اقتصادی آفریده سیاست های نادرست رژیم تهران است.

حکومتیان بر این توهم بودند که چون غرب به نفت آنان نیازمند است ، تحریم جدی انجام نخوا هد شد و به فعالیت ها ی ماجراجویانه خود در زمینه فعالیت های هسته ای ادامه دادند . مدیریت نا بخردانه ی دولت و پافشاری بیت خامنه ای بر ادامه کاری اقدامات هسته ای و تروریستی در منطقه و پی آمد آن افزایش جدی تحریم ها بویژه در زمینه نفت و ارتباطات بانکی ، از عوامل اصلی پیدایش بحران اقتصادی در ایران می باشد .

گزارش ها نشان می دهد که درآمد نفت از یکصد سال پیش تا کنون حدود ۱۱۰۰ میلیارد دلار بوده است که تقریبا نیمی از آن در دوره ۷ ساله احمدی نژاد به دست آمده و به هدر رفته است .بخشی از این درآمد نفتی بالا سبب افزایش " نقدینگی" سر سام آور شده است . هزینه کردن دلارهای نفتی در سمت و سوی واردات ، نه در جهت تقویت تولیدات داخلی ، دلیل بر بی خردی سیاست اقتصادی یک کشور است .دلارهای نفتی و افزایش " نقدینگی "اگر در تولید صرف نشود می تواند سبب ساز تورم باشد . آمارها بیان می کند "میزان نقدینگی " در مقا یسه با دوران خاتمی ۵ برابر افزایش یافته است .

اما این نقدینگی بالا صرف تولید و ساخت زیر بنا و سازه های کشور نشده و به حالت "سرگردان " در بخشی از جامعه به گونه نامناسب گسترده شده است .در شرایطی که موسسات تولیدی از نبود "سرمایه " رنج می برند ، این " نقدینگی سرگردان " هراز گاهی در سمت و سوی بخشی از اقتصاد همچون سیلابی حرکت می کند ، به هدر می رود ، و اقتصاد لمپنی و تخریبی جایگزین باروری مالی می شود ؛ گاهی به سمت بازار مسکن و گاهی به سوی بازار ارز پرواز می کند .

شرایط نا مناسب و ناامنی که حکومتیان برای ایرانیان به وجود آورده اند ، سبب می شود که بی اعتمادی به حکومت و اطمینان به دلار افزایش یافته ومردمان از بیم کاهش ارزش دارایی های خود ، سرمایه خود را تبدیل به دلار و ارزهای معتبر بنمایند . از طرف دیگر در آمدهای نفتی به شدت کاهش یافته و خزانه و موجودی صندوق ارزی به شدت کاسته شده و دولت توان تزریق دلار را به بازار ندارد ونیز به علت کمبود درآمد نفتی ، محد ودیت هایی در زمینه واردات و ارز مسافرتی به وجود آمده است و مجمو عه ی این دلایل و بالا رفتن تقاضا و پایین آمدن عرضه سبب فرو پاشی پول ملی شده است . تورم ، نیز ، یکی از عوامل کاهش ارزش پول ملی می باشد .

دولت احمدی نژاد امر چند نرخی بودن ارز ، که در دوران خاتمی متوقف شده بود ، دو باره رایج کرد . چند نرخی بودن ارز سبب رانت خواری و فساد در بین قدرتمندان و مقامات نزدیک به دولت می شود . نزدیکان به قدرت با نفوذی که دارند ارز دولتی را با با دو تا سه برابر سود در بازار آزاد می فروشند و بدین گونه فساد نهادینه می شود . از طرف دیگر چند نرحی بودن ارز و پایین نگهداشتن نرخ آن تنها به صادرات غیر نفتی ایران و تولید داخلی زیان رسانده و یارانه ای بوده است که دولت ایران به چینی ها و کشورهای مشابه پیشکش می کند که اجناس بنجل وارد شود .


افزایش هزینه زندگی ، کاهش شدید موسسات تولیدی و افزایش بیکاری ، گریبان ایرانیان را گرفته و از این امر هم وطنان ما در رنج فراوانی هستند . عفریت گرسنگی و بینوایی ، در سرزمین نفت خیز ایران ، همچون جغدی بر بام خانه وطن ، لانه کرده است و حکومتیان در تلاش فعالیتهای تسلیحات هسته ای و ایجاد امپراتوری اسلامی در منطقه می باشند . آنان هر گونه اعتراض لشگر گرسنگان را سرکوب می کنند و شرایط امنیتی اعلام می کنند .

در صورتی که تحریم ها کار کند ، احتمال وقوع جنگ کاهش می یابد. به ناگزیر بیت خامنه ای برای بقای حکومت خود و تشدید نکردن بحران اقتصادی شاید جام زهر را بنوشد و دست از اقدامات ماجراجویانه خود بردارد، اما تا آن روز هزینه این نا بکاری ها را ایرانیان می پردازند .

اما راه حل برون رفت از این بحران اقتصادی چست ؟چند گام اساسی در کوتاه مدت برای مهار کردن بحران مالی و ارزی عبارتند از:
نخست حکومت باید از این ماجراجویی هایی هسته ای خود و فعالیت هایی تروریستی و حمایت از حکومت تبهکار سوریه دست بردارد تا به مجامع بین المللی وارد شود و مناسبات اقتصادی و نفتی خود را ، معقولانه ، با جهانیان آغاز کند . دوم اینکه تشکیل یک ستاد ملی غیر حکومتی متشکل ازکارشناسان اقتصادی برای یافتن راه حل برای خروج از بحران مالی ویک نرخی کردن ارزیک گام ضروری است. سوم با به وجود آوردن سازمان ها ی بازرسی و کنترل که پاسخگوی مردم باشند ، مانعی بر سر راه فساد دولتی و حکومتی ایجاد کنند .

دولت احمدی نژاد بی کفایت ترین و بی برنامه ترین دولتهای بعد از انقلاب است که به موازات همسویی با پروژه های تسلیحات هسته ای خامنه ای و تشویق مجامع بین المللی در افزایش تحریم ها ، مسئولیت ورشکست شدن بخش عمده ای از صنایع و تولیدات داخلی و تورم سرسام آور را بعهده دارد. دولتی که بخش بزرگی از درآمدهای افسانه ای نفتی 7 سال گذشته را صرف واردات و یارانه های نقدی کرده است. ضمن اینکه این دولت با چند نرخی کردن ارز، مشکل را پیچیده تر کرده است. بانک مرکزی باید به دور از نفوذ قدرت حکومتی و نهادهای قدرت ، سیاست های مالی را تایین و کنترل کند ، و مستقل باشد ، وگرنه هر زمان که دولت نیاز به پول داشته باشد بدون مجوز قانونی برداشت خواهد کرد .

از طرف دیگرحضوربرترو فراوان نهادهای تحت نظارت رهبری وسپاه پاسدارن در اقتصاد ایران ، با اهرم قرار دادن قدرت ولایی و نظامی بر بخشهای مختلف اقتصاد رانتی ایران فرمانروایی میکنند ، که اندک ترین آسیب آن ، تسلط قدرت حکومتی و نظامی در اقتصاد ایران است که اوباش سالاری را در هستی این نظام قرارمیدهد. نظارت کامل نهادهای مردمی بر همه موسسات مالی و اقتصادی دولتی ، جدایی سازی نهادهای نظامی و اقتصادی، کوتاه کردن دست بیت رهبری از اقتصاد ایران و از همه مهمتربرتری کامل قانون بر همه کس می باشد . مردم زمانی میتوانند بدانند که 700 میلیارد دلار درآمد نفتی کجا رفته ، وریشه های اختلاس بزرگ بانکی کجاست ; که رسانه های مردمی وانتخابات آزاد واقعی بدون تبعیض ، وجود داشته باشند. آزادی احزاب، انتخابات و رسانه ها، جوابگو بودن و شفافیت و بطور خلاصه گذار از مدیریت ولایی-نظامی به اداره دمکراتیک جامعه ، راه حل اساسی برای برقراری نسبی شایسته سالاری و توسعه موزون میباشد.
اما براستی با حضور ولی فقیه و ساختار قدرت موجود - بدون گذار از حکومت اسلامی - چه گونه این امر امکان پذیر است ؟

حرف قرآن، حرف قدرت است...

article picture
 

اسلام مدار ان، عموما بر این باور اند که بر حق و یا برتر بودن هر اندیشه و یا مرام و دینی، از جمله اسلام را باید در بقای آن در تاریخ یافت - برغم تغییر و تحولات در ساختار قدرت و یا در عرصه های مادی و فرهنگی. راز بقا البته نهفته است در توانایی آن دین و مرام و یا ایده و اندیشه در پاسخگویی به زمان و نیازهای مردم و جامعه. روشن است که در منظر اسلام مدار، دین اسلام که مظهر آن کتاب قرآن است، یک نمونه کامل آئین ی ست که به تمامی احتیاجات بشر، از اول تا آخر پاسخ داده است. به عقیده ی آیت الله مرتضی مطهری، یکی از معروف ترین اسلام مداران، طراح و معمار جمهوری اسلامی، پاسخگویی به نیازهای مردم رمز "جاودانگی " قرآن بوده است در همه ی اعصار، بویژه عصر مدرن که همه چیز را بسرعت دچار تغییر و تحول میکند. او میگوید:

 «القسر لايدوم، اگر در قرآن اين خصلتي كه واجد آن است نمي‌بود، اگر قرآن نيازهاي بشر را برنمي‌آورد، همان نيم قرن اوّل از بين رفته بود. اوضاع سياسي و اقتصادي كه عوض شد و دگرگوني فوق‌العاده پيدا كرد بايد از قرآن هم اثري نباشد اينقدر طبقاتي بالا بودند پائين رفتند طبقاتي پائين بودند بالا آمدند نظاماتي تغيير كرد، نژادهايي از بين رفت نژادهايي روي كار آمد آن قدرت رفت اين قدرت آمد هزاران جريان شد ولي قرآن خودش باقي ماند نه اينكه مثل يك امر بي‌حقيقت، يك نيروي خارجي او را نگه داشته باشد نيروي قرآن همان حقيقت قرآن است همان انطباقش با نيازهاي بشر است آن خصلت نياز برآوري است.» (ويژه‌نامه استاد شهيد مرتضي مطهري، ص 170، بحث گريز از ايمان (تفسير سوره والعصر)، انتشارات باقرالعلوم. (

 کمتر اسلام مداری را میتوان یافت که با گفتار این استاد همراه و در توافق نباشد. چه عالم و فقیه باشد چه استاد و مهندس، چه از نهضت آزادی باشد و چه از فدائیان اسلام و اخوان مسلیمن، چه رئیس جمهور و نخست وزیر، چه رئیس و مدیر، چه فراش باشد و کارگر و یا تجار و سرمایه دار، حقیقتی بس اسفناک، حقیقتی که تنها میتواند از تعصب و چشم های بسته و مغزهای خشک بر خیزد. چرا که به هر کنج و گوشه ی تاریخ که بنگریم، اسلام را می بینیم، اسلامی که نه هرگز سر آشتی با زمان را داشته است و نه اعتنایی به نیاز های بشر. همیشه سد بر سر هرگونه تحولی بوده است. چرا که قرآن سکون میخواهد و آرامش. مظهر آن نیز علما و فقها نیز شیفته ی بازگشت به گذشته ای هستند که در آن قرآن ظهور یافته است. آنها هستی را، زمان و مکان را با رجوع با دوران رسالت و امامت مورد فهم قرار میدهند. حوزه های علمیه خود بازتابی است از انعطاف ناپذیری ساختار مدارس آموزش دینی. لذا آنها با هر نوآوری در جامعه مخالفت بودند، مخالف سواد آموزی، بویژه سواد آموزی زنان. مکتب خانه که جای زنان نبود. اولین دبیرستان را نه علما و فقها بلکه بدست امیرکبیر ساخته شد، نخست وزیری که رویای نو آوری در سر داشت. دشمنان او در راس حوزه های علمیه بودند که قتل او را در حمام فین کاشان طراحی نمودند. بازدارنده هرگونه پیشرفت در هنرهای موسیقی، نقاشی، مجسمه سازی و بسیاری از توانایی های گوناگون هنری،  بزرگترین خصم آشتی ناپذیر آزادی، نهاد کهن سال فقاهت، مظهر قرآن بوده است. قیام 15 خرداد که آغاز گر آن آیت الله خمینی بود، فقیه هی که سودای امامت در سر داشت، قیامی بود علیه تغییر و تحولات در روابط فئودالی و نیز هموار کردن مسیر سرمایه داری و رها ساختن زنان از بند سنت- تنها بعنوان نمونه- هر چند از بالا بوقوع می پیوست و با تمام تناقضات و ایرادات، گامی بود اما به پیش، پیش بسوی نو و بریدن از کهنه دور گردیدن از عقب ماندگی. اما نفوذ سحر آمیز اسلام در مردم اجازه نمیداد که بوی گندی که از حوزه های علمیه بویژه از آیت الله خمینی بر میخاست به مشامشان برسد.

  ارائه نمونه ای از سدهای شکست ناپذیری که مظهر قرآن، نهاد فقاهت در برابر پیشرفت و نو آوری برپا داشته اند، نشان میدهد که گفتمان مطهری تنها در وارونگی ش است که رنگ و روی حقیقت بخود میگیرد. چرا که قرآن نه پاسخگوی نیازهای بشر بلکه پاسخگوی نیازهای الله بوده است. استاد، نیاز الله را با نیاز بشر اشتباه گرفته  است. نیاز الله بالاتر، برتر از هر نیازی ست. اول نیازهای الله ست که باید بر آورده شود نه نیازهای انسانها. چون بجز الله کسی دیگری نیست. همه هرچه هست اوست، همان ناشناخته ای که شاعران و عرفای ما را از جمله حافظ و مولوی شیفته ی خود ساخته بود. بنابراین، چگونه انسان میتواند در قرآن وجود یابد. الله انسانها را بنده و رعیت خود می پندارد. خود را فرامانروای زمین و آسمان میداند و مردم را فرمانبر. الله انسان را محکوم کرده است به تسلیم و اطاعت. درست است که آدم فرشته ی مقرب الله بوده است، برخوردار از مرتبتی و احترامی در بهشت بگونه ای که الله میخواهد که تمام خلایق در برابر او سر تعظیم فرود آورند. اما آدم که نسل انسان از اوست از بهشت بیرون رانده میشود چون فریب شیطان را خورده نا فرمانی میکند و از مرز ممنوعه میگذرد. از آن پس او را از بهشت بیرون میراند و محکوم به فرمانبری میکند تا ابد.

 "حقیقت قرآن" در بر آورنده ی نیاز های بشر نیست، بر خلاف آنچه استاد مطهری کمی زودتر بدان اشاره کرد. قرآن بیانگر این حقیقت است که الله انسان را خلق کرده است که او را حمد گوید و ستایش کند.الله است که نیازمند سپاس و ستایش بندگان خویش است. اگر فرمانبران، فرمان نبرند، فرمانروایی نمی ماند. اگر انسان خود نشکند و پوزه ی خود در برابر الله به خاک نساید، الله ناپدید خواهد شد. لذا قرآن در باره ی خصایل ذاتی و خصوصیات الله است، در باره ی توانائیها، علم و دانش بیکران او ست، در باره احساسات و رحمت و رحمان و در عین حال خشم و کینه او ست، در باره افعال و حرکات انتقامجویانه ی او ست، قرآن در باره تهدید ها و تنبیه و مجازات سخت و سنگین و بی بدلیل الله ست، در باره پاداشهای سخاوتمندانه ی او به فرامانبران، به منومنان، به زهد ورزن به آنان که زندگی مادی را بی مقدار دانسته خود را غرق در شناخت الله نموده و بی شتابانه انتظار ترک این عالم مادون را میکشند، رهایی از تحمل بار سنگین زندگی.

 الله بزرگترین پاداش را البته الله برای آنان مقرر داشته است که در راه تحصیل رضا و خشنودی وی سر در کف نهند و بر زمین افکنند سری را که به یکتایی و یگانگی الله شک و تردید نماید: قتل فی السلیل الله، نص صریح قرآن است. آیت الله ها که بی دلیل فتوا ی قتل صادر نمیکنند. آیت الله خمینی وقتی گروگانگیری را تایید میکند، دست به هشت سال جنگ علیه کفر و باطل و تسخیر قدس از راه کربلا میزند، فرمان کشتار عام در زندان ها را میدهد، و نیز زمانیکه فتوای قتل سلمان رشدی را اعلام میکند، همه به اذن الله بوده است. خمینی و همچنین خامنه ای به "تکالیف " خود عمل میکنند، تکالیفی که در قرآن تعیین و تعریف شده است. همچنانکه جنگ های بیشماری که محمد بدان دست زد همه به اذن الله بوده است از راهزنی در بدر گرفته، یعنی از غارت امول کاروان قریشی ها و گردن زدن اسرا، تا آخرین جنگ که به منظور کسب غنایم جنگی و اخذ جزیه صورت گرفته است. الله است که شمشیر را به دست محمد مید، حقیقتی که تنها در قرآن یافت میشود. قرآن در واقع بازتاب یکتایی و یگانگی شریعت و شمشیر است، بگونه ای که فهم یکی بدون فهم دیگری امکان پذیر نیست. این آن است و آن این.

 در این راستا یاد آوری یک واقعه تلخ دیگر ممکن است فهم ما را ار حقیقت قرآن ارتقا دهد. وقتی نواب صفوی، احمد کسروی را بخون کشید، وجدانش لبریز از لذت بود چون از الله و در دفاع از فرمان او بود که احمد کسروی را خاموش ساخته بود. در سراسر حوزه های علمیه یک مرد خدا یک آیت الله که به خدایی رسیده است، نه تنها ترور احمد کسروی را محکوم نکرد بلکه به ستایش ضارب و قاتل وی پرداختند و در دامن خود نواب صفوی های بسیاری دیگری هم پرورش دادند. چه اسفناک که جلادان شمشیر بدست دیروز به قهرمانان امروز تبدیل میشوند. در سالروز مرگ و تولد دژخیمان اسلام، چه جشن و سروری که سالیانه در بزرگداشت آنها برپا نشود.

 بعبارت دیگر، قرآن در باره بشر و نیاز های بشر نیست. حرف قرآن، هیچ نیست مگر حرف قدرت. آغازین ترین سوره ی قرآن، بنا بر معتبر ترین تفسیر، تفسیر المیزان، نگارش شهیرترین فیلسوف شیعه، سوره ای است که الله به بندگان خود میآموزد که چگونه او را ستایش کنند، به زبان او و آنگونه که او را خشنود و راضی نماید. به تاویل استاد، این عمل الله دارای محکمترین منطق است. چگونه بنده ای کوچک و حقیر، نادان و نا بینا میتواند الله با آن عظمت که خالق دو جهان و مالک دوزخ و بهشت است با زبان خود سپاس گوید و شکر گزاری کند؟ شاید از نیاز برای آموختن اظهار بندگی و خواری و یافتن راه مستقیم است که استاد مطهری از آن سخن میگوید، چنانکه گویی یک نیاز طبیعی ست و در سرشت بشر نهاده شده است. اگر هست چنین نیازی، نیاز به اطاعت و عبودیت، نیازی نیست سازگار با خصلت و ماهیت بشری. انسان کسی ست که خط باطل بر تعبد و عبودیت میکشد. انسان تشنه ی آزادی ست بر خلاف حیوان که نیازمند فرمان است و اطاعت. این بدان معناست که قرآن نه تنها پاسخگوی آنچه انسانی ست، نمی باشد بلکه بر ضد و نفی آن چیزیست که تنها از انسان بر میخیزد، اراده ی آزاد. حال آنکه، الله است نیازمند بندگی و عبودیت. اگرنه، الله، خدا نبود.

 مرتضی مطهر یکی از چهره های شناخته شده است، او مبلغ جانباخته ی دین اسلام شیعه بوده و هست. او اسلام را تا مغز استخوان خوانده بود. عقل اجتهاد به او چنان توانایی بخشیده بود که از دروغ های بزرگ، حقیقتی عظیم بسازد. سخن او ما را به یاد سخن حضرت عمر، خلیفه بزرگ دوم مسلیمن میاندازد که به آن دلیل دستور سوزاندن کتابخانه ها را در ایران داده بود، که کتاب قرآن نه تنها حاوی تمام آن چیزهایی است که گفته و یا نوشته شده است بلکه در برگیرنده ی تمام آن چیزهایی نیز هست که در آینده گفته خواهد شد. این سخن یکی از خلفای راشدین را که دورانی طلایی اسلام را از خود بجای گذارده اند، چگونه باید فهمید؟ حرف او را باید حرف عقل و خرد ناشی از آموزش از پیامبر اسلام و دانش او از قرآن دانست، یا حرف قدرت؟ همچنانکه، حرف حضرت عمر، حرف قدرت است، حرفی ست که که از یک تازی مهاجم شنیده میشود، همان حرف را آقای مطهری نیز اینجا بگونه ای دیگر تکرار میکند، بعنوان یک تازی بومی.

 بعبارت دیگر، رمز جاودنگی قرآن را نه در پاسخگویی به نیاز های مردم بلکه در برپا داشتن نظام فرمانروایی و فرمانبری و تحکیم و تداوم آن باید یافت. شرایط کنونی نیز یاد آور دوران رسالت آخرین پیامبر الله است. حضرت ولایت نیز به اذن الله است که دست به غنی سازی هسته ای زده است. به اذن الله است که از مذاکره و مصالحه سر باز میزند. باذن الله است که تن به تحریمات اقتصادی میدهد، اعم از تجاری و مالی، سرمایه گزاری و بهره وری. به اذن الله است که به سوریه لشگر کشی میکند و دیکتاتوری سفاک و خونخوار را امداد میرساند تا مسلمانان نافرمان را بخاک و خون بکشد. در راه خشنودی و رضا و پاسخگویی به نیازهای الله است که مردم را به تحمل درد و رنج بیکاری و گرانی، فقر و محنت و تنگدستی، بر خلاف اراده شان، وا میدارد. به اذن الله است که نظام ولایت، بجای اینکه نماد صلح و دوستی باشد، به نماد خبث و تنفر تبدیل شده است. حضرت ولایت قدرتهای بزرگ جهان را متهم به دشمنی با اسلام میکند. در دفاع از اسلام است که مردم باید به سختی ها رو ریاصت کشی خو بگیرند. در دفاع از اسلام است که حضرت ولایت آماده جهاد و شهادت و درگیری با قدرتهای بزرگ جهان میشود. به اذن الله است که با بی ارزش ساختن پول ملی، دست به غارت ثروت ملت میزند، غارتی که به قول حضرت ولایت، ناشی از دشمنی با اسلام و بدست اجنبی و بیگانگان صورت میگیرد. مگر میتوان در جایی که قرآن حاکم بر هستی مردم است، بدون تایید و تصدیق قرآن انسان دیگری را بدار آویخت. هیچ سری بدون قرات قرآن بر سر دار نمیرود. قرآن است که چنین بیرحمانه دست به انتقامجویی میزند و به قتل انسان تقدس و مشروعیت می بخشد، حتی اگر قتل ها  زنجیره ای واقع شود و شبانه تیغ را بر گلوی مخالف نهاد. همچنانکه پیامبر اسلام به اذن الله دو شاعر هجوی گوی خود را به قتل رساند، حضرت ولایت چوبه های دار را هر روز در معابر عمومی بر پا میدارد و حکم قصاص، حکم قرآن را جاری میسازد*. حجاب اجباری، جدایی جنیست ها، تبدیل دانشگاه ها به حوزه های علمیه، ممنوع ساختن نوشدنی های طرب زا، مسدود ساختن رسانه های اینترنتی و ماهوره ای و تبدیل جامعه به یک زندان بزرگ، همه ناشی از پاسخگویی قرآن به نیازهای زمان و بشر امروز است. اگر حرف حضرت ولایت، حرف قدرت است، حرف ایستادگی و "مقاومت " در برابر قدرت است، به آن دلیل است که حرف قرآن نیز حرف قدرت است.



 ولایت فقیه در چهاردهم خرداد(89)  بار دیگر بر فراز منبر جلوس نمود و «به مناسبت بيست و يكمين سالگرد رحلت امام راح»

*حضرت ولایت در خطبه ای که در بیست و یکمین سالگرد مرگ خمینی میگوید:

«عده ای در یک دورانی- که ما آن دوران را به یاد داریم، دوران جوانی های ما- برای اینکه اسلام علاقه مندان و طرفدار انی پیدا کند، بعضی از احکام اسلام را کمرنگ می کردند، ندیده می گرفتند، حکم قصاص را، حکم جهاد را، حکم حجاب را انکار و پنهان می کردند، می کنند.اینها از اسلام نیست،قصاص از اسلام نیست، جهاد از اسلام نیست . برا اینکه فلان مستشرق یا فلان دشمن مبانی اسلامی از اسلام خوشش بیاید. این غلط است. اسلام را باکلیتش بایستی بیان کرد(14 خرداد 89).»

پیش بسوی انسان و آزادی...

اگر بخواهیم آزادی را و بگوییم که آزادی باید مقدم بر هر خواست دیگری باشد، آیا سخنی دور از تعقل و خرد و یا رادیکال و ماجرا جویانه، بیان نموده ایم؟ آیا اگر بگوییم منشا تمام سیه روزی ها و تیره بختی های ما از نبود آزادی بر میخیزد، نشان عدم توجه به استبداد و استعمار و استثمار است و نا دیده گرفتن فقر و تنگدستی و عقب ماندگی؟ اگر بگوییم سقوط اخلاقی و انحطاط و تباهی، فریب و ریا کاری نتیجه ی نبود آزادی ست، سخنی به گزاف گفته ایم؟ بعبارت کلی اگر بگوییم که تمامی نظام ولایتی بمثابه یک نظام گفتاری و رفتاری بازتابی از عدم آزادی ست، آیا حرف نا بجایی را گفته ایم؟
اگر ما شاهد یکی از تاریک ترین لحظات در تاریخ خود هستیم به آن دلیل است که نظام ولایت را هنگامی خلق کرده ایم که نا آزاد بوده ایم. نتیجتا نه تنها خود را ر از قید و بندهای استبداد رها نساختیم بلکه غل و زنجیر احکام دین را بدست و پا و گردن خود نیز بستیم. آزادی را نباید سطحی بنگریم و یا به تعبیر و تعریف الله و الله پرستان از آزادی، تن دهیم. در گفتمان اسلامی تنها یک نوع آزادی میتواند وجود داشته باشد و آنهم آزادی در اطاعت است و عبودیت. این نوع آزادی را دین قرنها پیش از آنکه بر مسند قدرت بنشیند نهال ش را در ذات ما کاشته بوده است. اگر در لابلای گفتمان الله، تفاسیر و تاویل های کتاب قرآن و در احادیث و روایاتی که در "اصول کافی " بوسیله ثقته الاسلام کلینی در قرن یازدهم گرد آوری شده است، و در نزد علما و فقها به نام «قرآن دوم» شهرت یافته است به جستجو بپردازیم، هرگز به باب ی بنام باب آزادی و یا باب انسان برخورد نخواهیم کرد. الله سرکشی ابلیس را از عوارض آزادی میداند و با آن سخت دشمنی میورزد.
آن کس خود را از یو غ احکام الله آزاد سازد، کسی ست که ابلیس در او حلول می یابد. او را از "راه مستقیم منحرف " بی بند و بار و اسیر غرایز نفسانی مینماید. بجای آنکه الله را در مرکز اندیشه اش قرار دهد، در پی شناخت و جستجوی خویشتن انسان رهنمون ش میسازد. اینست که مرتکب شرک، کفر و جهل میشود و از این روی ست که در آتش دوزخ تا ابد شکنجه شده پس از سوختن، زندگی دوباره میابد تا بار دیگر بسوزد و خاکستر شود.
از آنجا که گفتمان دین، گفتمان مسلط و فرهنگ و آگاهی جامعه را تعیین و تعریف میکند، طبیعی ست که فرد مسلمان از ارزش آزادی در رسیدن انسان به کمال، غافل و جاهل بماند. یعنی هرگز به این واقعیت آگاه نگردیم که مسلمان، انسان نا آزاد است. درست است که بر خلاف حیوان دست به تولید میزند، اما خود حیوانی بیش نیست. چرا که چیزی که انسان را از حیوان جدا میسازد آزادی ست. اراده ی حیوان، بنا بر گفتار ژان ژاک رو سو، در مقاله ی معروف و سرنوشت ساز «ریشه های نا برابری اجتماعی،» تابع طبیعت ست و آنچه طبیعت در آن نهاده است . لذا قادر نیست که از آن تخلف کند. رو سو، گربه را مثل میزند که نمیتواند بجای گوشت با حبوبات بقای خود را حفظ نماید به آن دلیل که طبیعت گربه را خلق نکرده است که دارای اراده ی آزاد باشد تا بتواند در اعمال و تصمیم گیری های خود شرکت بجوید. گربه حتی وقتی مسئله مرگ و زندگی در کار است نمیتواند بر خلاف طبیعت ش گزینه ی دیگر را بجز گوشت بر گزیند، چون طبیعت او را گوشتخوار بار آورده است. روسو، میگوید طبیعت، اما تنها انسان را آزاد خلق کرده است. در انسان است که اراده ی آزاد را به ودیعه گذارده است. انسان را آزاد خلق کرده است که بر گزیند گیاه خواری و یا گوشت خواری را. مهمتر آنکه انسان آگاه به آزادی خویش است.
روشن است که مبارزه برای آزادی را دیگر نمیتوان معوق گذارد، یعنی که نباید تقدم خواست معطوف به آزادی را بر تمام خواستهای دیگر نادیده گرفت. به این معنا که اگر خواهان تغییر و تحول بنیانی در شیوه ی زندگی اجتماعی خود هستیم، باید توان خود را در راه بازگشت ناپذیر نمودن نظام استبدادی بکار اندازیم.
به فرض که حکومت دینی را به یک حکومت غیر دینی با ساختار دموکراتیک بر قرار ساختیم و نام جمهوری و یا پادشاهی و یا هر نام دیگری بر آن نهادیم. اما آیا این بدان معناست که ما آن زیر بنایی را که حتی احمدی نژاد را به یک دیکتاتور تبدیل میکند، تغییر داده ایم، جامعه ایکه در آن جارو کش هم میتواند دیکتاتور شده و خودکامگی پیشه خود کند. هر چه که میل و اراده کرد به انجام برساند. اطاعت و عبودیت را صله بخشیده و دست به غارت و ثروت کشور بزند و هرگز کسی نتواند از او باز خواست نماید. چنین جامعه ای، جامعه ای ست که از بیخ و بن دچار اشکال است. مسلم است که تا زمانی که ما خود را آزاد نساخته باشیم و حق و حقوق انسانی خود را کسب نکرده باشیم، نمیتوانیم نظامی را خلق کنیم که سازگار با طبیعت انسان آزاد باشد. خمینی، خامنه ای، و احمدی نژاد، بازتابی ست از نا آزادی هایی که در طول تاریخ بدان مبتلا بوده ایم. ما باید عمیقا به این امر باور کنیم که وقتی از حق نه گفتن محروم هستیم، محروم از شک و تردید به توحید و نبوت و امامت و غیره هستیم، چیزی هستیم کمتر از انسان. این محرومیت، ما را به حیوان نزدیکتر میکند تا یک انسان. یعنی که رژیم هایی که حق نه گفتن را نفی میکنند ملت خود را تا حد یک حیوان تقلیل داده و با آنان همچون حیوان رفتار میکنند. نه تنها میزند و میکوبد و شکنجه میدهد، بلکه «نه گو» را برای مدتهای طولانی از آغوش خانواده جدا و در بیخ سیاه چال ها، به زنجیر میکشد. تنها به آن دلیل که نه گفته است. از رژیم خواسته است که حق و حقوق ابتدائی او را نقض نکند و به رای او احترام بگذارد.
اما رژیم با سرکوب و شکنجه و حبس تنها یک فرد را به اسارت و بندگی نمی کشاند بلکه تمام آنهایی را که به نوعی با گوینده ی «نه» پیوندی دارند، دچار درد و رنجی عمیق و پایان ناپذیر میکند. رژیم باین ترتیب تنها دهان یک فرد و یا چند فرد از میان یک ملت را نبسته است بلکه یک ملت را به سکوت و غفلت وادار کرده است. این ملت هنوز حق ندارد که بپرسد که گروگانگیری و هشت سال جنگ بیهوده با کشور مسلمان و یا ادامه تنش با قدرت های جهانی و دست یابی به اسلحه اتمی، به سود کیست؟ کشتار و قتل عام در زندان ها و اعدام های روزانه برای چیست؟ کیست که تاج و تخت قدرت را در ریختن خون نه گویان می بیند؟
همگان باید سکوت کنند تا تنها یک فرد بگوید؟ همگان باید چشمان خود را ببندند تا یکنفر ببیند؟ در چنین صورتی چگونه میتوانیم خود را انسان بدانیم در حالیکه گوسفندوار زندگی میکنیم. اگر از تقلیل به حیوان دچار شرم نمیشویم به آن دلیل است که اطاعت و عبودیت را دین در درون ما نهادین ساخته است. دین اعتراف به خواری و حقارت را در سجده های طولانی از صبح سحرگاهی تا نیمه های شب ارزش بسیار مینهد. الله انسان را مکلف ساخته است که هر سال یکماه از زندگی خود را تماما وقف نیایش و حمد و ستایش او نماید، نه به هیچ چیز و هیچ کس دیگری. وظیفه شرعی انسان قرار داده است که تنها باو بیاندیشد و او را بجورد. الله، رمضان را برای انسان آورده است که اطاعت و عبودیت خود را به نمایش بگذارد و تمامی رفتار و گفتار خویش را در تبعیت از احکام رمضان در آورد. باین لحاظ جامعه ما یک جامعه ی دین زده است. در یک جامعه ی دین زده البته که اطاعت و عبودیت یک امتیاز و افتخار بزرگی محسوب میشود که خود آفت انسان است و آزادی. چرا که هرچه خمیده و شکسته تر، افتاده و مجیز گو تر، متملق و چاپلوس تر، قرب و حرمت و قدرتت افزونتر. بقول آقای محمد رضا نیکفر «دین فروشی سر تا پای جامعه را در بر گرفته است» (رادیو فردا، 23 مرداد 89). چون دین دارای ارزش است. فروش آن امتیاز میآورد، ثروت و قدرت. اما گویا وی فراموش کرده است که بگوید چگونه میتوان دین را بفروش رساند تا به جاه و مال رسید. اگر همه دین فروش هستند به آن دلیل است که دین خرید دار هم دارد. اما تنها از طریق اطاعت و عبودیت است که میتوان آنرا بفروش رساند و آنهم تنها به قدرت. چرا که اطاعت و عبودیت چیزی ست که تنها قدرت خریدار آن است که نماد آن الله است و جلوه ی آن ولایت. اما از آنجایی که نمیتوان اطاعت و عبودیت، بمعنای عالیترین مرتبت دین داری را اندازه گیری نمود، تقلب و ریاکاری، فریب و دورویی رواج می یابد و جامعه را بسوی انحطاط و تباهی سوق میدهد. سلطه نظام اطاعت و عبودیت یعنی نبود و نابودی آزادی و در نتیجه تنزل و کاهش شان و مرتبت انسانی. چرا که اطاعت و عبودیت یعنی بی ارزش دانستن ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، یعنی آزادی، و یا حق نه و نفی و گزینش. یعنی تن دادن به زندگی گوسفندوار و پذیرفتن اسارت و بندگی. تنها در آزادی است که میتوان دزد و دروغگو، دو رو و ریاکار را شناسائی نمود. چون انسان آزاد، بینا ست و از بینایی هراسی بخود راه نمیدهد. اگر می بیند خود را به کوری نمیزند مبادا که از اصل اطاعت و عبودیت تخلف کند.
چگونه میتوانی دربند باشی چهره ی دین فروشان را بنمایی؟ بنا براین اگر شان انسان در جامعه ی دین زده تنزل پیدا میکند به آن دلیل است که دین فروشان، الله و حرکت بسوی الله را حقیقت غائی و نهایی بشمار میآورند. آنها خود را دانا به این حقیقت میدانند و در نتیجه خود را مستحق قدرت و حکومت. بعبارت دیگر، عظمت و شکوه الله همراه است با حقارت و خواری انسان.
برون رفت از این منجلاب تنها زمانی میسر میشود که انسان را آغاز و پایان زندگی قرار دهیم. بدین منظور ضروری ست که انسان آزاد را، یعنی انسانی که حق نه گفتن و نفی و گزینش را حق لاینفک خود بداند، آرمان خود قرار بدهیم. در چنین صورتی نه حقیقتی میتواند پایدار بماند و نه غایتی میتواند وجود داشته باشد. و نه دروغ و فریبی میتواند همیشه پنهان بماند. چون انسان آزاد ، دارای شرف و عزت نیز می باشد. لذا هرگز خود را در مقابل هیچ خدایی از جمله الله نه می شکند و نه خمیده میسازد. سربلندی و سر افرازی به انسانی ست عمود و قائم بخود. این جهان ساخته دست انسان است از همساز کردن آن با امیال انسانی نباید کوچکترین واهمه ای بخود راه دهیم. شر از آنچه که طبیعت در ما نهاده است، یعنی آزادی بر نمی خیزد بلکه از آنچه بر میخیزد که دین در ما نهاده است. هم چنانکه کمی بالاتر اشاره شد،اطاعت و عبودیت است که انسان را به فساد میکشاند، نه آزادی. بنا براین پیش از آنکه به حکومت و نوع آن بیاندیشیم، پیش از آنکه به نیازهای مادی و فقر و محنت و تنگدستی پاسخگو باشیم، باید انسان را بجوییم. باید شان و مرتبت انسان را دو باره تعریف و تعیین کنیم. و این را زمانی به ثمر میرسانیم که یو غ الله را از گردن انسان بر گیریم و یو غ انسان را بر گردن الله بیاندازیم. تنها در آزادی ست که انسان میتواند خود را شناسایی نموده و بر خود چیره شود. ما باید به زندگی گوسفندوار نه بگوییم. ما باید حیثیت و حرمت را به انسان باز گردانیم و بجای آغازیدن با نام الله با نام انسان آغاز کنیم. پس پیش بسوی انسان.

افق روشن درافق...

article picture
 
سخنان شاهزاده رضا پهلوی در برنامۀ افق صدای امریکا در بارۀ منشور فراخوان شورای ملی جامع وکامل بود. بدان جهت که بهانه را از دوست و دشمن گرفت.

عدۀ زیادی می گفتند که او منشور را امضاء کرده اما چندان جدی نیست چرا که ازآن  به طور واضح حمایت نمی کند.در این باره دیدیم که نه تنها پشتیبانی کرد؛ که قویأ بر آن پای فشرد و آن را بهترین راه برای رسیدن به یک بدیل سیاسی قوی و منسجم در جهت گذار از جمهوری اسلامی و با کمترین هزینه دانست.

در این قسمت روی سخنم با کسانی ست که از پاپ کاتولیک تر هستند.گروهی که سنگ پادشاهی را به سینه میزنند ولی در عمل شاهزاده را فقط درقالب شاه میخواهند. ایشان واضح گفت من به میدان آمده ام شما کجایید.

باز به وضوح گفت اگر امروز اسم انسان پای منشور باشد بهتر از این است که فردا روی سنگ قبر آدم نقش ببندد.


خوب دوستان شما اینک بهانه ای ندارید. به میدان بیایید و اعلام پشتیبانی کنید.

گروهی دیگر مخالفین شاهزاده هستند که چنین القا می کنند که او برای پادشاهی تلاش میکند .

او صراحتأ اعلام کرد که برای خویش هیچ نقشی را پیشاپیش و در هیچ مرحله ای متصور نیست و گفت که اصولأ تفکرات شخصی وگروهی در این زمان مطرح نیست وهمه باید به آزادی ایران فکر کنیم.
البته این مواضع او سالیان درازیست که اعلام شده ولی در این زمان حساس نیاز به تکرار داشت که بدرستی انجام شد.

ایشان در این گفتگو بارها تکرار کرد مسئله من نیستم ؛تشکیل شورای ملی و سرنگونی جمهوری اسلامی و روی کار آمدن یک دولت مبتنی بر رای مردم اصل وهدف است.حال این دولت هر شکلی میخواهد داشته باشد مهم نیست ؛فقط باید از دل صندوق رای برآمده باشد.من نمیدانم دیگر بهانه چیست.

هموطنان عزیز این رژیم نشان داده که اصلاح پذیر نیست وهرگز هم تن به انتخابات آزاد نخواهد داد. اساسأ جمع کردن ولی فقیه ودموکراسی مانند جمع کردن اضداد است.پس چاره چیست ؟یا ولی فقیه بماند و بدبختیهای ناشی ازآن که توضیح واضحات است ادامه یابد ویا مایل به تغییرهستیم. 

ما باید بگوییم که تغییر چگونه باشد.ممکن است این امر با یک حملۀ نظامی محقق شود که کمترین پیامد آن تجزیه واشغال کشورمان خواهد بود.

راه دیگر از طریق یک خیزش عمومی واز طریق اتحاد تمام نیروهای سیاسی درداخل وخارج از مملکت است؛که این منشور همین را پیشنهاد میکند.

شاهزاده در این گفتگو تمام گروهها را پیرامون وحدت ملی درجهت یک آرمان که همانا آزادی ایران است به همکاری فراخواند.

بهانه گیری نکنیم .در شورای ملی برای همه جا هست.برای پیوستن به آن شرط نگذاریم.خانۀ پدری به تصرف عدوانی مشتی حرامی درآمده؛باید آنان را  تاراند.

بزرگ فکر کنیم ؛به بزرگی ایران ؛وملت ایران وتاریخ پرشکوه آن فکر کنیم.

اسلامزدگان از برون نرم و از درون خشمند...

article picture
 

آن چيزهايی را که نمی‌توان به آسانی ديد و نمی‌توان آنها را، بدون ِ راستی و آزادگی، سنجيد سوی نگرش و پهنه‌ی ديدگاه ِ مردمان هستند. هر روشن انديشی می‌تواند ببيند که مسلمانان در کشورهای آزاد، تا اندازه‌ای به مانند ِ ديگران می‌زيند، همسان ِ ديگران می‌آموزند، همراه ديگران کار می‌کنند و از سامان ِ پيشرفته‌ی ديگران برخوردار می‌شوند.

کمتر کسی می‌تواند ببيند که، نگرش ِ مسلمانان از نگرش ِ ديگران سدها سال پس مانده است، بينش مسلمانان با بينش ِ ديگران سازگار نيست، ديدگاه ِ مسلمانان بسيار تنگتر و تاريکتر از ديدگاه ِ ديگران است.

بيشترين شمار از اين مردمان، چه مسلمانان و چه ديگران، که به ناچار در ميهن ِ خود با مسلمانان همزيست شده‌اند، از پيروان ِ دين‌های ابراهيمی هستند. دين‌های ابراهيمی عقيده‌هايی هستند، که هر يک از آنها، در پيوند به بينشی يکسان که بر زمينه‌ی برده منشی است، مردمانی را، با زور و در سايه‌ی ترس، به بند کشيده‌اند.  

پيشوايان ِ دين‌های ابراهيمی، حکومت بر مردمان را، با گله بانی، برابر می‌پندارند. زيرا عقيده‌ی همه‌ی آنها، با اندکی پس و پيش، پسمانده و بر پايه‌ی حکومت ِ خالق بر مخلوق است. از اين روی برداشت ِ پيروان هم از پديده‌ی دين و انسان تا اندازه‌ای يکسان است.

پس چرا مسلمانانی، که به کشورهای پيشرفته واريز شده‌اند، با مردمان ِ باشنده‌ی اين کشورها، به زشتی و با خشونت برخورد می‌کنند؟

هر چند که پيشوايان ِ آنها هيچگاه، در گنج ربايی و زراندوزی، با يکديگر سازش نداشته‌اند. بر همين بنياد هم همه‌ی نامسلمانان را نجس خوانده‌اند تا بتوانند مسلمانان را برای جهاد، يعنی برای کشتار و دزديدن ِ دارايی‌ی نامسلمانان، بپرورانند. نيز از آزمندی و انسان ستيزی هم، در قرآن به مسلمانان امر شده است که با پيروان ِ کتاب (يهودی‌ها و مسيحی‌ها) جهاد کنند تا آنها در ناچاری جزيه بپردازند.

به هر روی ناسازگاری‌ی پيشوايان دين‌های ابراهيمی، در گذشته، بيشتر از سودجويی‌یِ آنها بوده است نه از گوناگون بودن ِ عقيده‌های آنها. زيرا که عقيده‌های آنها چندان گوناگون نيستند.

آنچه که، در اين زمان، اين گوناگونی و واماندگی را، در ميان ِ عقيده‌یِ مسلمانان نسبت به بينش ِ مردمان ِ پيشرفته، ايجاد کرده است؛ سدها سال پيشرفت ِ فرهنگی در اروپا ست. در روند ِ اين زمان، ديدگاه ِ مردمان ِ اروپا، بريده از پسماندگی‌های مذهب، گسترش يافته است و در برابر ِ اين پيشرفت، عقيده‌ی مسلمانان، در زندان ِ شريعت ِ اسلام، در همان تاريکی پس مانده است.

 انديشمندان در اروپا، در گذار ِ سدها سال، از پی‌ی يکديگر کوشيده‌اند که پسماندگی‌های مسيحيت را، بيشتر و بيشتر، آشگار کنند و نگرش مردمان را به سوی خردگرايی، دانشپژوهی و بهزيستی برگردانند. آنها پس از سدها سال پيکار عقيده‌های مذهبی را در درون ِ کليساها ميخکوب کرده و بندهای انديشه‌ی خردمندان را پاره کرده‌اند.

انديشمندان ِ ايران هم، که بيشتر عارف بوده‌اند، در گذار ِ همين سال‌ها، از پی‌ی يکديگر کوشيده‌اند که پسماندگی‌های اسلام را، بيشتر و بيشتر، پنهان کنند و نگرش ايرانيان را به سوی ستم پذيری، چله نشنی و خاکساری برگردانند. آنها در اين تلاش توانسته‌اند خرد و وجدان همگان را خاموش بدارند و انديشه‌ی آنان را در زندان ِ ايمان ميخکوب کنند.

برآيند ِ کوشندگی، در اروپا، اين بوده است که آنها پيوسته دانشگاه ساخته‌اند تا بتوانند با دانايی و بينايی بر جهان و بر دشواری‌های زندگی پيروز بشوند. آنها انديشه‌ی انسان را آزاد گذاشته و مذهب را به بند کشيده‌اند. ما امروز می‌توانيم بازده‌ی پيکار ِ کوشندگان ِ اروپايی را، در رفتار و کردار ِ مردمان ِ اروپا ببينيم.

 برآيند ِ کوشندگی‌، در ايران، اين بوده است که عارفان، در دورانی کوتاه، مسجدها را به خانقاه برگرده‌اند تا روان ِ آنها از پيکر ِ خاکی به آسمان ِ روحانی پرواز کند، شايد هم بتوانند، از خشونت‌های شريعت اسلام بکاهند. اگر ما امروز به ژرفی بنگريم، می‌توانيم ببينيم که عارفان دروغوند و خودفريب بوده‌اند و با بزک کردن ِ اسلام مردم را هم فريب داده‌اند. ولی آنها نتوانسته‌اند اندکی از پسماندگی و خشم ِ اسلام بکاهند.

افزون بر اين شوربختی، عارفان نگرش ِ مردمان را از سربلندی به سرگردانی و ستم پذيری بر گردانده‌اند.       

بايد اشاره کنم ايرانيان، که بينشی گسترده تر از جهادگران ِ عرب داشته‌اند، پيشرفته‌ترين مسلمانی بوده‌اند، که توانسته‌اند، پيش از دوران ِ صفوی، با پوشش ِ عرفان ِ ايرانی، خشم ِ اسلام را وارونه نشان بدهند. ديگر مردمان، پس از مسلمان شدن، از راه ِ جهاد به نوايی رسيدند، آنها هيچگاه گامی فراتر، از تاريکخانه‌ی شريعت، ننهادند.

 برای روشن شدن ِ اين گفتار نياز است که روند ِ پيشرفت ِ اروپاييان را از زمانی مرور کنيم که آنها هم مانند ِ مسلمانان از روزنه‌ای تنگ، يعنی با بينش ِ حاکميت ِ خالق بر مخلوق، به جهان ِ هستی می‌نگريستند.

 مسيحيت در اروپا، درست مانند ِ اسلام در خاورميانه، با خشم و خونريزی گسترش يافته است. با اين تفاوت که مسحيت از رُم آغاز شده و پس از هزار سال کشتار توانسته است که مردمان ِ سرتاسر اروپا را به کليسا بند کند و فرمانروايان را باجگزار خود سازد.

جهادگران ِ بيابانگرد، در زمانی کمتر از 400 سال، اسلام را، با خشمی که در انديشه‌ی انسان نگنجد، بر سرزمين‌های به خون کشيده، فرود آورده‌اند. جهادگران افزون بر کشتار ِ دگرانديشان و ويران کردن ِ شهرها، پيوند ِ مردمان ِ ترسزده را با کيستی و زادگاه خودشان پاره و به شريعت اسلام بند کرده‌اند.

 تفاوت ِ دستاندازی‌ی ِ مسيحيان در اروپا با يورش ِ جهادگران بر دگرمردمان اين است:

مسيحيان اروپا، هنوز هم، ميهن پروری و کيستی‌ی خود را فراموش نکرده‌اند. آنها برای سرفرازی و سود ِ ميهن ِ خود، انگيزه‌ی ميهن پروری را در مردمان ِ پسمانده می‌خشکانند تا بتوانند از آنها بهتر بهره برداری کنند.

مسلمانان، دگرسو با مردمان ِ مسيحی، بی هويت، بی ريشه و ميهن ستيز شده‌اند، آنها، در برده منشی، برای کشندگان ِ پدران و ويران کنندگان شهرهای سرزمين ِ خود جانفشانی می‌کنند. اين کورانديشان ِ خودباخته ميهن خود را به بيگانگان می‌سپارند تا از آنها پاداش بگيرند.

 حکمرانان اروپا، در پسماندگی‌ی احکام ِ کليسا از پيشرفت باز مانده بودند. آنها برای دستاندازی به سرزمين‌های ديگر نياز به دانشی، فراتر از ديدگاه ِ مسيحيت، داشته‌اند. اين بود که کليسا، از آزمندی و در ناچاری، گاه به گاه، با پژوهندگان ِ دانش و سازندگان ِ ابزار همراهی می‌کرده است.

سرکردگان اروپا، در آغاز ِ جهانگيری، با سامان و ديدگاه ِ مردمان ِ برون از اروپا آشنايی نداشتند. آنها نخست با نمايندگان کليسا، با انديشه‌ی بهره برداری، در پوشش مهربانی و مداوای بيماران، به سرزمين‌های بيگانه می‌آمدند و پنهانی گنجينه‌های سرزمين را شناسايی می‌کردند.

پس از آن، که مردمان پذيرای دام و دانه‌ی کليسا می‌شدند، سپاهيان ِ اروپايی اين سرزمين‌ها را می‌گرفتند و خودفروختگانی نادان را به سرگردگی می‌گماشتند. با همين روند از مصر تا آفريکای جنوبی، از فلسطين تا چين، بسان ِ گنج‌هايی بادآورده، از سوی کشورهای اروپايی به تاراج می‌رفتند.

برای انگلستان سروری بر کشورهای مسلمان نشين، به ويژه ايران، بسيار آسان بوده است. زيرا در احکام شريعت، پيوند ِ مردمان با ميهن يا زادگاه ِ خودشان پاره شده و برده منشی جایِ سرافرازی‌ را در آنها پُر کرده است. حکمرانان، در کشورهای مسلمان شده، تنها ابزارهايی انسان ستيز برای پايداری‌ی اسلام هستند. آنها، به جز سودجويی، هيچ پيوندی با سرزمين و با فرهنگ ِ مردمان ندارند.

اسلامزدگی در آن زمان هم، مانند ِ امروز، دروازه‌ای بود که، کفتاران ِ نفت آشام، می‌توانستند به آسانی از آن راه وارد ِ سرزمين بشوند. مُردارخوران ِ دينی هم، با اندک لاشه‌ای، که از انگلستان دريافت می‌کردند، نه تنها گنجينه‌ی کشور را به او می‌سپردند وآنکه راهنمايی‌های انگل ليس‌ها را، برای حکومت ِ گله بانی و برای تاريک داشتن ِ نگرش ِ مردمان به کار می‌بردند.

از اين روی انگلستان نيازی نداشته است تا کشور ايران را، به نام ِ مستعمره، به گنجينه‌ی انگلستان پيوند بزند. زيرا جهادگران ِ ستمکار، که بر ايران حاکم بودند، مرزهای پُر گوهر ِ ايران را، با گرفتن ِ خر مهره‌ای، به تاراجگران انگل ليس واگذار می‌کردند.

در کشورهای خاوردور و آفريکايی، که مردمان آنها هنوز زهرآب ِ خشم را از شريعت ِ اسلام ننوشيده بودند، نمايندگان ِ کليسا، با مهر عيسوی، زهر ِ نادانی را بخورد ِ آنها می‌‌دادند. به هر روی سروران اروپايی در هر سرزمينی، برای زراندوزی، از سرکرده‌ای، که ناتوان و نابخرد بود، پشتيبانی می‌کردند تا او در گماشتگی‌ی آنها به حکمرانی برسد و بتواند مردمان و سرزمين را به سود ِ اربابان ِِ اروپايی بپروراند.

واليان اسلام نيازی به آموزش ِ انگل ليس‌ها نداشته‌اند زيرا آنها دروغوندی و مردمفريبی را در شريعت ِ اسلام آموخته بوده‌اند.

 جهانداری يا کشورگشايی، اروپاييان را، سال به سال، به يافته‌ها و پژوهش‌های بيشتری نيازمند می‌کرد. اين بود که دانشمندانی، در کشورهای اروپا، پيوسته در کاوش و کاربرد ِ ابزارهای زورمند می‌آزمودند و انديشمندانی در کاستی‌ها و زشتی‌های دينسالاری پژوهش می‌کردند.

به همراه پيشرفت ِ اروپا، در دانش ِ ابزارسازی، مردمان هم اندک اندک برون از تنگه‌ی کليسا، به جهان ِ هستی می‌نگريستند و با خويشکاری و خودآزمايی زندگی می‌کردند.

واليان اسلام که در منجلاب ِ پستی و نادانی به سر می‌برند به جز کشتار و دزدی پيشه‌ی ديگری را، برای زيستن، نمی‌شناسند. آنها از فرومايگی نمی‌توانند به پسماندگی و زشتی‌های احکام شريعت بپردازند. زيرا آنها هميشه، از راه جهاد و ايجاد ترس، بر دانش و کوشش ِ ديگران دست يافته‌اند.

اين است که اسلام به زور جايگزين ِ ميهن و کيستی‌ی مسلمانان ِ خردباخته شده است. آنها به دانستن و به شناختن ِ پديده‌های تازه برانگيخته نمی‌شوند. زيرا مسلمانان تنها برای خشمآوری و آدمکشی پرورده می‌شوند. آنها هر فرآوده‌ی تازه‌ای را می‌ربايند يا آن را به زور از دارندگان می‌گيرند يا به کمک ِ کافران مانند ِ آن را می‌سازند.

از اين روی مسلمانان نمی‌توانند، با داشتن ِ عقيده‌های پوسيده، دانشی را فرا بگيرند. شايد برخی از آنها بتوانند يافته‌های دانشمندان ِ کافر را، مانند ِ خواندن ِ دعا، ياد بگيرند و آنها را در مغز نيمه سوخته‌ی خود انبار کنند و از کارکرد و کاربرد ِ آنها رونوشت بردارند.

ولی هرگز و هرگز نمی‌تواند از ميان ِ مردمی که 1400 سال به دور سنگ ِ سياهی چرخيده‌اند و هنوز هم به نادانی‌ی خود پی نبرده‌اند، يک دانشمند يا انديشمند برخيزد که او به گناه ِ تکفير کشته نشود.

در اين زمان که جهان، بدون ِ بند به مذهب و ترس از جهنم، به پيش می‌رود، مسلمانان کوشش می‌کنند با کابرد ِ ابزارهای مدرن، که آنها را کافرها ساخته‌اند، پسماندگی‌های شريعت اسلام را بپوشانند. شماری از مسلمانان، که روی چاه‌های نفت چادر می‌زدند و شتربانی می‌کردند، اکنون کاخ نشين شدند و زربفت می‌پوشند.

از اين روی جهانداران، از کوتاهنگری، می‌پندارند و می‌خواهند مردمان هم باور داشته باشند، که در بينش ِ مسلمانان همان نگاشته شده است که مردمان ِ پيشرفته، از نگرش ِ خويش، برداشت می‌کنند.

 آنچه را که کمتر می‌توان با چشم ديد يا با ابزاری اندازه گرفت پسماندگی‌ی مسلمانان در دانايی و بينايی است. زهرآب ِ شريعت ريشه‌ی خرد ِ آنها را خشکانيده است. ديدگاه آنها هنوز در گورخانه‌ی يزرِب (مدينه) تاريک مانده است. آنها هنوز نمی‌توانند در مردمسالاری با دگرانديشان همزيست باشند و در انديشه‌ی سرکوب ِ دگرانديشان نباشند.

اسلامزدگان می‌توانند آنچه را که از ديگران شنيده‌اند، يا بهتر بگويم دزديده‌اند، بر زبان برانند ولی هرگز نمی‌توانند شيره‌ی دانايی و ارزش‌های فرهنگی را در خود بياميزند. مسلمان زاده‌ای، که خردمندانه بينديشد و کافر نشود، هرگز، در هيچ زمانی، در هيچ کجا يافت نشده و يافت نخواهد شد. 

مسلمانان ِ پسمانده با مردمان ِ پيشرفته‌ی جهان، در يک ارابه، با هم به پيش می‌روند. پسماندگان و پيشروندگان همسان و مانند ِ يکديگر، گاهی هم همدوش ِ يکديگر از ابزارهای پُر زور، تيزبين و پُرتوان سود می‌برند و در بازارهای جهان به سوداگری می‌پردازند. در پيوند با اين ارابه که همه، به فرمان ِ زورمندان جهان، رانده می‌شوند، پسماندگی‌های مسلمانان چندان به چشم نمی‌خورند.

نگرش ِ مسلمانان، در پيرامون ِ جهان ِ هستی، دستکم 300 سال از ديدگاه مردمان ِ اروپا پس مانده است. يعنی روزنه‌‌ا‌ی، که مسلمان از آن زاويه به هستی می‌نگرند، در برابر ديدگاه و نگرش پيشرفتگان ِ جهان، بارها تنگ‌تر و بارها تاريک‌تر است. اين نابرابری، که در خور سنجش و اندازه گيری نيست، بيماری، درد و رنجی است که جهانيان را گريبانگير شده است.

پيشرفتگان، از نادانی و از کورانديشی‌ی خشمآوران، آزرده و اندوهگين می‌شوند. ولی آنها کمتر به ريشه‌ی پسماندگی‌های مسلمانان می‌پردازند. زيرا آنها مسلمانان را تنها از ويژگی‌های برون ِ آنها می‌شناسند و به درون ِ آنها، که از خشم و انسان ستيزی لبريز است، نمی‌نگرند.

پسماندگان از انديشه‌های نو، از دانايی، از بينايی و از هر شراره‌ای، که اندکی به تاريکخانه‌ی ايمان ِ آنها بتابد رنج می‌برند، خشمگين می‌شوند و بر آزادانديشان می‌‌خروشند.

خرد که چشم ِ جان است، در هستی‌ی مسلمانان، خشکيده است. آنها آتش ِ خشم ِ خود را بر تراوش ِ انديشه‌های آزاد، می‌فشانند، تا همگان خردسوخته، در يک گله‌ی کورانديش، برابر و همدوش، به مردآب ِ تاريکی و خاموشی سرنگون بشوند.

 مسلمانان به درستی‌ی آيات قرآن ايمان دارند. آنها کردار و رفتار خود را با اوامر الله، که در قرآن حکم شده‌اند، همساز می‌کنند. ولی آنها خشم خود را بر کسانی فرو می‌ريزند که به درونمايه‌ی يکی از آن آيات اشاره کنند.

"زشت رويان دشمن ِ آينه‌‌اند" زشت کيشان دشمن ِ انديشه‌اند. 

جهاد و شهادت جنایت است و در خصومت با انسانیت...

article picture
 
از آن زمانیکه، زمزمه ی حمله نظامی به تاسیسات اتمی ایران از روزنه های نامعلومی به بیرون درز نمود، رژیم ولایت بی درنگ در سنگر دفاعی خود خزیدن گرفت، سنگر ی که دوست دارد همیشه در آن بماند، سنگر معصومیت و مظلومیت، سنگر جهاد و شهادت، سنگر دین اسلام راستین. در پناه همین سنگر است که سردار حاج قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، سپاهی که دشمنان نظام ولایت را رصد میکند، در حضور 50000 بسیجی در کرمان(3 آذر 90) در واکنش نسبت به تهدید به ترور ش "توسط مقامهای آمریکایی " (اطلاعاتی که از کانالهای مخفی بدست آمده) بنا بر گزارش سایت الف :

" با اشاره به اینکه فرهنگ بسیج و شهادت به هم گره خورده اند گفت: من این امر را تهدید نمی دانم بلکه این مسئله کمکی به شوق چندین ساله است که در راه خدا و دینش شهید شوم و امروز دعا می کنم که خدایا شهادت در راه دینت را نصیبم کن.".

در منظر سردار سپاه سلیمانی از آنجائیکه دشمن سخت پایبند این جهان مادی و فانی و دلبسته ی آن است، قادر به درک مفهوم شهادت نیست. فرهنگ آنها با شهادت سرشته نشده است. نمیتوانند شوق و شوری که در شهادت است بفهمند. نمیدانند که مرگ و نابودی در راه دین، راه و رسم انسان والا ست.

البته بدرستی روشن نیست که تا چه حدی این سخنان در سوی ایجاد ترس و رعب در دل دشمن است. که دشمن آگاه باشد با چه نیروی شجاع و بی باکی روبرو گشته است. که در ذهنش این سوال را نهاده باشد که چگونه می توان رقیبی را شکست داد که آماده است تا آخرین قطره خون خود بجنگد تا سر انجام خونش ریخته شود؟ سردار بدون شک درست ارزیابی میکند، فرهنگ سرمایه داری، فرهنگ بهره ور ی در این جهان است. در جستجوی طولانی ساختن زندگی است و بقول مارکس خصم آشتی ناپذیر ارزشهای کهنه و پوسیده و بازدارنده رشد و بلوغ و کمال انسانی، کمالی که مرزهای ش شناخته نشده و بیکران است. چون نیرویی است سازنده و آینده نگر. حال آنکه سردار سلیمانی، نماد یک سردار اسلام است، آماده ی نوشیدن شربت شیرین شهادت در راه دین اسلام، دینی که شهادت را نه مرگ میداند و نه نیستی بلکه زندگی ابدی و هستی. یعنی که دشمن بهتر است بداند که سردار اسلام چندان ارزشی برای زندگی قائل نیست. لذا در ادامه ی سخنانش میافزاید که:"من سرباز امام خمینی(ره) هستم و زمانی که ایشان می گویند که جان من فدای ملت ایران اسلامی در این میان جان من که سرباز کوچکی هستم در راه اسلام چه ارزشی دارد؟"

آیا از این سخنان بوی پذیرش شکست به مشام میرسد؟ یعنی که سردار سلیمانی در تبعیت از امام حسین، شاه شهیدان، به پیروزی نمی اندیشد به سر نوشتی که برایش رقم زده شده است، به شهادت است که میاندیشد؟ چرا که نهایتا این حسین است که زندگی ابدی یافته است و نه دشمنان او. شهادت یعنی پیروزی. در قاموس شیعه، نیستی یعنی هستی واقعی، یعنی زندگی. اما از دیگر سو، بدرستی روشن نیست که سخنان سردار طراحی شده است که دشمنان خارجی، دشمنانی را که هرگز ممکن است با آنها روی در رو نگردد، به انفعال بکشاند و یا مردمی که در تحت نظام ولایت به رعیتی محروم از حق و حقوق ابتدایی تبدیل شده و همچون آتشی سوزان در زیر خاکستر میسوزند؟ اما آنچه در ادامه میگوید، نشان میدهد که تعبیر دومی به حقیقت نزدیک تر است. که او از ملت ایران میخواهد که در تبعیت و پیروی از وی بیاندیشند، به این زندگی ارجی ننهند. آماده باشند که در راه دین و ولایت در کام مرگ فرو روند تا به پیروزی برسند، درسی که باید از شهادت امام حسین آموخت. سردار تاکید میکند که:
.
"امروز تک تک ما باید به فکر حمایت از اسلام و ولایت باشیم و در این راه جان ما ارزشی ندارد."

از آنجائیکه سنگر دین، محکمترین سنگرهاست، سردار بزرگ اسلام را کسی تاب و توان پرسش نیست که چرا؟ و به چه دلیل؟ برای بذر پر باری که اسلام و ولایت در جامعه ی ما کاشته اند؟ برای حاصلی که به ارمغان آورده اند؟ برای نگاه داری استبداد مضاعف دین و قدرت، استوار بر خشم و خشونت و بیرحمی، قصاص و سنگسار، جوخه ی اعدام و طناب دار، زندان و شکنجه و تجاوز و سرکوب؟ با این وجود سردار اسلام از افول و فروپاشی آمریکا و "بیداری اسلامی "خبر میدهد که از مرزهای کشورهای عربی هم گذشته و به وال استریت هم رسیده است. وی با تمسخر خطاب به غرب میگوید:

"شما که این قیامها را تحلیل می کنید نمی بینید که تمام این قیامها از مساجد شروع شده است و ملتها به ندای اسلام روی آورده اند و از ظلم شما روی گردانند."

بگذریم که معلوم نیست که آیا سخنان سردار، سوریه هم در بر میگیرد؟ چرا که جنبش ضد دیکتاتوری سوریه از مسجد ها آغاز گردیده است و در مسجد ها ست که ادامه می یابد. این رژیم بشار اسد است که با امداد و همکاری متحدین خود در جمهوری اسلامی، مردم را بخاک و خون میکشد. با این وجود فرمانده سپاه قدس، نمود بارز انسانی ست که در دامن آرمان و ارزشهای آئین اسلام پرورش یافته است و به دلیل ذوب شدن در آن در راس قدرت نیز قرار گرفته است. او بر این باور است که آنچه مردم را در کشورهای عربی بر علیه نظام استبدادی شورانده است اسلام است. یعنی که غرب با خیزش اسلام است که روی در روی است و آنهم اسلامی که از نظام ولایت در ایران الهام گرفته است. بعبارت دیگر، او به دین اسلام همچون ابزاری برای کسب و نگاهداری قدرت و ثروت نمی نگرد، بلکه اسلام و ولایت را هدف و غایت می پندارد. همچنانکه از عشق به شهادت چنان سخن گوید گویی که والاترین ارزشها ست، خود هدف است نه وسیله.

چنین بنظر میرسد که تنها با باز گرداندن مفاهیمی همچون جهاد و شهادت به ریشه اصلی شان، به آنچه در واقعیت بخود شکل میگیرند، میتوانیم ادبیات سردار اسلام را رمز گشایی کنیم. یعنی که سردار اسلام در عشق به نیستی است که به هستی تن داده است، عشق شهادت، عشق به نیستی است که او را آماده میسازد که بجنگد و خون دیگری را بریزد تا آخرین قطره ی خون خویش- در تبعیت بدون شک از امام سوم، شاه امام ها، امام حسین. فرمانده سلیمانی در واقع از شوق خود برای جنایت و آدم کشی است که سخن میراند. از این بابت نه تنها به خود مفتخر است بلکه از ملت نیز چیزی طلبکار است.

بعبارت دیگر، سردار سلیمانی جهاد و شهادت را با سخنان خود باصل شان باز میگرداند به آنچه در واقعیت هستند: خشم و خشونت و جنگ و خونریزی. که ارکان اساسی دین اسلام است. اسلام راستین، اسلامی که محمد به بشریت ارئه داده است دین جنگ است و سلحشوری. این شوق بی نظیر برای پیوستن به مرگ و نیستی در سردار اسلام ست، نه زندگی و سازندگی که آخوند جنتی، فرشته ی مقرب ولایت، در خطبه خوانی جماعت جمعه مورد تحسین و ستایش قرار میدهد. زیستن بر اساس احکام نازل شده از دنیای غایب، احکامی ابدی و چون و چرا ناپذیر، نفی زندگی ست، انکار شیرینی و لذت و خلاقیت ی است که در آن نهفته است. حقیقت این است که شهادت، مرگ است و دشمن زندگی. شهادت، جنایت است و ریختن خون دیگری تا زمانی که جان در پیکر داری. بعبارت دیگر، مسئله روحانیت نیست، بلکه ارزشها و باورهایی ست که در جامعه نهادینه ساخته اند. سردار سلیمانی، شمشیر ولایت است. فرماندهی ست فرمانبردار به همین دلیل در راس نگهبانان رژیم ولایت قرار گرفته است. در تعجبم که آیا مردم میدانند که چه کسانی بر آنها حکومت میکنند؟ و آیا میدانند که چرا در ورطه ی پرتگاه قرار گرفته اند؟

پروژه عظیم سازی!

article picture
 
آوردەاند که در ولایت آخوندستان آخوندها را ترس وافر فراگرفتی. و آن بدان جهت بود که مردمان بر میزان حقارت آنان پی برده بودندی! لذا ترس ازدست دادن مسند و منبر بر آنان مستولی گشت. مسند و منبر آنان را همه چیز بود! هم نان بود هم آب بود هم زور بود و هم زر! و این مسند و منبر در سایه تحمیق و تحمیر عوام فراهم آمدی! چون عوام را نور آگاهی بتابید، سر از سر بزیری بتافتندی. پس همین مایه خوف آنان از عامه شدی! بلاخص بزرگ عمامه داران، آخوند آخوندها که چند سالی است طعم و مزه قدرت را چشیدستی! پس به هیچ وجه حاضر به ترک آن نبودی! لاجرم مشاوران را ندا داد که براین امر چارەای اندیشند! از گوشه و اکناف ولایت آخوندان گرد آمدند تا فرمان بزرگ عمامەداران را در یافتن چاره غلبه بر ترس اجرا نمایند! یکی از کشتار بیشتر گفت و چنین استدلال نمود: اسلاف و مرشدان ما آن انجام دادند و ثمره آن را هم دیدند! ما که اکنون براین مسند و منبر نشسته این ازمجاهدتهای پیشینیان است!
(جملگی صلوات بزرگی سردادند! و بر بزرگ عمامه داران درود فرستادند!) در ادامه گفتند که ما باید در این امر بیشتر بکوشیم! باید از کشتەها پشتەها بسازیم! تا این خوف ما به مردم منتقل شود! و ما از آن رهایی یابیم! یکی دیگر از مشاوران گفت نور آگاهی ترس آنان را زایل میگرداند پس ما باید جلو نشر و انتشار آگاهی را بگیریم تا مردم دوباره از ما اطاعت نمایند! یکی دیگر از مشاوران گفت که امروزه ما توان جلو گیری از انتشار آگاهی را نداریم، زیرا مردم اکنون حیلت بسیار میدانند و هر طور شده در انتشار آن میکوشند! آنگاه آخوندی از خدمتگزاران با وفا که از یزد آمده بود گفت مرا حیلتی است، که به گمان من سبب رهایی ما از این مهلکه خواهد بود! (دوباره همگی صلواتی بزرگ سر دادند و بزرگ عمامەداران را درود فرستادند) و چنین گفت: و آن چنین باشد که ما بزرگ عمامەداران آخوند آخوندها را تا آنجا که در توان داریم عظیم نماییم! یا که به اصطلاح پروژه عظیم سازی را برایشان پیاده سازیم! تا مردم از عظمت ایشان دچار خوف بشوند. و بدین طریق خوف از ما زایل شود! این امر از چندین طریق انجام پذیر است: به صورت عملی و آن چنین باشد: دم و دستگاه دربار را هرچه بیشتر گسترش دهیم و در خود حضرت هم باد بدمیم. (اما نه آن اندازه که خدای نکرده ایشان منفجر گردند؛ که در آن صورت حساب همه ما پاک است!) تا هیکلشان عظیمتر به نظر آید و مردم بترسند. طریق دیگر هم آن است که ما همگی در وصف ایشان چندان اغراق نماییم که دیگران ناچار به پذیرش آن شوند! در این مورد نمونه تاریخی هم موجود است، مثل فرعون!
بعداز مشاوره و گفتگوهای فراوان، به نظر میرسد که همه پیشنهادها مورد قبول واقع میشوند! اما پیشنهاد اخیر یعنی پروژه عظیم سازی بیشتر مورد توجه مقام بزرگ عمامه داران واقع شده است! و از هم اکنون مورد اجرا قرار گرفته است!


تلاش برای مقدس سازی خامنه ای
ندای سبز آزادی محمد صادقی:
هرچند تلاش برای ترسیم شخصیتی "کاریزماتیک" و "قدسی" از سیدعلی خامنه ای از سوی هواداران وی از همان سحرگاه 14 خرداد 1368 یعنی یک روز پس از درگذشت آیت الله خمینی و تکیه زدن حجت الاسلام خامنه ای بر صدر حکومت جمهوری اسلامی ایران آغاز شد اما به نظر می رسد طی ماه های اخیر بخشی از کارگزاران نظام جمهوری اسلامی و دستگاه تبلیغاتی وابسته به حامیان رهبر جمهوری اسلامی در این راستا اهتمام ویژه ای داشته اند. تلاش های پیدا و پنهان برای بازسازی چهره کاریزما و معنوی آیت الله خامنه ای که پس از وقایع انتخابات ریاست جمهوری دهم و موضع گیری های وی از سوی مخالفان، منتقدان و حتی وفادارترین حامیان خود به شدت آسیب دیده، به شکل محسوسی شدت یافته است.

اظهارات اغراق آمیز شماری از مراجع تقلید حکومتی، نمایندگان مجلس و برخی ائمه جمعه درباره شخصیت معنوی و قدسی علی خامنه ای، برگزاری جشن های ویژه به مناسبت تولد وی، افشای سند محرمانه دستور ویژه رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح به نیروهای تحت امر خود برای استفاده از پیشوند "امام" در کنار نام خانوادگی رهبر جمهوری اسلامی، انتشار و توزیع گسترده کتاب جنجالی "شرح اسم"، ساخت "قدمگاه" و حتی "محل جلوس" رهبر جمهوری اسلامی ایران در مکان هایی که وی در آن جا حضور یافته تنها نمونه هایی از این دست اقدامات از سوی حامیان آیت الله خامنه ای است تا از رهبر جمهوری اسلامی علاوه بر وجهه ی منحصر به فرد در نظام سیاسی، چهره ای معنوی و مذهبی به نمایش بگذارند.

نماز شکر و مستند "بوی پیراهن یوسف"
در جدیدترین اقدامات رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه خراسان شمالی از برپایی نماز شکر بعد از نماز جمعه این هفته در بجنورد به مناسبت سفر رهبر جمهوری اسلامی به این استان خبر داد.

از سوی دیگر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که در طول دو دهه زمامداری آیت الله خامنه ای، به مدد تکنولوژی و به کارگیری خلاقیت و توان برنامه سازان خود نقش ویژه ای در به تصویر کشیدن شخصیتی معنوی و کاریزماتیک از رهبر جمهوری اسلامی ایفا کرده، شامگاه یکشنبه 16 مهر 1391 مستندی باعنوان پیراهنی برای یوسف از مجموعه مستند محبت با موضوع سفر چندی پیش آیت الله خامنه ای به کرمانشاه پخش کرد. دست اندرکاران تهیه این مستند تلاش کرده اند تا شور و شوق و حالات روحانی و معنوی حامیان رهبری در زمان حضور وی در کرمانشاه را به تصویر بکشند.

"شرح اسم" دردسرساز
در مرداد ماه گذشته انتشار و توزیع گسترده کتابی با عنوان "شرح اسم" که روایت هایی از زندگی رهبر جمهوری اسلامی ایران از کودکی تا بزرگسالی است جنجال های فراوانی را به همراه داشت.

همزمان با انتشار این کتاب حجت الاسلام رشاد مسئول دفتر نشر رهبر جمهوری اسلامی در اظهاراتی کتاب شرح اسم را شرحي از يكي از اسماء الهي يعني مقام معظم رهبري دانست و گفت: ایشان بعد از حضرت حجت، مقربترین فرد در درگاه خدا هستند

مسئول "دفتر نشر مقام معظم رهبري" گفته بود: در نگاه من به غير از حضرت حجت، هيچ فرد ديگري وجود ندارد كه خدماتي كه رهبر بزرگوار در دفاع از انقلاب و حفظ دين داشتهاند را انجام داده باشد.

با وجود این، اندکی پس از انتشار کتاب مزبور، و تنها یک روز پس از عرضه آن در نمایشگاه کتاب تهران، مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت به جمع آوری آن از نمایشگاه اقدام کردند.

محمد حسيني وزیر فرهنگ و ارشاد دولت دهم در این باره گفته بود که طبق اقداماتي كه صورت گرفت، قرار بر آن شد كه ما مانع توزيع آن شويم تا آخرين اصلاحات بر روي آن صورت گيرد. بعد از انجام اين اصلاحات، اين كتاب در حد وسيع منتشر خواهد شد و قطعا مورد توجه جامعه نيز قرار خواهد گرفت.

دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای نیز در اطلاعیهای ضمن قدردانی از نویسنده و ناشر كتاب شرح اسم اعلام كرد، این كتاب به دلیل وجود اغلاط مختلف تاریخی و غیرتاریخی موفق به دریافت مجوز نشر از مؤسسهي پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی نشده است.

رهبری در جایگاه ائمه اطهار
اما در تیرماه سال جاری، محمدتقی مصباح یزدی، روحانی تندرو ساکن قم که سابقه بوسیدن پای رهبر جمهوری اسلامی در حین دیدار چند سال پیش را در کارنامه خود دارد در جمع طلاب حوزه علمیه قم در هتلی در شهر مشهد در اظهارنظری عجیب رهبر جمهوری اسلامی را نمونهای برجسته از ائمه اطهار دانست که همانند او را به هیچ عنوان نمی توان بر روی زمین و آسمان ها پیدا کرد .

هم زمان کاظم صدیقی، از ائمه جمعه تهران نیز در گفتگویی با مجله پاسدار اسلام به صاحبامتیازی دفتر تبلیغات اسلامی حوزهی علمیه قم، اعلام کرد که یقین دارد که آیت الله خامنهای امام زمان را مکررا میبیند.

صدیقی در این گفتگو در پاسخ به پرسشی درباره ابعاد معنوی شخصیت رهبر جمهوری اسلامی با اشاره به سفر چندی پیش خود به شهر مکه به نقل از فردی که توانایی دیدن گذشته و آینده را دارد گفت که او سالها قبل و در زمانی که آیت الله خامنه ای در مدرسه حجتیه حجره داشت گفته بود که شما در آینده رییس این مملکتید .

رهبر جمهوری اسلامی اما به شکل قابل تاملی در برابر این ادعاها و اظهارنظرها سکوت پیشه کرده است.

ماجرای سید خراسانی و یارانش
در جریان جنجال فیلم "ظهور بسیار نزدیک است" که به بازداشت تهیه کنندگان آن منجر شد؛ محمود احمدی نژاد "شعیب بن صالح" و رهبر جمهوری اسلامی همان "سید خراسانی" از یاران امام دوازدهم بنا بر روایات شیعه خوانده شد. دفتر رهبر جمهوری اسلامی و نزدیکان وی هیچ گونه واکنشی نسبت به انتشار این فیلم و معرفی شدن آیت الله خامنه ای به عنوان "سید خراسانی" ابراز نکردند.

سازندگان این فیلم در سایت اطلاع رسانی خود سکوت رهبر جمهوری اسلامی را در باره تطبیق دادن وی با "سید خراسانی" مورد نظر این روایت، دلیلی بر درستی ادعای خود دانستند. آنان مدعی شدند که بارها در این مورد از دفتر رهبری پرسیده اند ولی این دفتر در این باره سکوت کرده است.

در آن زمان مجتبی ذوالنور جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران در اظهاراتی عجیب گفته بود: تنها تهیه کنندگان این فیلم این اعتقاد را ندارند بلکه بسیاری از بزرگان و شخصیت های علمی و علمای ما نیز می گویند محتمل و ممکن است که آن سید خراسانی ان شاالله وجود مبارک مقام معظم رهبری باشد.

رسانه های حامی رهبر جمهوری اسلامی همزمان با انتشار این فیلم ضمن تقبیح اقدام سازندگان آن فیلم در اطلاق عناوین اغراق آمیز درباره محمود احمدی نژاد اما درباره سید خراسانی خواندن آیت الله خامنه ای سکوت پیشه کردند. برخی از آن ها حتی با انتشار قطعه شعری منتسب به رهبر جمهوری اسلامی که در آن می گوید: هر چند امین بسته ی دنیا نیم اما/ دلبسته ی یاران خراسانی خویشم تلویحاً این موضوع را تایید کردند.

قدمگاه رهبری، زیارتگاه زائران
نصب تابلوی یادبود در محل نشستن رهبر جمهوری اسلامی در کوه های اطراف کرمان و سپس ساخت "قدمگاه" وی در روستایی در استان کردستان نیز از دیگر تلاش های حامیان رهبر جمهوری اسلامی برای تقدس بخشیدن به جایگاه و شخصیت آیت الله خامنه ای است.

پس از سفر رهبر جمهوری اسلامی به کردستان فرمانده سپاه این استان اعلام کرد که قدمگاه رهبر معظم انقلاب در دزلی از جمله نقاطی است که مورد بازدید زائران راهیان نور قرار میگیرد.

خبر احداث یادمان در قدمگاه رهبر جمهوری اسلامی مدتی پس از آن منتشر شد که یک پایگاه بسیج در کرمان، روی تخته سنگی که آیت الله خامنه ای در سفر چند سال پیش خود به این شهر روی آن نشسته بود، تابلوی یادبودی نصب کرد.

چفیه شفابخش رهبری
انتشار ماجرای شفا یافتن دختر بچه ای خردسال در شهر کرمان که به سبب تصادف به کما رفته بود با مالیدن چفیه رهبر جمهوری اسلامی به صورت وی از دیگر تلاش های حامیان علی خامنه ای برای القای قدرت ماورایی و روحانی رأس نظام جمهوری اسلامی است.

چندی پیش رسانه های حکومتی به شرح ماجرایی پرداختند که در آن مادر یک دختر بچه در استان کرمان که فرزندش به کما رفته و پزشکان نیز از وی قطع امید کرده اند از سوی عالی ترین مقام سیاسی نظام، شفا یافته است.

مادر این کودک در این باره گفته بود: وقتی رهبر بیرون آمدند، جلو رفتم. از هیجان می لرزیدم. اشک جلوی دیدگانم را گرفته بود و قدرت حرف زدن نداشتم. عاقبت زبان در دهانم چرخید و گفتم: آقا! دختر هشت ساله ام تصادف کرده و در کما است. نامش زهرا است. ترا به جان مادرت زهرا(س) یک چیزی به عنوان تبرک بدهید که به بچه ام بدهم تا شفا پیدا کند. آقا بدون تأمل چفیه اش را از شانه برداشت و توی دستهای لرزان من گذاشت. داشتم بال در می آوردم. سراسیمه برگشتم و بدون هیچ درنگ و صحبتی فوراً چفیه متبرک آقا را روی چشمان و دست و صورت زهرا مالیدم و ناگهان دیدم زهرا یکی از چشمانش را باز کرد. حال عجیبی داشتم. روحم در پرواز بود و جسمم در تلاش برای بهبودی فرزندم که تا دقایقی پیش، از سلامت وی قطع امید کرده بودیم. ساعت 2 بعد از ظهر آن روز، زهرا هر دو چشمش را کاملاً باز کرد و روز بعد هم به بخش منتقل شد و فردایش هم مرخص گردید.

رهبری: وقتی اینها را می شنوم تنم می لرزد
در میان انبوهی از اظهارات اغراق آمیز درباره شخصیت معنوی رهبر جمهوری اسلامی و تبلیغات گسترده صدا و سیما در این خصوص، اما گاهی نیز بازتاب های منفی این قبیل اقدامات در سطح جامعه سبب شده که شخص آیت الله خامنه ای و برخی نزدکیان رهبر جمهوری اسلامی به آنها واکنش نشان دهند.
چندی پیش علی اکبر ناطق نوری رئیس دفتر بازرسی بیت رهبری از توبیخ امام جمعه قم به سبب اظهارات جنجالی وی درباره نحوه تولد رهبرجمهوری اسلامی خبر داد و گفت که سخنان محمد سعیدی دراین باره مزخرف و توهین به مقام معظم رهبری بوده است.

پیش از این و در فروردین ماه ۱۳۹۰ فیلمی از یک سخنرانی سیدمحمد سعیدی، امام جمعه قم منتشر شد که وی در آن سخنرانی با تعریف و تمجید فراوان از آیت الله خامنه ای به نقل از خواهر وی گفت که در هنگام تولد او قابله توی اتاق داشت زمینه تولد این فرزند جدید را فراهم می کرد. یک مرتبه دیدم صدای قابله بلند شد که علی نگهدارت باشه. ما در را باز کردیم آمدیم تو، گفتیم چی شد؟ گفت این آقا، یعنی مقام معظم رهبری وقتی می خواست از بدن مادر خارج بشه گفت یا علی!

این اظهارات بازتاب گسترده ای در شبکه های اجتماعی و سایت های اینترنتی داشت تا جایی که با اعتراض جدی برخی رسانه ها و شخصیت های حامی رهبر جمهوری اسلامی ایران مواجه شد.

شخص رهبر جمهوری اسلامی نیز چندی پیش در واکنشی نسبت به اظهار نظرهای غلو آمیز در باره او در جریان سفرش به نوشهر و دیدار با نیروهای مسلح گفت: من به شما عرض میکنم، به همه هم این را میگویم و گفتهام و تکرار میکنم: مبادا آن صفاتی، خصالی، مناقبی که متناسب با وجود ولیعصر ارواحنافداه هست، اینها را تنزل بدهیم در سطح انسانهای کوچک و ناقصی مثل این حقیر و امثال این حقیر.

روزنامه کیهان که تحت نظارت مستقیم رهبر جمهوری اسلامی ایران منتشر می شود نیز پیشتر با انتشار گزارشی از برگزاری مراسم روز تولد علی خامنه ای در 24 تیرماه هر سال نوشته بود که دوست داران رهبر معظم انقلاب امسال در روز تولد رهبر انقلاب در تفاوتي با گذشته علاوه بر ارسال شاخه هاي گل، كارت تبريك، پخش شربت و شيريني، تهنيت از طريق پيام هاي تلفني و... برخي از روزنامه ها نيز، ستون و صفحه و يادداشت به اين روز اختصاص دادند.

کیهان اما در ادامه به نقل از رهبر جمهوری اسلامی ایران نوشت که وی خطاب به یکی از نزدیکان خود گفته است: اولاً، مولود اين حقير در تيرماه نيست و ثانياً؛ من و روز تولدم ارزش اين محبت ها را نداريم و اينها موجب شرمندگي من است، در عين حال لازم است از همه آنها تشكر شود.

علی زمان خواندن رهبر جمهوری اسلامی از سوی یکی از جوانان اصفهانی حاضر در دیدار با رهبر جمهوری اسلامی نیز با واکنش وی همراه شد و در همان جلسه گفت: وقتى کسانى اسم مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام یا اسم مبارک ولىّ عصر روحىفداه را مىآورند، بعد اسم ما را هم دنبالش مىآورند، بنده تنم مىلرزد. آن حقایق نور مطلق، با ما که غرق در ظلمتیم، بسیار فاصله دارند. ما گیاه همین فضاى آلودهی دنیاى امروزیم.

با وجود این، هنوز این دست اظهارنظرها، کاملا زیر سایه ی تبلیغات گسترده ی دستگاه های تبلیغاتی رسمی جمهوری اسلامی، به خصوص صدا و سیما، گم و محو است. به تصویر کشیدن جایگاهی قدسی از رهبر جمهوری اسلامی و انتشار ادعاها و اخبار گوناگون در مورد وی، نیز ستایش های منحصر به فرد از تریبون های رسمی جمهوری اسلامی (ازجمله نمازجمعه) همچنان در حاکمیتی که متکی به شخص رهبر است و نظامی که مبتنی است بر ولایت مطلقه فقیه، ادامه دارد.

براندازی نظام ولایت از براندازی فقاهت، مظهر دین میگذرد...

article picture
 
سفر خداوند خامنه ای را در آخر مهر ماه 88، باید سفری خواند پر انگیزه. اما انگیزه پیوند حکومت ولایت را با حوزه های علمیه بر دیگر انگیزه ها باید ارجح دانست. چرا که شرایط بحرانی حاکم بر جامعه در پیوند سی ساله دین با قدرت و یا شمشیر با شریعت، شک و تردید بسیار بوجود آورده است. بعضی از مراجع تقلید و طلاب پیروان شان را که در حوزه های علمیه قم قرار گرفته اند، سخت نگران ساخته است. مطمئن نیستند که نظام ولایت در نهایت به سود نظام فقاهت باشد. هم اکنون، چه مخالف و چه موافق، مراجع تقلید و حوزه ها به زائده ای از دستگاه قدرت در آمده اند. سرازیر شدن دلار های نفتی به حوزه ها، روش سنتی معیشت طلاب بر اساس وجوه مردمی را متزلزل ساخته است. بخش بزرگی از مراجع ارشد بطور علنی از نظام ولایت حمایت میکنند. برخی دهان فرو بسته سکوت را مصلحت میدانند و آن تعداد معدود ی که دهان به اعتراض میگشایند، صدای شان یا شنیده نمیشود و یا تهی از تاثیر است. طلبه های جوان و مشتاق کسب جاه و مال، بسوی مراجعی تمایل دارند که مستمری بیشتری میپردازند و راه صعود در نظام ولایت را هموار میسازد. هم اکنون بنابر قول ولایت فقیه روحانیت به دو بخش تقسیم شده است "آخوند حکومتی و غیرحکومتی." تقسیم بندی ای که ولی فقیه در در سخنان خود در جمع طلاب حوزه ها"غلطی فاحش" خواند.

طبیعی ست که تقسیم حوزه ها و مراجع تقلید به دولتی و غیر دولتی، حکومت مطلق ولایت را زیر سوال قرار دهد. افول مشروعیت حکومت دین تحت شرایط بحرانی کنونی، تورم و بیکاری، فقر و محنت و تحریمات اقتصادی از یک طرف، و افزایش خشم و خشونت، سرکوب و بیرحمی در برقراری نظم و انضباط شریعت، از طرف دیگر، ممکن است که موجب افزایش اقتدار آن مراجعی شود که ولی فقیه "آخوند غیر دولتی " میخواند، مراجعی که احتمال دارد که نقش سنتی خود را از سر بگیرند و بر علیه بی کفایتی ها و سوء مدیریت نظام ولایت دهان به اعتراض بگشایند و مقلد ین خود را در حمایت از نظام منع نمایند. خداوند خامنه ای به قم سفر نکرده بود که با مرجع تقلیدی به مذاکره بنشیند. او به قم سفر کرده بود که عظمت و شکوه نظام ولایت را به نمایش بگذارد و بر وحدت و یگانگی نظام ولایت و فقاهت تاکید نماید. در نتیجه سفر او به قم چنان طراحی و کارگردانی شده بود که بتواند وحدت شمشیر و شریعت و یا ولایت و فقاهت را با به نمایش گذاردن اقتدار خویش تحکیم و تداوم بخشد و به حوزه ها، آیت الله ها و حجت الاسلامها و طلبه ها هشدار دهد که سرنوشت ولایت و فقاهت با یکدیگر آغشته اند.

بدین منظور، نخست طراحان و صحنه سازان بیت رهبری، استقبال با شکوهی از مردم به ظاهر شیفته و مشتاق از ورود خداوند خامنه ای به شهر قم، ترتیب داده بودند. چنانکه خیره میکرد دوست و دشمن را، حسود و بخیل، رقیب و رفیق را. در سخنرانی که در برابر "شیفتگان " خود ایراد نمود، دین را با انقلاب و انقلاب را با مردم و مردم را با دولت و دین پیوند زد. گفت که انقلاب 57، انقلابی بوده است دینی. چون مردم با اعتقادات دینی خود آنرا برپا داشته اند. در زمانیکه هزاران هزار مردم را با هزینه و تدارکات و سازماندهی عریض طویل در خیابانهای اطراف محل خطبه خوانی ولایت فقیه، گرد آوری کرده بودند، بدشوری میتوان سخنان وی را مبنی بر یگانگی و یکتایی دین و مردم مورد چند و چون قرار داد. این از ویژگیهای خداوندی، "رهبر معظم " انقلاب است، ولی برگزیده ی الله، که آنچه بر زبان میراند نمیتواند چیز دیگری جز " حقیقت " باشد.

در برابر لشگر خصوصی دین، لشگر بسیجیان، خداوند خامنه ای از "پیشرفت ها ی خیره کنده" "حرکت عظیم و پر شتاب ملت و مسئولان،" با احساس غرور و برتری سخن راند. البته این حقیقت، یعنی بنای مدینه فاضله اسلامی را و جلال و شکوهی که بدست آورده است، ولی فقیه خاطر نشان ساخت که دشمن با استفاده از انواع وسایل ارتباطاتی از جمله وسایل اینترنتی، وارونه جلوه میدهد. حال آنکه باید به آن مفتخر بود و بخود مباهات نمود. بنابراین چه جای نگرانی ست.

در این دیدار پیوند دین و قدرت و یا شمشیر و شریعت به سهولت انجام می پذیرد. چون بسیجیان که نماد خشم و خشونت، سرکوب و انتقام جویی است، تنها در رکاب مقدس ولایت، تبلور شریعت، و به فرمان او ست که قمه از آستین خود خارج ساخته و هر سری را بر زمین می افکنند. خداوند خامنه ای "بصیرت، اخلاص و عمل به هنگام و به اندازه" را یکی از خصوصیات برجسته فرمانبران خود، بسیجیان، خواند. که اولی را "تشخیص حق از باطل"، دومی را "انگیزه الهی" و سومی را پرهیز از "افراط و تفریط در عمل" تعریف میکند که البته در قاموس ولایت تنها میتواند به نرم و فرمانبر و از سر التزام به ولایت، تجسم خشم و خشونت، تعبیر شود. مضاف بر این در پیوند زدن دین به قدرت، خداوند خامنه ای اعلام کرد که "بسیج یکی از آیات الهی است." یعنی که بسیج،همچنانکه کمی بعد اشاره میکند، "دست قدرت الهی ست" که همواره امام خمینی قادر به مشاهده ی آن بوده است و فرمان تشکیل آنرا در دوران حیاطش صادر نموده است. بنا براین، بسیح، دست الهی، میتواند شمشیر بر کشد و بر هرگردنی در دفاع از اسلام فرود آورد. چرا که اسلام بدون شمشیر مثل شیربدون دندانهای برنده و چنگالهای تیز است. خطبه خوانی در جمع بسیجیان، شمشیری بود که ولایت برکشیده تا درخشیده، چشم ها را خیره ساخته و هراس و امید را بر انگیزد. با ولایت باشی، جاه است و مال و اقتدار. بر علیه ولایت برخیزی حقارت است و ذلت و خواری.

به نقل از " پایگاه اطلاع رسانی بیت رهبری،" ایلنا، گزارش میدهد که روز سوم سفر آقای خامنه ای به سخنرانی "در اجتماع بسیار عظیم و پرشور علما، فضلا، اساتید، مدیران مدارس و طلاب حوزه علمیه قم،" اختصاص یافته بود. مقام معظم ولایت در این سخنرانی هیچ جایی برای شک و تردید در اتصال و ارتباط تنگاتنگ نظام اسلامی با حوزه های علمیه، مقر فقاهت، اجتهاد و آموزش علوم الهیات، باقی نگذاشت. که حوزه های علمیه چه بخواهند و یا نخواهد با قدرت آمیخته اند. شکوه و عظمت نظام، شکوه و عظمت دین است، دینی که مظهر آن فقاهت است و طلبه کری و بالعکس، افول ولایت نیز افول دین است و حوزه های علمیه و مراجع تقلید. ولی فقیه هشدار داد که انفعال در عمل از نهاد فقاهت که همیشه در بطن سیاست و اجتماع قرار گرفته بوده است، پذیرفته نیست. چرا که سرنوشتشان با سرنوشت بارگاه ولایت گره خورده است. چرا که ذات آنها یکی است و از جنس دین ساخته شده اند. خداوند خامنه ای به این ذات مشترک اشاره میکند و میگوید که رابطه ی نظام اسلامی با حوزه ها مثل رابطه فرزند و مادری ست. پایگاه اطلاع رسانی بیت رهبری گزارش میدهد که "رهبر معظم انقلاب، روحانیت و حوزه ها بخصوص حوزه علمیه قم را «مادر و به وجود آورنده» نظام خواندند و بر این نکته تأکید کردند که یک مادر، هرگز نمی تواند نسبت به فرزند خود غافل و بی تفاوت باشد."

اما خداوند خامنه ای باید خاطر جمعی های دیگری نیز بوجود میآورد که نظام اسلامی، حکومت روحانیت نیست، "حکومت دین و ارزشهای دینی است نه حکومت افراد روحانی." باین ترتیب خداوند خامنه ای بظاهر بار مسئولیت را از روی دوش مراجع تقلیدی که نگران آمیختن دین و قدرت و شمشیر و شریعت در زمان غیبت امام عج با یکدیگرند، بر گرفت. اگرچه بخش بزرگی از آیت الله ها و حجت الاسلام ها از جمله حجت الاسلام مصلمحی وزیر اطلاعات، آیت الله صادق لاریجانی، رئیس قوه ی قضائیه، و حجت الاسلام محسنی اژه ای دادستان کل کشور در مدیریت نظام ولایت مقام های حساس را اشغال کرده اند. مضاف براین. غیر روحانیونی که دستگاه های احرایی و قانونی و امنیتی و نظامی را رهبر میکنند، هیچیک کمتر از یک مجتهد نیستند و در سر سپردگی آنها به ولایت و ظاهرا به شریعت دین اسلام تردیدی نیست. با این وجود خداوند خامنه ای، حوزه های علمیه را از برگزیدن مواضع انفعالی بر حذر داشت و آنرا "ضربه ای بر دین" و تقویت دشمن، خواند. اما وی خاطر نشان ساخت که "حمایت نظام " از حوزه بهیج وجه در استقلال حوزه ها و نظام سنتی معیشت بر اساس وجوهات مردم که در راس آن مراجع تقلید نشسته اند، خللی وارد نمیکند. "رهبر معظم انقلاب،" روش های سنتی در مدیریت نظام فقاهتی و مراتب صعود به قله رفیع اجتهاد رل مورد تایید قرار داد و حفظ و نگاهداری آنرا تصدیق نمود. چون اجتهاد، رمز بقا و تداوم رابطه ی نزدیک روحانیت با توده های مردم بوده است. آنگاه، حضرت ولایت یاد آوری میکند که "نظریه پردازی در همه عرصه ها از جمله سیاست، اقتصاد – مدیریت، مسائل تربیتی و دیگر مسائل مطرح در اداره کشور، بر عهده علمای دین یعنی کسانی است که اسلام را می شناسند و متخصص این امر هستند." بعبارت دیگر این چنین است که میتوان هژمونی ولایت را تا ظهور امام عج، تضمین نمود، اسلامی ساختن آنچه اسلامی نیست، آنچه سنتی و سازگار با شریعت نیست.

کسی نمیتواند با اطمینان بگوید که در تحکیم دین و قدرت و وحدت شمشیر و شریعت، تا چه حدی، خداوند خامنه ای موفق بوده است. تاکید بر دین و دفاع از یگانگی دین و قدرت، دین و مردم، شمشیر و شریعت، به این واقعیت اشاره دارد که ولایت ادامه دارد تا قیامت که ریشه گرفته است از نهاد دیرینه و سنتی فقاهت. بنابراین مخالفان و دگر اندیشان، دشمنان اسلام، خیال خود آسوده دارند که براندازی نظام ولایت از براندازی این نهاد کهن سال فقاهت، مظهر دین میگذرد. بعبارت دیگر قدرت تنها میتواند در پناه و بر بنیاد دین حفظ و نگاهداری شود. چگونه میتوان دین را از دل و روان، از قلب و روح باورمندان به اسطورها و افسانه های رسالت و امامت، بیرون کشید؟ وحدت و یگانگی دین و قدرت، شمشیر و شریعت، رمز بقای نظام ولایت است.

مسلم است که اگر گفتمان خداوند خامنه ای را جدی تلقی کنیم او از واقعیتی خبر میدهد که کمتر کسی بدان واقف است. چرا که او بخوبی میداند که چگونه نظام فقاهتی تسلیم و اطاعت، و تقلید و تبعیت را در نهاد مردم کاشته و آنها را به مقلد و پیرو، رعیت و فرمانبردار خود تبدیل نموده اند. که فقاهت به تعصبات و تحجرات و خرافات توده های مردم بخوبی آگاهی دارند. میدانند که احساس و عواطف، تمایلات و عادات آنها را شکل بخشیده اند. روشن است که خداوند خامنه ای از تصور آن لحظه ای که مردم بر علیه دین بشورند، عاجز و ناتوان است. از تاریخ نیاموخته است که حکومت مطلق خدا هم از هم فرو پاشیده است. که پس از چندین قرن حکومت مطلق خدا در اروپا، سرانجام از مسند قدرت فرو غلتید و بال و پر آن برای همیشه منقطع گردید. زیرا که انسان از حقارت و خواری رعیت برخاسته و در برابر خدا قد علم کرده بود. عقل و خرد انسانی را یافته پرده ابهام از این حقیقت برداشته بود که جهان موجود را بشر بر ساخته و پرداخته ی دست و اندیشه ی اوست . نگرانی خداوند خامنه ای بجاست. چون مردم سر انجام به این واقعیت آگاه شوند که از استبداد مطلق فقاهت است که رنج میبرند. که در حال حاضر از علما و فقهای حاکم به رهبری ولایت فقیه است که جامعه را به سوی حقارت و خواری کشانده است. این دین است که عظمت و شکوه را در شمشیر و گسترش نیروهای قهر و قدرت می بیند، چون تنها از آن طریق و بر اساس خشم و خشونت است که میتواند خود را مالک انحصاری حقیقت و تمامی سر زمین ایران بداند. بعبارت دیگر، خداوند خامنه ای رهایی از دین را امکان پذیر نمیداند. اگر او در دوران زندگی خود به اشتباه خود پی نبرد، تردید نباید داشت که فرزندان او روزی به اشتباه پدرشان آگاه شوند. چرا که دیر یا زود مردم به استعمار و استثمار، به ظلم و ستم، و خشم و خشونتی که در دین اسلام نهفته است آگاه خواهند شد و نظام ولایت و فقاهت را از بیخ و بن برکنند.

حافظان بیضهء اسلام...



وهن انسان یا وهن اسلام؟

جمهوری اسلامی تنها چیزی است که از اسلام در ایران باقی مانده است. با سقوط نظام تجاوز اسلامی، بسا کسان که امروز ایرانی عاری و پیراسته از زشتی های اسلام را غیر قابل تصور می بینند از خواب گران خواهند پرید و درخواهند یافت که آنچه تا دیروز چنین اهریمنی، چنین هرزه درا، تسخیرناپذیر، نکبت بار و زنجیردریده بر زندگی و ذهن و جان و روان ما چهارده قرن متوالی حکومت می کرد، بنا و ستون و ساختمانی پوسیده، کرم افتاده و موریانه خورده ای بود که با تلنگری فروریخت و بانیانش را به خاک سیاه نشاند.

Iran, Islam & Street Children


تمامی نکبت جمهوری اسلامی از درون شکم و روده های متعفن اسلام و قرآن بر زندگی ما تخلیه شده است. علی رغم یافته ها و بافته ها و سخنان حکیمانه و مصادره شده و سرقت شده ای که به ائمه و اولیای دین نسبت می دهند و به رغم وجود آیات و احادیث و روایات بهداشتی و خررنگ کنی که در متون اسلامی به چشم می خورد، اما واقعیت و ماحصل و نتیجهء اسلام و اسلام خواهی همین رانت خواری ها، دزدی های علما، همین پلیدی ها، خونریزی ها، تبهکاری ها و ارعاب ها و ارهاب ها و انسان ستیزی هایی است که نه تنها به گواهی تاریخ از چهارده قرن پیش پیوسته بر ایران و ایرانی اعمال می شده که واقعیتش را طی سی سال اخیر با چشم سر دیدیم و با تک تک یاخته های تن خود تجربه کردیم.

ادامـــه اين جُستـار را در وبلاگ «گزارش به خاک ايران» بخوانيـــد[+]

زندان گرگان مخوف تر از اوين و گوهردشت و



در زندان گرگان زندانیان را به مواد مخدر کشنده آلوده می کنند!!!




زندان گرگان مخوف تر از اوين و گوهردشت و ...!

ايميل محمود گرگانی به ايران پرس نيوز[+]
خواهش می کنم این خبر را بطور گسترده انعکاس دهید تا جلوی یک فاجعه انسانی گرفته شود.
من از شهر گرگان با شما تماس می گیرم، شهری که حدود 7 یا 8 سال پیش بند «رای باز» زندان [اميرآباد گرگان] را آتش زدند و به دروغ گفتند آتش گرفته و زندانیان را در آتش زنده زنده سوزاندند این را یکی از همان زندانیان «رای باز» گفت؛ این آتش سوزی به عمد بوده حالا فاجعه ای دیگر در راه است .




زندان گرگان از زندان رجایی شهر [کرج] بدتر شده باور کنید که فاجعه ای که اینجا اتفاق می افتد صد برابر خطرناک تر و وحشتناک تر است. در رجایی شهر و زندان های مخوف دیگر جمهوری اسلامی زندانیان را شکنجه می کنند که خیلی بهتر از این است که در زندان گرگان زندانیان را به مواد مخدر کشنده آلوده می کنند.




در زندان گرگان بنا به دستور بالاترها کراک، قرص، شیشه و حتی آمپول نورجیزک و تمجیزک به وفور یافت شده و بنا به گفته خود زندانیان، نگهبان ها و مامورین زندان و حتی از آن بدتر رئیس زندان هم در پخش آن دست دارد.




قیمت مواد مخدر شیمیایی در زندان بسیار کمتر از بیرون است حتی نسیه هم می دهند. بلایی که سر بچه های مردم در زندان گرگان می آورند در بدترین زندان های دنیا مرسوم نیست.
خواهش می کنم با پخش و انعکاس این خبر در سطح بین المللی به جلوگیری از این فاجعه در زندان مخوف گرگان کمک کنید.




بـابک خـرمـديـن...



حماسـهء بـابک خـرمـديـن
چکامــه ای از: مسعـود سپنــد




بـابک خـرمـديـن،جنبش سـرخ جامـگان
پـژوهشی از: عـلی ميـرفطـروس

جنبش سـرخ جامـگان - 1[+]
جنبش سرخ جامگان - 2[+]
جنبش سرخ جامگان[+]- 3