۱۳۹۱ بهمن ۲۹, یکشنبه

سخن اول...


در هر دیدارم با جوانانی که از ایران می آیند و یا این طرف آب زندگی می کنند، متوجه شدم که چقدر علاقمند هستند تا از من، خانواده ام و زندگی روزمره ام بیشتر بدانند. در یکی از شب های گذشته، دیر وقت در کنار پنجره اتاقم در حالی که طوفان شهر واشنگتن را در می نوردید، به دوران کودکی و نوجوانیم در ایران و دوران جوانیم در تبعید، به آنچه گذشت، به روزهای تلخ و شیرینی که با گذشت زمان گاهی کم رنگ و گاهی پر رنگ می شوند، برگشتم. به این فکر افتادم، تا در جایی غیر رسمی و در یک فضای صمیمانه بتوانم با جوانان و نسل جدید کشورم نزدیکتر شوم و در ارتباطی زنده و مستقیم بیشتر بتوانم در زندگی روزمره مردم سهیم باشم.
تلاش خواهم نمود تا از این طریق بصورت مستمر با شما هم میهنان عزیزم بخصوص نسل جوان در ارتباط باشم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر