آنچه که از همه مهمتر، و غيرقابل عفو است، اختلاط سياست است با مذهب، که تمام سلاطين صفويه شريك در اين اشتباهاند، و شاه عباس مخصوصاً اين اشتباه را خيلی غليظ کرده است. اگر چه اين اختلاط و امتزاج کاملاً حكايت از ضعف قوای مرکز مینمايد، ولی سلاطين صفويه به مناسباتی، که در اين سفرنامه جای ذکر آن نيست، تا يك درجه متعمداً يا از روی بیفكری و اشتباه اين خلط مبحث را تعقيب، و گاهی هم تشديد میکردهاند.
دلايلی که شاه عباس و ساير سلاطين صفويه را در تعقيب اين موضوع مهم بخواهند تبرئه نمايند، به نظر من وافی و رسا نيست، زيرا در قضايای تاريخی عمر يك نفر و عمر يك سلسله را نبايد مأخذ قرار داد. بلكه عمر تاريخ را بايد در نظر گرفت، که اتخاذ يك تصميم نارسا، تا چه مدت و زمانی ممكن است يك جامعه و امتی را بيچاره و فرسوده نمايد. شبهه و ترديدی نيست که مذهب و سياست دو اصل مقدسی است که در تمام موارد، جزئيات اين دو اصل بايد مطمح نظر زمامداران عالم و عاقل باشد و دقيقهای از آن غفلت نورزند، ولی اختلاط آنها با يكديگر نه به صرفة مذهب تمام میشود، نه به صرفة سياست اداری، و بالمال در ضمن اين اختلاط و امتزاج، هم مذهب سست و بلااثر میگردد، و هم سياست رو به تمامی و اضمحلال میرود. اگر چه ضربت اين تصميم مهلك را خود سلسلة صفويه در زمان سلطان حسين بهتر از همه ديدند، مع هذا نتيجة اين تصميم غير عاقلانه را نبايد در دورة صفويه ملاحظه کرد، بلكه بايد با تاريخ همراه آمد، و تأثيرات آنرا در ايام سلطنت قاجاريه تماشا نمود که پاية مذهب و سياست برروی چه منوالی چرخيد، و به چه فلاکتی منتهی شد.
آنهائی که مذهب و سياست را مخلوط به هم نمايند، هم انتظامات دنيا را مختل کردهاند، و هم انتظارات آخرت را تخريب نمودهاند. گاهی هم بالمره، نتيجه، برعكس مقصود به دست میآيد، يعنی روحانيون کشيده میشوند به طرف دنيا، و سياسيون به طرف آخرت، و اين همان اختلالات عظيمه ايست که اصول زندگانی مردم را دچار تزلزل کرده، آنها را میراند به جانب ريا و تزوير و دورغگوئی و فساد و دوروئی. نتيجة اين اختلاط ناصواب، تا به اين حد ممتد میشود که مثلاً فلان مجتهد روحانی که کار اصلی او تصفية اخلاق عمومی است، ماهی هشتصد و پنجاه تومان از خزانة دولت میگيرد که عمارات سلطنتی را حلال نمايد، تا مردم مجاز باشند که در آنها نماز بخوانند. در عوض فلان وکيل مجلس شورای ملی، که وظيفه او ورود در سياست اداری است در پشت تربيون شمايل پيغمبر را باز مینمايد، که مردم به اسلاميت و آخرت پرستی او ترديد نياورند، و او بر اثر اين تزوير و تقلب مجال داشته باشد که علائق مادی خود را تأمين و بالاخره موقعيت او، به هر درجه و پايهای هست، دچار تزلزل و ارتعاش نگردد روحانی اولی، در عوض قناعت و توجه به آخرت که عين تزکيه نفس است، فريفته دنيا و پول و ظواهر امور شده، ايمان و عقيدة مردم را دچار شديدترين ترديد، و اصول تقوی و پرهيزکاری را مجروح و لكه دار مینمايد. سياسی دويمی که بايد اصول زندگانی دنيائی مردم را راهنمائی کند، میرود دنبال عوام فريبی و رياگوئی و تزوير و دوروئی، که اين نيز به نوبة خود در سست نمودن ايمان عامه تأثير بسزائی دارد...
سفر نامه مازندران رضا شاه بزرگ ص۱۸-
http://www.irancpi.net
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر