۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

چو ناکس به ده کدخدایی کند کشاورز باید گدایی کند...

نه از افسانه میترسم نه از شیطان .. نه از کفر و نه از ایمان .. نه از آتش نه از حرمان .. نه از فردا نه از مردن .. نه از پیمانه می خوردن .. خدا را میشناسم از شما بهنر .. شما را از خدا بهتر .. خدا از هرچه پنداری جدا باشد .. خدا هرگز نمیخواهد خدا باشد .. نمیخواهد خدا بازیچه دست شما باشد
از آنروز دشمن بما چیره گشت که ما را روان و خرد تیره گشت از آنروز این خانه ویرانه شد که نان آورش مرد بیگانه شد چو ناکس به ده کدخدایی کند کشاورز باید گدایی کند به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سر انجام بد داشتیم . ما اگر سبزم سبز براندازم،. ،۱۴۰۰
سال چند ماه دیگه هم روش
ما همه با هم هستیم تا سرنگونی این اشغالگرها و وطن فروش‌ها
ما هستیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر