تا به کی من و تو و ما و شما ، تماشاگر بی رگ و جان در برابر ستم زدگی و رنج دیده گی، شکنجه گری، تجاوزگری، به دار آویختگی، سنگسارگری هم میهنان بی گناه خود باشیم و هنوز هم، از بی رگی و بی جانی، بسان مردگان، دم بر نیاوریم؟ از بام تا شام؛ شب و روز، ماه به ماه، سال به سال؛ آوای جانسوز خواهران و برادران و فرزندان گرفتار در چنگال اهریمنان قرآنی و اسلامی را می شنویم " ولی همچنان ایستاده و گیج و گنگ، بخون و خاکستر کشیده شدن سرزمین ایران و مردمش را می بینیم و می پذیریم و می سازیم!! *** اظهارنظر و اعتراض صدها نفر به اعدام امروز و تشریح عکس از زبان کنشگران در صفحات فیس بوک امروز صبح دو جوانی که مستحق اعدام نبودند در ملا عام اعدام شدند. اعدام انها با دلایل و مدارک مفصل و مشروحی که پیش تر در صفحه وبسایت شخصی ام منتشر نموده ام کاملا برخلاف قانون بوده است. اما امروز عکس های منتشر شده از صحنه اعدام تکان دهنده بود به طوری که هزاران نفر در خصوص ان در صفحه فیس بوک اظهارنظر کردند که بسیاری از انها را در این پست به نظر گرامیتان می رسانم: کیانوش سنجری : این که هیجان تماشای صحنه ی اعدام است؛ اگر صحنه ی استریپ تیز یکی مثل جنیفر لوپز بود البته که مردم بیشتر از این ها جمع می شدند، نمی شدند؟ امید حبیبیان: تماشای اعدام؛ انحطاط مردمی که به تماشای اعدام می روند، ملغمه ای ست از کنجکاوی، نیاز به هیجان بیمارگونه و البته ناآگاهی و فرهنگ بدوی که جمهوری اسلامی رواج داده است. وحید پور استاد: من از مخالفان اعدام هستم. آن را خشونتی غیر انسانی می دانم که می خواهد علیه خشونت انسانی دیگر استفاده شود. این عکس را که نگاه می کردم بیش از انکه نسبت به این زورگیران جوان و خشن احساس تنفر داشته باشم احساسی دردآور و غمانگیز دارم با وجود اینکه می دانم این زورگیران چه رفتار کثیفی داشته اند/ جوان زورگیر سرش را بر شانه ماموری گذاشته و اشک می ریزد که می خواهد تا دقایقی دیگر او را اعدام کند و چه برخورد انسانی دارد ماموری که دستش را بر شانه فرد اعدامی گذاشته/ گویا هر دو می دانند که قربانی یک سیستم هستند./ عکسی بی نهایت پر از حرف. مسیح علینژاد: حکومتی که مردمش به حال زور گیران گریه کنند نوبر است....از صبح چنان غم متناقضی افتاده به جانم که اگر آن مامورِ مرگ را می دیدم من هم یک دل سیر روی شانه هایش گریه می کردم. عجیب دلم گرفته برای تنهاییِ خودمان....ما عزادارانِ مجازی و شما تماشاچیان حقیقی. من این مردم را نمی فهمم.. نبوشا بقراطی: گناهكار قصّه حتماً مى خواست اشك هاى آخرش روى شانه هاى مادرش باشد؛ پدرش، يا عشقى ممنوع. جلّادش حتماً مى خواست براى معدوم، فقط یک دژخیم سياه پوش ناآشنا باقى بماند، تا مجبور نباشد دست پُرجَبرش را به اطمينانى موهوم روى شانه اش بگذارد... واژه ها مى كُشند ابهت كریه اين لحظه را... خوب گفته بود كسى كه گفت يك تصوير هم سنگ هزار واژه است... نیما جعفری: در سوگ طنابی نشسته ام که با تن تنهایت گریه می کند/در سوگ زورگیری نشسته ام که سرش را روی شانه مامور اجرای حکم گذاشته /در سوگ مامور اجرای حکم نشسته ام که زورگیری سرش را روی شانه اش گذاشته/در سوگ پارکی به نام «ایرانشهر» نشسته ام که از رستورانش دیگر نمی شود غذاهای گیاهی برداشت/ نه نقابت را برندار،می خواهم در سوگ خشمی نشسته باشم که خشم است/ایران است کامبیز حسینی: این تصویری تکان دهنده از اعدام ها ی امروز جلوی خانه ی هنرمندانه . جایی که جلاد شونه هاش رو میده به اعدامی. این حرفی که می زنم دیگه این ور آبی نیست. پشت گود ننشستم والله الان. این دوتا جوون رو الکی اعدام کردند تا درس عبرتی بشه برای بقیه. اینا قربانی شدند و اصلا حکم کاری که اینا کردن اعدام نبود. زرتی یه محاربه بستن به اینا تا بکشنشون. مشکل زورگیری با اعدام این دو نفر جلوی خانه ی هنرمندان حل نمیشه آقای عدالت گستر جمهوری اسلامی. حساب آدمایی که رفتند سر صبح با تخمه و آجیل اعدام تماشا هم جداست. اون هم یه درد دیگه است. احمد باطبی: نا گهان زنگ می زند تلفن،ناگهان وقت رفتنت باشد... مردهم گریه می کند وقتی،سرمن روی دامنت باشد بکشی دست روی تنهاییش،بکشد دست ازتوودنیات واقعا عاشق خودت باشی،واقعا عاشق تنت باشد روبرویت گلوله وباتوم،پشت سر خنجر رفیقانت توی دنیای دوست داشتنی،بهترین دوست دشمنت باشد دل به آبی آسمان بدهی،به همه عشق را نشان بدهی بعد در راه دوست جان بدهی...دوستت عاشق زنت باشد چمدانی نشسته بر دوشت،زخم های به قلب مغلوبت پرتگاهی به نام آزادی،مقصدراه آهنت باشد عشق مکثی است قبل بیداری...انتخابی میان جبروجبر جام سم توی دست لرزانت،تیغ هم روی گردنت باشد خسته از ((انقلاب))و((آزادی))فندکی در میاوری...شاید هجده((تیر))بی سرانجامی،توی سیگار((بهمنت))باشد مهدی موسوی حقوقدانان جوان بدون شک این عکس تعابیر بسیاری می تواند از پدیده ی اعدام در سرزمین ما داشته باشد.متنی را اماده کرده بودم برای این مورد اما با دیدن این تصویر تمام متن ها و نوشته ها و نظرات حقوقی به ناگاه از ذهن و ضمیرم پاک شد.گویی انگار فاقد هرگونه تحصیلات و علم حقوقی هستم.(محکوم به اعدام سر بر شانه های جلاد می گذارد) حمیده آرمیده: علیرضا در گفتگو با خبرنگاران خود را بی گناه می دانست و گفت: «قبول دارم اشتباه کردم اما نمی دانستم حکمم اعدام است». مگر حکم دزدی اعدام است؟! سارا لقایی: انگار کن که باغچه مان باغ بی بریست حالم شبیه چوبه دار است وقت صبح حال کسی که دیرزمانی است شاد نیست حالم شبیه زخم عمیق کسی ست که چون پول کفن و دفن گران بود، ماند و زیست مردی که روی شانه ی مامور مرگ خویش در آخرین دقایق عمرش چنان گریست، درد مصوری است که در سینه های ماست اینگونه مست و مات به دیدار او نایست اول بهمن 1391 با درد استخوان نوشته ام این شعر را گلناز اسفندیاری: این آقا که از اعدام عکس یادگاری می گیره، اون دو جوانی که اعدام شدند و اون کسانی که اعدام را اجرا کردند، همه قربانی یک سیستم خشن هستند که فرهنگ خشونت را ترویج می کنه علیرضا قلی پور: خیلیها از اجرای حکم در نزدیکی خانه هنرمندان ناراحت هستند. اما انگار هیچکس برای زورگیری که سرش را روی شانه مامور اجرای حکم گذاشته ناراحت نیست، انگار هیچکس از اعدامشدن به خاطر یک گوشی موبایل و کمی پول ناراحت نیست، انگار هیچ کس متوجه حکم دادگاهی به مراتب خشنتر از زورگیری نیست. اغلب ناراحت، فقط برای خانه هنرمندان!!! با این احساساتِ لطیفِ «مکش مرگِ من» از چه چیز دفاع میکنیم. از صنفی به نام «هنرمندان»؟ از پارکی به نام «ایرانشهر»؟ از رستورانی با غذاهای گیاهی؟ یا اینکه هیچکدام؛ فکر کنم بیشتر باید از پارهشدن چرتمان ناراحت باشیم. امیرهادی انواری در وبلاگش نوشت: وقتی که من خواب بودم، یک اتفاق افتاد کی؟ صبح امروز کجا؟ خانه هنرمندان چگونه؟ دو نفر اعدام شدند عکس رو نگاه کنید، انگار متهم سرشو روی شونه مامور اجرای حکم گذاشته، ترس توی چشماش رو میبینید؟ فکر کنم خیلی نادر باشه این صحنه. نادر چون مامور اجرای حکم سر متهمی رو روی شونه خودش بگیره نادر چون متهمی که چند لحظه بعد قراره بمیره، هیچ پناهگاهی غیر از شونه مامور اعدامش نداره علیرضا صدر: سر به روى شانه هاى جلاد. اعدام بچه هاى متولد دهه هفتاد به جرم دزدى بيست دلار. به كجا مى رويم؟ تیرداد لنگدار: گزارش همشهری آنلاین از اعدام دو جوان در بامداد امروز، به جرم زورگیری در پارک هنرمندان تهران، گزارشی کامل و روشنگر است. بر اساس این گزارش: نخست اینکه در این منطقه فرهنگی - اداری تهران، بیش از 300 نفر برای تماشای اعدام تجمع نکرده بودند و شماری از این تعداد هم از بستگان دو محکوم بوده اند. دوم اینکه در این گزارش، جدای از تصاویر و شرح ماجرا و حواشی اعدام، در جدولی به طور خلاصه، به اتهامات دادگاه و دفاعیات متهمین و وکلای تسخیرشان پرداخته شده است که مطالعه آن، برای پی بردن به ابعاد ماجرا و پرهیز از داوری های شتاب زده، بسیار سودمند است. در جریان دادگاه به خوبی مشخص می شود که اگر ادعای تامین هزینه عمل مادر از سوی متهم ردیف اول، کذب است، ولی شرایط ناگواری که ناشی از فقدان هرگونه پشتیبانی مادی و معنوی از وی و افرادی چون اوست، از اینها مجرمانی چنین خلق می کند. در نهایت به عنوان کسی که طرفدار اعمال مجازات اعدام برای جرایم سنگین در شرایط اجتماعی خودمان هستم، باید این مهم را یادآور شوم که مجازات اعدام، با جرم ارتکابی این دو جوان بخت برگشته، تناسب نداشته است. ظاهراً قوه قضاییه قصد داشته است که با صدور این حکم، مجرمین و زورگیران دیگر را مرعوب کند. این که این اقدام تا چه اندازه موفقیت آمیز خواهد شد، هنوز معلوم نیست، ولی آنچه مشخص است این است که کار دادگستری، نسق کشی نیست. دادگستری می بایست بر اساس قوانین موجود مجرمین را مجازات کند و از اعمال مجازات هم باید اصلاح مجرم در نظر باشد و نه انتقام گیری. بدبختانه در این مورد، دو مجرم از فرصت بازپروری محروم ماندند، ولی امیدوارم که این فرصت بیش از این از مجرمانی که البته باید متناسب با جرمشان مجازات شوند، در صورتی که مرتکب جرایم سنگینی چون قتل نفس نشده باشند، دریغ نگردد. دهه پنجاهی ها علیرضا مافیها و محمد علی سروری به اتهام زورگیری در تهران: سحرگاه امروز بر خلاف قانون اعدام شدند! یکی از متهمین گفته بوده برای خرج عمل کلبه مادرش مجبور شده دزدی بکنه رک راست بگم من هم بودم و جایی نبود که برای مادرم کمک بگیرم این کارو میکردم!! جهت اطلاع عزیزان قاضیان و دادستانان فیسبوکی این دو نفر نه به خواهر شما تجاوز کردن نه به مادرتون اینو گفتم که اگر خواستید بگین اگر این به مادر تو تجاوز کرده بود چیکار میکردی این ربطی به تجاوز مادر و خواهر شما نداره ! رگ گردنتون الکی بالا نزنه نظر های احمقانه بدید! و از شما عزیزانی که تو پست هر اعدام بدون اینکه نه پرونده این اعدامی ها رو دیده باشید و یا داستان واقعی اون بدونید همینطوری حکم صادر میکنید میخواهم بپرسم حالا مگه شما 34 ساله به حق و حقوق مادرو خواهرتون تجاوز شده وقتی ارزش جون مادرتون نصف بیضه یک اخوند شد شما مگه چیکار کردی ؟؟ مادر و خواهر منم اگر بهش تجاوز شد همون کاری میکنم که تو این 34 سال همه ما کردیم ترو جان همون مادر و خواهرتون مثل این بچه های 8 ساله این سئوال احمقانه رو نکنید مگه نه اینکه مجرم هستند و جرمشون اعدام هست؟ خوب یک مشت بی پدر مادری که اسلاحه دادید ملت بکشن بگذارید بالا سر اینها بیل و کلنگ دستشون بدید آبادان و خرمشهر بعد ۲۵ سال بسازند !!برای مردم ورزقان که تو چادر هستند خونه بسازند! اون جاده شمال که ۲۰ سال هست میخواید بسازید تمام کنند! این همه انسانی که به هر بهانه ای تا امروز اعدام کردید اگر زنده بودند و با دست یک تیک خاک میکندند الان یک اتوبان ۵ لاین از بندر عباس تا تهران کشیده بودند!! یک مشت ملت وحشی عقب افتاده فقط میگن بکشید بکشید بکشید Secular Democracy & Human Rights For IRAN خون میچکد زناله بلبل در این چمن "" فریاد از تو گل که به هر خار خو کنی - ---- -- تو ای ستمدیده از بارش سنگسار ستمکاران سیاه دل قرآنی !! - تا به کی من و تو و ما و شما ، تماشاگر بی رگ و جان در برابر ستم زدگی و رنج دیده گی، شکنجه گری، تجاوزگری، به دار آویختگی، سنگسارگری هم میهنان بی گناه خود باشیم و هنوز هم، از بی رگی و بی جانی، بسان مردگان، دم بر نیاوریم؟ از بام تا شام؛ شب و روز، ماه به ماه، سال به سال؛ آوای جانسوز خواهران و برادران و فرزندان گرفتار در چنگال اهریمنان قرآنی و اسلامی را می شنویم " ولی همچنان ایستاده و گیج و گنگ، بخون و خاکستر کشیده شدن سرزمین ایران و مردمش را می بینیم و می پذیریم و می سازیم!! خسرو افسانه: نابود باد دیکتاتور لحظه اعدام امروز در پارک هنرمندان.... از بی تکیه گاهی متهم محکوم به اعدام شانه جلاد خودش رو تکیه گاه قرار میده... اختلاس گران درناز ونعمت ، زورگیران خرده پا بالای چوبه دار! دو متهم به زورگیری که زیر ۲۴ سال سن داشتند٬ سحرگاه یکشنبه (اول بهمن) در پارک هنرمندان تهران در شرایطی که کسی برای مشاهده صحنه اعدام آنها از پنجره به بیرون سرک نکشیده بود٬ به دار آویخته شدند. زنان و کودکان نیز در صحنه اعدام این دو نوجوان حضور نداشتند. جمهوری اسلامی مدتهاست نمایش علنی خشونت دولتی در جامعه را با اجرای احکام اعدام و شلاق آغاز کرده و روز به روز نیز بر دامنه و کمیت آن میافزاید. اعدام این دو جوان میتواند نشان از آغاز بحران جدیدی در جامعه ایران باشد که مقامهای جمهوری اسلامی با این اقدام تلاشها برای کنترل آن را آغاز کردهاند. مردم ایران بر اثر ناکارآمدی روحانیون و اصرار علی خامنهای بر ادامه برنامه هستهای که تحریمهای گستردهای به همراه داشته٬ در وضعیت اقتصادی دشواری بهسر میبرند که همین مسئله باعث افرایش جرایم در جامعه شده است. آزاده اسدی: تف به شرافت نداشتتون ! وسط زمين ورزش و جلوي خانه هنرمندان اعدام.... بيزارم از دين شما.. زهرا پوربابا: ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ اﺯ اﻳﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭﺣﺸﻲ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭاﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪاﻥ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﻱ ﺑﺰﺭﮒ. ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﺣﺎﻻ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻲ ﻓﻬﻤﻢ. ﻛﻪ ﭼﺮا ﺩﺭ ﻏﺮﺑﺖ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ این متن را در بسیاری از صفحات فیس بوک می توان یافت: چه کسی می گوید که گرانی اینجاست؟! دوره ی ارزانی ست شرافت ارزان تن عریان ارزان و دروغ از همه چیز ارزانتر آبرو قیمت یک تکه نان و چه تخفیف بزرگی خورده است... ... قیمت هر انسان امیر را: امروز در جنایتی جان سوز دو تن از شهروندان کشورمان به جرم دزدی 17500 تومان با سلاح سرد در جلو چشم والدین و دوستانشان و ملت وحشی ایران اعدام شدند. این دو جوان حدودا 19 ساله در یک دزدی با سلاح سرد مبلغ 70هزار تومن را دزدیه بودند که سهم این جوان 19 ساله فقط 17500 تومان بود در حالی که مال باخته مال خود را پس گرفت و در سلامت سالم روحی و جسمی است و به هیچ وجه خواهان مرگ دو مهاجم نبود. من از قلب آسویش پیام می گذارم جایی که انسانیتی وجود ندارد و کشتن انسان ها تفریح نازی صفت ها شده است. من از جایی می نگارم که نه هیئت منصفه ای هست و نه دادگاه عادلی و دلشان خوش است که همه ماجرا بین 50 روز خاتمه پیدا کرد من از ضرب و شتم ها می گویم از جوانکی که هنوز پشت لبش سبز نشده از .... من از نیستی می نویستم از نفس کشیدن در جامعه ای که نفس کشیدن در آن سنگین است. من از توحشی سخن می گویم که دادگاه اتقلاب با قاضی صلواتی محبوب قلب ها اند و هیچ کس نمی پرسد چرا دادگاه انقلاب و قاضی صلواتی و محو هیولاسازی رسانه ای می شوند. پروردگارا کابوس اسلام کی به پایان می رسد به راستی که لیافت گوسفندانی که با اشتیاق به تماشای سلاخی می روند حکومت گوسفند هاست ای دوستان عزیز اگر روزی از این کویر وحشت گذشتید به شکوفه ها و باران سلام مرا برسانید که پایم در قفل و زنجیر هست یاد دو هم میهن و دو انسان با آرزوهای از دست رفته گرامی باد به شخصه یاد محمد علی سروری علیرضا مافیها را گرامی می دارم کاش خانواده این عزیزان می دانستند همه ملت ایران اینگونه نیستند مثل اقلیتی در نظام هیتلری که بعد از جنگ بار سخت عذاب وجدان را به دوش نمی کشند. طنز علیرضا رضائی : دوست عزیز شما برای چی تو این سرما از پنج صبح در این محل حاضر شدی ؟ // دوست عزیز : من آمدم اینجا که ببینم آیا راست است که میگویند مردم دسته دسته برای تماشای اعدام جمع میشوند یا نه که آمدیم اینجا دیدیم بله راست است . من واقعاً متأسفم برای این آدمها . آخر اعدام هم مگر تماشا دارد ؟ یارو بالای جرثقیل دارد تکنو میزند ما این پائین تماشا کنیم ؟ واقعاً زشت است . ببین ما با کیا شدیم هفتاد و پنج میلیون .......... رضا رشیدپور: تیک تاک ساعت ... دلار امروز چند است ؟ ... ساعت شش صبح ... مادرم بیمار است ... تیک تاک ساعت ... کودکی گرسنه است ... عجب ! چه جمعیتی !!! ... نان به نرخ مبادله ای ... تیک تاک ساعت ... شرف به نرخ روز ... دادگاه رسمی ست ... چه کسی دزدی کرده ؟ ... دلار امروز چند است ؟ ... عجب ! چه جمعیتی !!! ... متهم را آوردند ... تیک تاک ساعت ... چه جمعیتی !!! ... بخشش لازم نیست اعدامش کنید ... مادرم بیمار است ... گریه های متهم روی شانه های مامور اعدام ... تیک تاک ساعت ... چقدر روسیاهم من ... تمامش کنید |
۱۳۹۱ بهمن ۱, یکشنبه
خون میچکد زناله بلبل در این چمن "" فریاد از تو گل که به هر خار خو کنی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
مرگ بر اصل ولایت فقیه...
پاسخحذف