ریاکاران درمیان شما تخم تفرقه پاشیدند و شما در دامشان افتادید.ریاکاران کشورتان را به سوی جنگ و تجزیه می کشانند و ساکتید. بیاد داشته باشید که تجاوزگران ریاکار تا زمانی ایستاده اند که شما نشسته اید. بیاد آورید که خونخواهان پراکنده ی بهزادان ( ابو مسلم ) قرنها پیش ثابت کردند که پیروزی تنها درگروِ اتحادست. *** در یک داستان* قدیمی آوردهاند که صدها سال پیش از این، بازرگانی ثروتمند و مهربان زندگی میکرد. او کالاهای ایرانی را به هندوستان و چین میبرد و میفروخت. ادویه هندوستان و ابریشم چین را درکشورهای خلیج فارس داد وستد می کرد و در کارخویش منصف و موفق بود.این بازرگان پس از سالها تلاش در سفری بیمار و بسیار ضعیف شد ونا چار به خانه بازگشت. روزی که مرگ خود را نزدیک می دید با همه خویشان و کارکنان خود دیدار کرد. به هریک از آنها هدیه و پاداشی مناسب داد و با آنها خدا حافظی کرد. سپس به اصطبل خود رفت تا از چارپایانش قدردانی کرده و با آنها نیز خدا حافظی کند. پیرترین شترخود را دید. این شتردرهمه سفرها همراهش بود و تجربه بسیار داشت. بهتر از همه راهها را می دانست وجلودار کاروان بود. بازرگان سر او را درآغوش گرفت. شتر را بوسید و از او بخشش خواست. شترگفت چنانکه خود میدانی تو سال ها بارهای سنگین بر پشتم گذاشتی، مرا به راه های دشواربردی، و درمعرض باد و توفان وخطر راهزنان قرار دادی. من آن خطرها را ندیده می گیرم، سختی ها را فراموش می کنم و بارها ها ی سنگینی که بر پشتم نهادی می بخشم، ولی تو را بخاطر یک چیز نمی بخشم. بازرگان پرسید آن چیست؟ شترگفت درآخرین سفرچین وقتی یکی از شترهای کاروان مرد، تو از روستای میان راه خری خریدی، بارشترمرده را برپشت خر گذاشتی و او را درجلو کاروان قراردادی و افسار مرا بر پالان او گره زدی من تورا بخاطر اینکه افسار م را به نادانی سپردی و او را رهبرمن کردی نخواهم بخشید. من نمی خواهم مُقلِد باشم و قَلاده ی خری را به گردن بیاندازم. من می دانم که دنباله روی ازنادان گناهی نابخشودنی است و دنباله رو نادان، از او نادان تراست.شتر این را بگفت و سرش را با قهر از آغوش بازرگان برون کشید و بیت زیر را چندان بافریاد تکرار کرد تا سرانجام همه ی چارپایان آگاهانه و نا آگاه با او همصداشدند: رهبرم کردی خری، هرگز نمی بخشم ترا حاکمم شد عنتری، هرگز نمی بخشم تراگروهی از ایرانیان متدین که شرایط غیر قابل تحمل زمان حاضر را تجربه کرده، و شکایت های ملت ناراضی را شنیده، وسخنان ضد و نقیض آخوندهاودولتمردان را گوش داده و حرکات غیر انسانی جیره خوارانشان را اینجا و آنجا دیده بودند، ولی هنوز هم به دین الفتی داشتند، دو دل بودند که چه راهی در پیشگیرند و چه کنند. اینها داستان " بازرگان وشتر" را خواندند. داستان را بروز و پرمعنی یافتند. در مسجدی دورهم جمع شدند. ساعت ها گفتگو کردند که چرا و چگونه به این سرنوشت دچار شده اند. اکنون تکلیفشان چیست؟ از خود پرسیدند که: اگر شتر اعتراض می کند ما چرا ساکت بنشینیم!؟ خود را نجیب،مقاوم، صبور و پرکار و صاحب تخصص می دیدند و چنین رژیم و رهبر و حکومت بی آبرویی را سزاوار خود نمی دانستند. سرانجام، پس از جدل های طولانی، برآیند گفتگوهایشان این شد که آنچه شده خواست خداست . آیت اله ها یی که کشور را به این روز نشانده اند، صد البته نمایندگان خدایند!. استدلال کردند که این آیت اله ها درعلم دین بالاترین درجه را دارند. شاید آنها بهتر از هر کسی می دانندکه دستورات دینشان خیلی تو خالی است که چنین به دنیا چسبیده اند. شاید می دانند که بهشت و جهنمی نیست که ترسی از عواقب سفاکی های خود ندارند. شاید هم کارشان چنان عالمانه است که ما حکمتش را نمی دانیم!. شاید اصلاکارهایشان شقاوت نیست و عین عنایتست. شاید این ماییم که فکرمان قد نمی دهد و همه چیز را نمی بینیم و نمی دانیم!!!. به هر روی ما نبایدکاری کنیم که آخرتمان هم چون دنیایمان خراب شود!. پس همه چیز را به خدا واگذار میکنیم. این نتیجه گیری موقتا آرامشان ساخت. چون پاسی از شب گذشته بود و امیدداشتند که در خانه ی خدا خوابی ببینند و به آنها الهامی شود، در همان مسجدخفتند. هنور در حالت خواب و بیداری بودندکه صدایی بلند و پر نفوذ و طنین دار این خستگان حیران را بخود آورد: گفت یزدان با صدایی پرخروش خود خدایی، پَرده بَرعقلت مَپوش بهرِ من گولِ ِریا کاران مخور خیز و آتش زن بساطِ دین فروش صدا ادامه داد که:ریاکاران به کمک خارجیان و به نام من و دین کشورتان را واژگون کردند، نفهمیدید و پذیرفتید.ریا کاران بزرگان و خدمتگزاران کشورتان را کوچک و بد نام شمردند و شما با آنها همزبان شدید.ریاکاران آشکارا به شما وعده های دروغ دادند و عمل نکردند و سکوت کردید.ریا کاران رشید ترین سربازان میهنتان را درجلو چشمانتان کشتند، وسکوت کردید.ریاکاران برخلاف خواسته من، پیروان ادیان دیگر را سرکوب کردند و می کنند و شما می پذیرید. ریاکاران بهترین فرزندان شما را به عنوان راستی، چپی، میانه، مجاهد، توده ای، فدایی، سلطنت طلب ،روشنفکر، بهایی، از مسلمانی برگشته، گرفتند و پرپر کردند وشما سکوت کردید.ریاکاران برای رونقِ دکانِ خود هرعرب زاده ای را به عنوان امام زاده به شما معرفی کردند و شما برچشم گذاشتید. ریاکاران نام کشورتان را در دنیا زشت کردند و سکوت کردید. ریا کاران رسوم ایرانی را "مال احمق ها" دانستند و سکوت کردید. ریاکاران تاریختان را وارونه نوشتند و شما سکوت کردید. ریاکاران ثروت های ملی شما را چپاول کردند و شما سکوت کردید.ریاکاران کشور ثروتمند شما را به گداخانه ی یارانه ای تبدیل کردند و شما اینکار را بخشش دانستید. ریاکاران که تاب دیدن موی زنی راندارند، دخترانتان را به فحشا کشاندند و سکوت کردید. ریا کاران فرزندانتان را، معتاد کردند وسکوت کردید. ریا کاران دلاوران کشورتان را به زندان انداخته و مورد تجاوز قرار دادند وسکوت کردید.ریاکاران پنهان و آشکار مردم شما را به دار می کشند و ساکتید. ریاکاران ندا، سهراب، اشکان،.هاله.............. را کشتند و هنوزساکتید. ریاکاران درمیان شما تخم تفرقه پاشیدند و شما در دامشان افتادید.ریاکاران کشورتان را به سوی جنگ و تجزیه می کشانند و ساکتید. بیاد داشته باشید که تجاوزگران ریاکار تا زمانی ایستاده اند که شما نشسته اید. بیاد آورید که خونخواهان پراکنده ی بهزادان ( ابو مسلم ) قرنها پیش ثابت کردند که پیروزی تنها درگروِ اتحادست. هرکه بنشیند چنین زار و زبون بند برپا، بی صدا، و غرقِ ِ خون چون بمرد هم همین احوال اوست روح او حیران و مات و سرنگون هنوز روشن نیست که آن گروه بعداز دریافت این پیام راستین چه وقت قیام خواهندکرد اما روشن است که سکوتشان آرامش قبل از توفان است. |
۱۳۹۱ بهمن ۳, سهشنبه
گناه نابخشودنی = رهبرم کردی خری هرگز نمی بخشم ترا...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر