سی و چهار سال است که با بدترین رفتارها و گفتارها که می توانستیم داشته باشیم؛ دیو را از داخل مملکت مان و مملکت اش بیرون رانده ایم. بعد از چند روزی پس از راندن دیو، با سلام و صلوات و استقبالی بی نظیر، فرشته را به داخل مکان و محلی که به آنجا تعلق نداشت وارد نمودیم. اکنون این دو واقعه را کنار هم بگذارید، سپس کلاه خودتان را به قضاوت بنشانید؛ آنگاه از وجدانی که در آن بلندترین نقطه وجودتان، در ارگانی به نام مغز جایگاه اوست؛ بپرسید که آیا واقعا آنی را که رانده اید دیو بوده و آنی را که به درون آوردیده اید فرشته بوده است؟! تردیدی ندارم که جز چندین نفر فریب خورده وطن فروش، پاسخ بقیه به این پرسش منفی است. باز هم کوچکترین شکی هم وجود ندارد، که پشیمانی از آن کردار نابخردانه، که نام منفورش را انقلاب اسلامی گذاشتید؛ همه وجودتان را انباشته است. همه می دانیم که پشیمانی و حسرت خوردن به عملی که انجام شده است؛ کمترین دردی را دوا نخواهد کرد. اما هیچ کسی نمی گوید که جبران اشتباه، هر قدر هم که بزرگ باشد نشدنی است! آری ما اشتباه بسیار بزرگی را انجام داده ایم؛ اما چاره اندیشی هم راهی است. اگر چه خیلی از خرابی هائی که در اثر آن اشتباه فاحش پدید آمده اند؛ با مشکلات بسیار و به سختی جبران خواهند شد. ولی می شود به جای نشستن و افسوس خوردن، به دنبال راهی بگردیم که بتوان به کمک آن، به جبران آن خطای بی نهایت بزرگ کوشید! بی نهایت بزرگ است، چون دلی را شکسته ایم که جز مهر به ایرانی و عشق به ایران در آن نبود. چشمی را گریاندیم، که همه افق دید او ، اوج دادن به پیشرفت هائی بود که به وسیله آنها، بتواند به زندگانی ملتش رونق بیشتری بدهد؛ و زندگی بهتری را برای مردم کشور خویش تدارک ببیند. دست کسی را از مام میهنش کوتاه گردانیدیم؛ که دستگیر مردم کشورش بود، و جز آسایش برای آنها را نمی پسندید. قلبی را اندوهناک از سرزمینش به بیرون راندیم؛ که جز برای اعتلای سرزمین اهورائی اش نمی تپید. سینه ای را محزون ساختیم، که اگر غمی داشت؟ به خاطر یافتن راههای بهتر و راحت تر زیستن تمامی هم میهنانش بود. امید فردی را در دلش نابود ساختیم، که جز برای سربلندی ایران و ایرانی در خانه دل آن مرد بزرگ جا خوش نکرده بود! چه کاشتیم و چه درو کردیم؟ بدیهی است: " هر که باد بکارد طوفان درو می کند. "! و ما هنگام کاشتن آن باد ویرانگر، با فریبی که خورده بودیم؛ نمی توانستیم که به خوبی درک بکنیم؛ دیری نخواهد پائید، که طوفان عظیمی همه میهن مان را، در هم کوبیده و متلاطم خواهد ساخت؛ و آنچه که از آن ایران مدرن و پیشرفته و همه چیز تمام به ما تحویل خواهد داد؛ ویرانه ای آغشسته به خون نوباوگان و جوانان مملکت مان، که بزرگترین و مهمترین سرمایه یک سرزمین می باشند خواهد بود! سرزمینی را به نسل بعد از خودمان تحویل می دادیم، به کسانی که یا در مقطع کودکی خویش به سر می بردند؛ و یا در بطن مادرهایشان، در حال رشد کردن بودند، که تا به زودی به عرصه این خاک مقدس پای بگذارند؛ و یا آنهائی که هنوز نه در کمر پدرهایشان و نه در رحم مادرهای خویش، جائی برا ی زیست نخستین خودشان به دست آورده بودند. جائی را که دیگر نمی توانستیم به آن سرزمین بگوئیم را، به دست نسل های بعد از خودمان می سپردیم؛ که نه سرش و نه زمینش از ستمهای آن فرشته و نوکرانش ایمنی و رفاه و آسودگی می توانست داشته باشد! خام بدیم ( بودیم )، پخته شدیم، سوختیم؛ اما چگونه؟ اول خاممان کردند، بعد با آتش نابخردی های خودشان ما را پختند؛ سپس در کوره ددمنشی هایشان ما را سوزاندند. زمانی پخته شدیم که دانستیم با کدام قشر دروغپرداز و ستمگری سر و کار داریم؛ و چه بلای عظیمی بر سرمان آمده است؟ اما هر چه که بیشتر تلاش می نمودیم تا از آن آتش مهیب بگریزیم؛ بیشتر در آن کوره سهمناک، گرفتار پنجه ها و دندانهای حیوانات وحشی درون آن می شدیم. اگر خام نبودیم؟ هرگز چنین مصیبتی دامان ما را نمی گرفت، و درون آن آتش سوزان نمی انداختمان! سه دهه عذاب کشیدن کافی است، چند تن از ما، باید پایه های ستونی بشویم، که چند نفر دیگرمان، به راحتی از آن کوره دهشتناک بالا بروند؛ تا آبی بیابند که درون کوره بریزند و بقیه ما را از بیشتر سوختن نجات بدهند. نگوئید نخواهد شد و غیرممکن است. خواهد شد اگر، اگر ما از افشاندن تخم یأس و منفی بافی، به دل آن چند تن که می خواهیم از ایشان برای خویش قهرمانان نجات و رهائی مان را بیافرینیم نپاشیم؟! فعالیت، استقامت و دقت را سرلوحه کارهائی که باید انجام بدهیم بگذاریم. بر ماست که جهت تحقق این امر بزرگ ، که تاریخ، حکم انجام شدنش را به نام ما امضاء نموده است؛ در هر موقعیتی فعال و کوشا باشیم. با نخستین زمین خوردن نهراسیم، به خودمان بگوئیم مقاوم باش و استقامت کن، از جا برخیز و به راهت اداه بده. اگر چند بار به مسیر اشتباه رفتیم و سنگلاخ های میان راه ما را به زمین زدند؟ باز هم ناامید نشویم و دوباره از جای برخیزیم و به راهمان ادامه بدهیم. اما هر بار که به زمین افتادیم، هنگام برخاستن ازروی زمین، با دقت بسیار به کنش هایمان توجه بکنیم، تا دریابیم در کدام قسمت از تلاشهایمان، مرتکب اشتباه شده بوده ایم؟ آنگاه با زدودن آن کارهای اشتباه از آنچه که انجام داده و باز هم به نتیجه دلخواه نرسیده ایم؛ به تصحیح نمودن مسیری که باید در آن گام بگذاریم اقدام بکنیم؛ اما در میان خودمان، به تربیت کردن نیروهائی مصمم باشیم؛ که هیچگاه با نهیب هیچیک از دشمنان درنده ای که در اطرافمان وجود دارند؛ از مأموریت خویش کوتاه نیایند؛ و با امید به پیروزی نهائی بر آن اهریمنان، راه پیشرفت همه نیروها به سوی رسیدن به آن هدف والا ( رهائی خانه پدری و مام میهن، از سلطه ی اشغالگران چپاولگر و جنایتکار)، سنگلاخ های مسیر را بر چینیم و راه عبور برای همه میهن پرستان را هموار بکنیم! اگر هم باید تخمی در دلمان کاشته بشود؟ تخم نفرت از آخوند اشغالگر باشد؛ و....... پاشیدن بذر امید در دل بقیه ایرانیاران، به آزاد سازی آن ملک اهورائی، و رهائی ملت شریف ایران از یوغ اسارت حکومت جانیان اسلام پناه آخوندی باشد. |
۱۳۹۱ بهمن ۱۳, جمعه
بیرون راندن دیو و آوردن فرشته ؟!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر